. . .

شعر غزلیات شمس مغربی

تالار متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #71
۱
شاه بتان ماه رخان عرب رسید
با قامت چو نخل و لب چون رطب رسید
۲
لب بر لبم نهاد و روان کرد عاقبت
جانم بلب رسید چو جانم بلب رسید
۳
چون جان تازه یافت لبم از لبان او
ایدل بیا که موسم عیش و طرب رسید
۴
محبوب را نگر که چون عاشق نواز شد
مطلوب را نگر که بگاه طلب رسید
۵
این سلطنت ز فقر و فنا گشت حاصلم
وین ملک نیمروز مرا نیمشب رسید
۶
رنجی نکش که لایق بیقدر و قیمتی است
هر راحتی که آن بکسی بی تعب رسید
۷
بیحرمت و ادب نرسد مرد هیچ جا
هرجا کسی رسید ز راه ادب رسید
۸
بی نسبت و نسب نشده کی رسید بدوست؟!
ایدوست کس بدوست ز راه نسب رسید
۹
برداشت مغربی سبب مغربی ز راه
تا بی سبب بحضرت آن بی سبب رسید
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #72
۱
جانم از پرتو روی چنان میگردد
که دل از آتش او آب روان‌میگردد
۲
هرچه پیداست نهان میشود از دیده جان
چون بر آندیده جمال تو عیان میگردد
۳
هر که از تو اثر نام و نشان می یابد
از خود او بی اثر و نام و نشان میگردد
۴
چون ز جان، جان جهان جمله نهان گشت بکل
آنچه جان طالب آنست، همان میگردد
۵
دل چو کَونی است که اندر خم چوگان ویست
روز و شب بیسر و بی پای از آن میگردد
۶
حسن مجموع جهان در نظرم می آید
چونکه بر روی تو چشم نگران میگردد
۷
چو بتم گه بلطافت نظری می فکند
ز لطافت تن من جمله چو جان میگردد
۸
گرچه پیداست رخ دوست چو خورشید ولی
هم ز پیدائی خود باز نهان میگردد
۹
آنکه او منعقد جان و دل مغربی است
مغربی در طلبش گرد جهان میگردد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #73
۱
مرا بفقر و فنا افتخار میباشد
زنام ملک و غنی ننگ و عار میباشد
۲
مدام باده توحید میخورم زانرو
که این شـ×ر×ا×ب مرا خوش گوار میباشد
۳
مزاج هر کسی این باده بر نمیتابد
ولی مزاج مرا سازگار میباشد
۴
میان آنکه تواش در کنار میطلبی
علی الدوام مرا در کنار میباشد
۵
دلی کهدهست دلارا مرا در آوارم
ن ندانم از چه سبب بیقرار میباشد
۶
بگرد مرکز توحید میکند جولان
دلم که همچو فلک در مدار میباشد
۷
صفای چهره او را کجا تواند دید
دلی که دیده او بی غبار میباشد
۸
دلست آینه آن چهره را دلی صافی
چگونه چهره نماید که تار میباشد
۹
بیا که چشم دل مغربی بیار نگر
از آنکه چشم دلش چشم یار میباشد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #74
۱
رخت هر دم جمالی مینماید
ز حسن خود مثالی مینماید
۲
مرا طاووس حسنت هر زمانی
رخ همچون هلالی مینماید
۳
جمالت را کمالاتست بسیار
از آن هر دم کمالی مینماید
۴
تجلی میکند هر لحظه بر دل
دلم را طفه حالی مینماید
۵
گهی بر چرخ دل مانند بدری
گهی همچو هلالی مینماید
۶
مرا هر ذرّه از ذرّات عالم
بتو راه وصالی مینماید
۷
جهان بر عارضت چون خط و خال است
از آن چون خط و خالی مینماید
۸
بچشم مغربی غیری محال است
کس او گوید محالی مینماید
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #75
۱
رخت گرچه چو خورشید فلک مستور میباشد
دلم هم در فروغ خویشتن مستور میباشد
۲
نقابی نیست رویت را بجز رخت دایم
نقابی گر بود مهر رخت را نور میباشد
۳
بما نزدیک نزدیک است و از ما دور دور آن رخ
که از افراط نزدیکی بغایت دور میباشد
۴
جهان خورشید او بگرفت و شد زو بی نصیب آنکس
که چون خفّاش از خورشید دیدن کور میباشد
۵
بهجر خویشتن باید طلب کردن وصال او
که مردم وصل او دایم ز خود مهجور میباشد
۶
قصور و حور و ولدانرا نمیدانم ولی دانم
من آنکس را که ولدان و قصور و حور میباشد
۷
ک تا جامع و فاضل ز ایزد کرده ام حاصل
که رطب و یابس عالم در او مسطور میباشد
۸
ز جام نرگس م×س×ت و لب میگون آن ساقی
روان مغربی گه م×س×ت و گه مخمور میباشد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #76
۱
چون عکس رخ دوست در آینه عیان شد
بر عکس رخ خویش نگارم نگران شد
۲
شیرین لب او تا که به گفتار درآمد
عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد
۳
چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت
آمد به تماشای جهان جمله جهان شد
۴
هر نقش که او خاست بر آن نقش برآمد
پوشید همان نقش و بدان نقش عیان شد
۵
هم کثرت خود گشت درو واحد خود دید
هم عین همین آمد و هم عین همان شد
۶
جائی همه اسم آمد و جایی همگی رسم
جائی همه جسم آمد و جائی همه جان شد
۷
هم پرده برانداخت ز رخ کرد تجلّی
هم پرده خود گشت و پس پرده نهان شد
۸
ای مغربی آن یار که بی نام و نشان بود
از پرده برون آمد و با نام و نشان شد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #77
۱
دلی که با رخ زلف تو همنشین باشد
مجرد از غم و شادی و کفر و دین باشد
۲
بود ز کفر و ز اسلام بی خبر آن دل
که زلف و روی تواش روز شب قرین باشد
۳
خود ز بهر تفاخر ز خرمن آن کس
که خوشه چین تو بوده است خوشه چین باشد
۴
کجا به ملک سلیمان و خاتمش نگرم
مرا که مملکت فقر درّ نگین باشد
۵
مرا که جنت دیدار در درّ درون دلست
چه التفات بدیدار حور عین باشد
۶
کجا ز لذت دیدار او خبر یابی
ترا که میل به شیر و با انگبین باشد
۷
به پیش دیده ی ما غیر و عین هردو یکیست
نظر بعین کند هر که با یقین باشد
۸
بدوز دیده ز غیر آنگهی بعین نگر
بعین کی نگرد هر که غیر بین باشد
۹
بیا و دیده از مغربی بوان ستان
ببین که هرچه بگفت او چنین، چنین باشد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #78
۱
بی نقاب آن جمال نتوان دید
در رخش جز مثال نتوان دید
۲
روی او را بزلف و خال توان
دید بی زلف و خال نتوان دید
۳
بخیالش از آن شدم قانع
که از او جز خیال نتوان دید
۴
خود جمال کمال روی ترا
بی حجاب جلال نتوان دید
۵
ذات مخفی است از صفات کمال
بی صفات کمال نتوان دید
۶
آفتابی است در ظلال نهان
زو بغیر از ظلال نتواندید
۷
بپذیرد زوال مهر رخش
مهر او را زوال نتواندید
۸
همه گرد سراب میگردیم
چونکه آب زلال نتواندید
۹
مغربی هیچ چیز از آن عنقا
بجز از پر و بال نتوان دید
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #79
۱
نهان بصورت اغیار یار پیدا شد
عیان بنقش و نگار آن نگار پیدا شد
۲
میان گرد و غبار آن سوار پنهان بود
ولی چون گرد نشست، آن غبار پیدا شد
۳
جهان خطی است که گردغذار او بدمید
خطی خوش است که گرد غذار پیدا شد
۴
برای بلبل غمگین بینوای حزین
هزار گلبن شادی ز خار پیدا شد
۵
یکی که اصل عدد بود در شمار
از آن سبب عدد بیشمار بیشمار پیدا شد
۶
پدید گشت ز کثرت جمال وحدت را
یکی بکسوت چندین هزار پیدا شد
۷
چو نقطه در حرکت آمد از پی تدویر
محیط و مرکز و دور مدار پیدا شد
۸
اگر نتایج سوی کاینات لشکر او
بگو که از چه سبب این غبار پیدا شد
۹
اگر تو طالب سرّ ولایتی بطلب
ز مغربی که درین روزگار پیدا شد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,592
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,953
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #80
۱
دلی دارم که در روی غم نگنجد
چه جای غم که شادی هم نگنجد
۲
میان ما و یار همدم ما
اگر همدم نباشد دم نگنجد
۳
حدیث بیش و کم اینجا رها کن
که اینجا وصف بیش ک کم نگنجد
۴
چنان پر گشت گوش از نغمه دوست
که در وی بانگ زیر و بم نگنجد
۵
جز انگشتی که عالم خاتم اوست
دگر چیزی دراین خاتم نگنجد
۶
دلی کاو فارغست از سوز و ماتم
در او هم سور هم ماتم نگنجد
۷
رسد هر کز بحالی آدمیزاد
که آنجا عالم و آدم نگنجد
۸
زبان ای مغربی درکش ز گفتار
مگو چیزی که در عالم نگنجد
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
57
بازدیدها
2K
پاسخ‌ها
441
بازدیدها
10K

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین