. . .

شعر غزلیات صامت بروجردی

تالار متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #51
دلم دائم ز هجرت خویش را بیمار می‌خواهد
ز تیغ بی‌دریغت سینه را افکار می‌خواهد
نمی‌خواهم که داغ عارضت از آب و تاب افتد
بلی بلبل همیشه رونق گلزار می‌خواهد
چه تاثیری بود بی‌اشک در آه سحر گاهی
که لشکر موسم جنگ و هنر سردار می‌خواهد
کسی کز بهر کفر و دین به ما ایراد می‌گیرد
بگو این گفتگوهاآدم بیکار می‌خواهد
ز بس از دوستان رنجیده قلب زودرنج من
که دیگر راه و رسم یاری از اغیار می‌خواهد
به محض ادعا کی حق شناسی می‌شود ثابت
هر آن کس را که گفتاری بود کردار می‌خواهد
اگر (صامت) وصال یار خود را آرزو داری
بود ممکن ولیکن زحمت بسیار می‌خواهد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #52
از قفس راندی و گفتی روز که آزادی دگر
تا مرا سازی اسیر دام صیادی دگر
بهر من آسودگی در بند بهتر حاصل است
تا نیفتد دیده‌ام بر سرو آزادی دگر
با همه سرعت مگر چون من به زلفت شد اسیر
گرنه از کویت وزان نبود چرا بادی دگر
دوش اسم دانه خال تو آمد بر زبان
نشنوم از مرغ دل امروز فریادی دگر
نیر بر چشمم زن و چشم خود از بیگانه بند
کشته خود را مده بر دست جلادی دگر
از وفا نبود که شیرین بعد مرگ کوهکن
دل نهد بر عشقبازی‌های فرهادی دگر
(صامتا) دس ادبیت داده این طلب اللسان
می مجو این رتبه از تادیب استادی دگر
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #53
هر چه خواهی بر من ای دنیا ز تلخی تنگ گیر
هی به قصد شیشه دلهای نازک سنگ گیر
تا توانی یا لئیمان گرم کن طرح و فاق
تا توانی یکدلی را بر ضعیفان تنگ گیر
من نه از مهرت شوم خوشدل نه از قهرت ملول
دیگران را رو بدام خود بر یور رنگ گیر
من سپر انداختم روز نخستین پیش تو
بهر قتل تنگ چشمان رویراق جنگ گیر
(صامت) اردنیا تو را سازد ز قید خود خلاص
تو ز بهر پیشکش جان را به روی چنگ گیر
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #54
آن مشک که در چین به صدا عزازش خرندش
در چین سر زلف تو با ناز خرندش
اندیشه چه داری ز خطاکردن تیرت
گر بگذر از دیده بدل باز خرندش
اسرار غم عشق تو نایاب متاعی است
کو را نتوان مردم غمساز خرندش
بی‌قدرتری از دل عاشق نبود لیک
از بهر نگهداشتن راز خرندش
پس خاصیت اشک شب هجرد گر چیست
از زهد و ریا گرنه که ممتاز خرندش
راضی مشو افشا شود آوازه حسنت
خوار است متاعی که به آواز خرندش
در بندگی ار خاک شود هیکل (صامت)
مشکمل که از این طالع ناساز خرندش
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #55
ز بسکه در غم روی تو انتظار کشیدم
قلم به صفحه عشاق روزگار کشیدم
شدم ز صافی طینت چنان به پرتو عشقت
که مهره را به سلوک از دهان مار کشیدم
ز بیم خواهش بی‌جا که از وصال تو می‌کرد
پی مواخذه منصور دل بدار کشیدم
شدم تسلی حام می و محبت دیگر
که مهره را به سلوک از دهان مار کشیدم
ز بیم خواهش بی جا که از وصال تو می‌کرد
پی مواخذه منصور دل بدار کشیدم
ز زیر پر ننمودم سری برون همه عمر
نه زحمت دی و نه منت بهار کشیدم
شدم تسلی جامی و محبت دیگر
نه شور باده نه درد سر خمار کشیدم
مران مراد گرای باغبان ز ساحت گلشن
که من کلام حقیقت زنیش خار کشیدم
از آن زمان که شدم (صامتا) مصاحب عزلت
عروس لذت کونین در کنار کشیدم
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #56
اگر از بی‌وفایی‌های تو حرفی به لب دارم
مشو آزرده دل جانا که هذیا ن‌ست تب دارم
دو زخمم از دو ابر بهر کشتن و عده فرمودی
به دوی حقی که من ای کج‌حساب از تو طلب دارم
مرا دیوانگی اندر محبت لازم است ورنه
به هنگام ضرورت فخر از حسن ادب دارم
در ایام فراغت هم نخواهم ذلت دشمن
که چشم طول عمر اندر شب هجران ز شب دارم
بکم عمری شدم قانع به مانند حباب امام
بود خوشحالیم از اینکهاز دریا نسب دارم
من آن دیگم که از خامی بجوشم دائماً (صامت)
ولی از مهر جانان مهر خاموشی به لب دارم
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #57
تا سرو کار بدان طره پر خم دارم
از پریشانی ایام چرا غم دارم
شب هجران و تب فرقت و گلهای فراق
شکر صد شکر که هر عیش فراهم دارم
لخت دل خون جگر قسمت امروز منست
روز نا آمده را بهر چه ماتم دارم
بی‌نیاز است چنان دیده‌ام از دولت فقر
که جهان را به یکی مور مسلم دارم
من که هرگز ندهم ملک قناعت از دست
از غنیمت ز سلیمان چه مگر کم دارم
چشم امید من از خواجه خویش است ارنه
عار در بندگی از سلطنت جم دارم
زخمی غمزه خونریز نگارم (صامت)
به جز او کی ز کسی دیده مرهم دارم
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #58
ترک دین و دل نمودم ترک جان هم می‌کنم
غیر عشقت هر چه باشد ترک آن هم می‌کنم
گر تو صیاد منی آزردگی در دام نیست
در قفس سیر و صفای گلستان هم می‌کنم
همچنان کز دل زدودم ز نک مهر غیر را
بعد از این نام تراورد زبان هم می‌کنم
این که دور افتادم از کویت بود جرم رقیب
گه گهی بر سستی طالع گمان هم می‌کنم
ناله‌ام از هجر گل تنها در این گلزار نیست
شیون از ناکامی فصل خزان هم می‌کنم
غیریادت کوانیس روز هجران منست
در برت شب قاصد آهی روان هم می‌کنم
غیر لذتهای پنهانی که بر جان می‌رسد
زیر دست و تیر آن ابرو کمان هم می‌کنم
عاشقانش سودها دیدند و من در راه او
جای سود از بهر این سودا زیان هم می‌کنم
(صامتا) از اشک من تنها زمین نبود خراب
رخنه در بنیاد اهل آسمان هم می‌کنم
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #59
ما از دو *** پای به دامن کشیده‌ایم
در سایه محبت یاری خزیده‌ایم
آن بلبلیم ما که چو از بیضه درشدیم
بر شاخسار زلف نکویان پریده‌ایم
ای باغبان برای گلی در بما مبند
آخر نه ما به گلشن تو نو رسیده‌یم
مائیم در ازل که پیام الست را
با گوش خویش از لب جانان شنیده‌ایم
زاهد دگر حدیث زانهار و سلسبیل
با ما بگو که طعم محبت چشیده‌ایم
بر چشم شیخ وسوسه آمد به روزگار
نقشی که ما در آئینه جام دیده‌ایم
ساقی بط شـ×ر×ا×ب بیاور که خسته‌ایم
ما از عدم به ساحت امکان دویده‌ایم
خوشتر به روز مرگ چه باشد به ما کفن
زان پیرهن که در شب هجران دریده‌ایم
خوش در خطای عشق غزالانه (صامتا)
از دام کید زاهد و عابد رمیده‌ایم
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,941
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #60
دوش با پیک خیالت گفتگویی داشتیم
تا سحر مانند مستان‌ های و هیی داشتیم
از سر بی‌مغز ما کیفیتی حاصل نشد
جز که بار دوش خود حالی سبوئی داشتیم
مرحبا ای عشق صلح انگیز کز تاثیر تو
یار شد با ما به عالم گر عدوئی داشتیم
گر نشد از شرم کاری پیشرفت ما نشد
ورنه نزد دلبر خود آبرویی داشتیم
همچو قمری در خیال قد آن سرور روان
بسته اندر طوق بی‌تابی گلویی داشتیم
همچو قمری در خیال قد آنسرور روان
بسته اندر طوق بی‌تابی گلویی داشتیم
چون فقیری کو بنان جو قناعت می‌کند
دوش بیرویت به سوی ماه روئی داشتیم
جز گل نشگفتگی نشگفت از گلزار من
یاد آن عهدی که چون ل رنگ و بویی داشتیم
سستی طالع‌نگر (صامت) که اندر دوستی
شد به زشتی فاش هر نام نکویی داشتیم
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
57
بازدیدها
1K

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین