. . .

شعر غزلیات شاهدی

تالار متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #51
جز تحفه جان عاشق درویش ندارد
جانا بستان زو که از این بیش ندارد

بیگانه شدم از همه خویشان به غم عشق
عاشق به جز از یار کس و خویش ندارد

رو اندش دنیا ز دل خویش برون کن
هر کس که چنین کرد بد اندیش ندارد

در باغ جهان یک گل بی خار ندیدم
وان نوش که دیدست که او نیش ندارد

هر تیر که آن ترک سوی شاهدی انداخت
او را سپری غیر جگر پیش ندارد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #52
در مجالس گر سخن زان لعل میگون می رود
کز چه می خندد صراحی از دلش خون می رود

زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون می رود

در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
گرچه آید با کمال عقل مجنون می رود

دل کز آن زلف مسلسل می کشد سوی لبت
گوییا افعی گزیدش بهر معجون می رود

شاهدی چون بند آن چشمان م×س×ت از بیخودی
میدواند کو به سوی خانه‌اش چون می رود
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #53
تا دل نظری به حال خود کرد
جز درد و غم نگار خود کرد

گر خاک سری فدای تو شد
بگذر ز گناهش ار چه بد کرد

گر لعل تو را گزید جانم
بد کرد ولی به جان خود کرد

آن هم ز جنون عاشقی بود
کین دل شده دعوی خرد کرد

افسانه شیخ شاهدی را
در عشق فزودنش مدد کرد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #54
بهر خدنگ کز آن یار برگزیده رسد
چه خرمی که مر آن بر دل رسیده رسد

به سمع هر که رسد نکته ای ز حسن رخت
سرور و ذوق و صفا بر دلش ندیده رسد

بلا و محنت و دردی که می رسد به درون
ز جان و دل مشمارش که هم زدیده رسد

بسوخت رشته جانم ز سوز رشته چنگ
ببین چه سوز از آن برکسی خمیده رسد

به لطف کوش و کرم ورز زان که ذکر جمیل
به جد و حسن و جمال از ره حمیده رسد

رسید لذت شعر تو شاهدی به مذاق
که لذت دهن از میوه رسیده رسد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #55
چو دلبران به دل ما سه چیز می جویند
به تیغ و ناوک و خنجر ستیز می جویند

خطت چو مور گشته به هر بر مر خال
که دانه بر اثر مشک بیز می جویند

بگو شباب به خون ریز رنگ مشتاقان
هلاک خویش بدان تیغ تیز می جویند

خوشا نسیم سحرگه که عاشقان به صبوح
پیام دوست از آن صبح خیز می جویند

کسان که آرزوی قد دلکشش دارند
چو شاهدی همه تا رستخیز می جویند
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #56
چون دلبران ز زلف سیه تاب می دهند
دل را نشان ز صورت قلاب می دهند

پیکان به آتش دل من سرخ می کنند
چون سرخ شد به خون جگر آب می دهند

گویند روی خویش نماییم بتان به خواب
ما را بدین بهانه چه خوش خواب می دهند

آن خالهای سوخته از تابش رخت
بر آتش دو گونه مرا تاب می دهند

گه زلف افکنند به رخ گه بر افکنند
ما را فریب در شب مهتاب می دهند

گفتند شاهدی ز گدایان این در است
این سلطنت ببین که در این باب می دهند
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #57
رخش آتشم در درون می برد
دو زلفش ز عقلم برون می برد

ندانم چه شد عقل و اندیشه را
که عشقم به سوی جنون می برد

دلم را که پر بود از عقل و هوش
دو چشم تواش با فسون می برد

به پابوس تو سرو را آب جوی
به زنجیرها سرنگون می برد

اگر شاهدی برد جان از لبت
ز زنجیر زلف تو چون می برد
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #58
یک ذره بدان دهن که گوید
وز کتم عدم سخن که گوید

با حسن و رخ و شمیم زلفش
از یوسف و پیرهن که گوید

با قد و رخ بیاض و چشمش
از سرو و گل و سمن که گوید

جایی که رقیب کینه جوید
از دیو و ز اهرمن که گوید

در مجلس عاشقان سرمست
من کیستم و ز من که گوید

اندر چمنی که بگذری تو
از سرو در آن چمن که گوید

چون جان به هوای لعل او رفت
ای شاهدی از بدن که گوید
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین