. . .

شعر غزلیات شاهدی

تالار متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #31
از عنبرت غبار چو بر یاسمین نشست
شرمنده گشت نافه و در ملک چین نشست
شد خاک راه جمله تنم زان طمع که دید
آمد خدنگ ناز تو و بر زمین نشست
هر ناوکی که بر دلم از غمزه‌ات نشست
از بهر بردن خرد و عقل و دین نشست
درکوی دوست این دل سرگشته صبح و شام
از بهر شام طره و صبح جبین نشست
گفتی که تیغ میکشم و میکشم تو را
بر درگه تو شاهدی از بهر این نشست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #32
چو بر دل لشکر دل از کمین ریخت
قرار و صبر و هوش از عقل و دین ریخت
چو دیدم غمزه‌اش فتان دین است
بگفتم خون خلقی بر زمین ریخت
چو بر گلبرگ تر زد حلقه سنبل
غبار مشک را بر یاسمین ریخت
ز لعلش آب حیوان زندگی یافت
چو از کوثر درون ماء معین ریخت
دمادم شاهدی بهر نثارش
ز هجر دیده بر در ثمین ریخت
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #33
دلبرا در کشتن ما خود بگویی سود چیست
ور نخواهی کشتن از جور و ستم مقصود چیست
کس نمیپرسد ز احوال درون درد من
هم نمیپرسد یکی کین آه درد آلود چیست
زاهدا تا چند بر افعال ما منکر شوی
چون نمی دانی که اندر کار ما بهبود چیست
آه من میبینی و از سوز دل واقف نه ای
آتشی گر نیست پنهان خود بگو این دود چیست
جان همی کردم نثار اما همی ترسم که یار
گوید ای بیمایه رو این جان غم فرسود چیست
مدتی شد تا ز مژگان خون فشانم دمبدم
او نگفت ای شاهدی زین گریه‌ات مقصود چیست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #34
خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت
وان چشم هم از غمزه به سویش نظری داشت
آورد صبا وقت سحر مژده دیدار
گویا که دعای سحر ما اثری داشت
بگریست بر احوال درونم همه شب شمع
او هم مگر از سوز دل من خبری داشت
سر در قدم پیر خرابات نهادیم
زان رو که ره خلو تیان درد سری داشت
شد شاهدی اندر ره معشوق روانه
کاین راه بهر مرحله خوف و خطری داشت
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #35
هر سر که بوی سنبل تو در دماغ داشت
از مشک و از شمامه عنبر فراغ داشت

در تن نماند یک سر مو بی نشان تو
هر جا که دیدمش ز خدنگ تو داغ داشت

هر چند بود لاله جگر خون ز درد عشق
لیکن به یاد لعل تو بر کف نفاغ داشت

دوشینه شمع روشنی خود به باد داد
کز روی یار مجلس رندان چراغ داشت

گر شاهدی به باغ نشد زین عجب مدار
کو با خیال حسن تو بس باغ و راغ داشت
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #36
آنکو دل خود به خار ننهاد
گل گل شد و در کنار ننهاد

اشکی که به خاک ره نیامیخت
سر در قدم نگار ننهاد

عقلی که به زیر بار نفس است
از کار نماند بار ننهاد

از کار جهان چو دل بپرداخت
پا در ره کار بار ننهاد

قسام ازل چو کرد قسمت
اندر دل ما قرار ننهاد

تا شاهدی از غم تو برشد
دل بر غم روزگار ننهاد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #37
جان ز تن رفت و دل اندر عقد گیسویت بماند
شد تنم هم خاک دروی تا ابد بویت بماند

خاک ره گشتم ولی شادم که بعد از سالها
گردی از خاک وجودم بر سر کویت بماند

در دل پر درد خود دیدم که در هرگوشه ای
بس نشان ها از خدنگ چشم جادویت بماند

سالها شستم به خوناب جگر لیکن نرفت
آن غباری را که بر روی دل از خویت بماند

نقش عالم را یکایک شستم از لوح خرد
همچنان در وی خیال قد دلجویت بماند

گر شدی دور از من اما شاهدی را در نظر
سجده گاهی از خیال طاق ابرویت بماند
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #38
زلف و رخ تو چون شب مهتاب نماید
خط بر رخ تو سبزه سیراب نماید

بر روی تو دلها همه شد زار و نگون سار
چون پرتوی قندیل که در آب نماید

گفتم که شبی چشم تو در خواب ببینم
کو بخت که در خواب چنین خواب نماید

دیگر به مساجد نبرد سجده جبینم
ابروی تو گر گوشۀ محراب نماید

گو شاهدی از جمله گدایان در ماست
تا بر همه کس فخر ازاین باب نماید
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #39
خوب رویان چو صید عام کنند
ناوک از غمزه تو دام کنند

آن دو چشمان م×س×ت خواب آلود
خواب بر چشم ما حرام کنند

عاشقان میپزند سودایش
دل بسوزند و فکر خام کنند

گر بگویند روی او را ماه
زین سخن ماه را تمام کنند

شاهدی گر طمع به لعل تو کرد
عاشقان زین طمع مدام کنند
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #40
دانی که جان به فکر لبت در چه حال بود
گه غرق آب کوثر و گه در زلال بود

خال سیه ز روی ملاحت بر آن جبین
گویی به بام کعبه معنی بلال بود

با آنکه عقل موی شکافد خرد ندید
در حل مشکلات دهان تو لال بود

در نسبت جمال تو حیران شدند خلق
زیرا که حسن طلعت تو بی مثال بود

با ذره دهان توام حیرتی گذشت
کانجا نه عقل و فهم و خرد ر ا مجال بود

اندر خیال موی میان تو شاهدی
مجنون صفت همیشه خیا لش محال بود
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین