. . .

شعر غزلیات سلمان ساوجی

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #381
گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی
روی بنمای و رخ گل را به خون دل بشوی
سایه را گو: با رخ من در قفای خود مرو
سرو را گو: با قد من بر کنار جو مروی
بلبل ار گل را تقاضا می‌کند عیبش مکن
این چنین وجهی کجا حاصل شود بی گفت و گوی؟
دامن افشان خیز و یک ساعت چمان شو در چمن
تا بر افشاند چو گل دامن بهار از رنگ و بوی
ظاهرا گردیده بودی گوی سیمین غبغت
نیستم آیینه آئین کو کند خدمت به روی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #382
مبارک منزلی، کانجا فرود آید چو تو ماهی
همایون عرصه‌ای، کارد به سویش رخ چنین شاهی
روان شد موکب جانان چرایی منتظر ای جان؟
چو خواهی رفت ازین بهتر نخواهی یافت همراهی
مکن عیبم که می‌کاهم چو ماه از تاب مهر او
که گر ماهی تب مهرش کشد گویی شود کاهی
مرا نقدی که در وجهش نشیند نیست الا شک
مرا پیکی که ره آرد به کویش نیست جز آهی
تو آزادی و احوال گرفتاران نمی‌دانی
دل مسکین من با توست ازو می‌پرس گه گاهی
عزیزی کو نیفتادست در بندی چه می‌داند
که در کنعان اسیری را چه افتادست در چاهی
من خاکی نه آن گردم که از کوی تو برخیزم
عجب چون من از کوی تو برخیزد هوا خواهی
چو بادم در رهت پویان من بیمار و می‌ترسم
مبادا کز منت بر دل نشیند گرد اکراهی
نه تنها من به سودای سر زلفت گرفتارم
که زلفت رابه هر شستی چو سلمان است پنجاهی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #383
مکن عیب من مسکین اگر عاشق شدم جایی
سر زلف سیه دیدم در افتادم به سودایی
چو آب آشفته می‌گردم به هر سو تا کجا روزی
سعادت در کنار من نشاند سرو بالایی
ملامت گو بر و شرمی بدار آخر چه می‌خواهی
ز جان غرقه عاجز میان موج دریایی
نمی‌داند طبیب ای دل دوای درد عاشق را
ز من بشنو که این حکمت شنیدستم ز دانایی
طریق عشقبازان است پیش دوست جانبازی
بیا ای جان اگر داری سر و برگ تماشایی
مرا جانی و من تا کی توانم زیست دور از تو
تن مسکین من جایی و جان نازنین جایی
چرا امروز کارم را به فردا می‌دهی وعده
پس از امروز پنداری نخواهد بود فردایی
ز زلفت دل طلب کردم مرا گفتا برو سلمان
پریشانم کجا دارم سر هر بی سر و پایی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #384
کشیده کار ز تنهایم به شیدایی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی
ز بس که داده قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی که رفته‌ای ز سرم
چه خوش بود اگر ای عمر رفته بازآیی
زبان گشاده کمر بسته‌ایم تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
به احتیاط گذر بر سواد دیده من
چنانچه گوشه دامن به خون نیالایی
چه مرد عشق توام من درین طریق که عقل
درآمدست به سر با وجود دانایی
درم گشایی که امید بسته‌ام در تو
در امید که بگشاید ار تو نگشایی
به آفتاب خطای تو خواستم کردن
دلم نداد که هست آفتاب هر جایی
سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی سعادت اگر زانچه روی بنمایی!
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #385
چشم داریم که دلبستگی بنمایی
دل ما راست فرو بستگی، بگشایی
تو کجایی که منت هیچ نمی‌بینم باز؟
باز هر جا که نظر می‌کنمت، آنجایی
دل فرزانه من تا سر زلف تو بدید
سر برآورد به آشفتگی و شیدایی
این چه خشم است که رفتی و نمی‌آیی باز؟
عمر باز آیدم ای عمر اگر باز آیی
نتوانتم نظر از زلف تو بر بست که هست
چشم بیمار مرا عادت شب پیمایی
گو مینداز نظر بر رخ منظور دگر
آنکه چون چشم منش نیست دل دریای
تو مرا آینه جانی و در عین صفا
بمن ای آینه روی از چه سبب ننمایی
ای تو با جمله و تنها ز همه فی‌الجمله
نور چشم منی و جان و دل تنهایی
زلف را گوی که در گردن من دست مکن
این بست نیست که سر در قدمم می‌سایی؟
پخت سودای سر زلف تو سلمان عمری
لاجرم گشت به هم برزده و سودایی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #386
تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی
سر از برای چه تابی ز ما نهان به چه رویی؟
هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق
غلام دولت آنم که شمع مجلس اویی
منم ز شوق ز دیوانه تا تو سلسله زلفی
شدم به بوی تو آشفته تا تو غالیه بویی
دمید گل که منم روی باغ حسن تو گفتش:
که با رخم به چه آب و کدام حسن تو رویی
به گرد کوی تو گردد همیشه اشک روانم
ازو بپرس که آخر ازین حدیقه چه جویی
به کنه دایره روی او کجا رسی ای دل!
هزار دور چو پرگار اگر به فرق بپویی
ز درد دردش اگر جرعه‌ای رسد به تو سلمان!
ز عین کوثر و آب حیات دست بشویی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #387
هزارت دیده می‌بینم که می‌بینند هر سویی
دریغ آید مرا باری به هر چشمی چنان رویی
چو کار افتاد با بختم نهفتی روی و موی از من
به بخت من ز مستوری فرو نگذاشتی مویی
نمی‌ارزد بدان خونم که ساعد را بیازاری
تو بنشین و اشارت کن به چشمی یا به ابرویی
من آن باشم که بر تابم عنان از دست تو حاشا!
همه خلق جهان سویی اگر باشند و من سویی
خطا می‌دانم و آهو به آهو نسبت چشمت
که چشم شیر گیر تو ندارد هیچ آهویی
سگان کوی تو دایم به جستجوی خون من
همی پویند و می‌بویند خاک هر سر کویی
ازان می در قدح خندد که می را هست از ورنگی
ازان گل بی‌وفا باشد که در گل هست ازو بویی
ز سر می‌خواهم از بهر تو گویی بر تراشیدن
ولی چوگان تو سر در نمی‌آرد به هر گویی
دعا گوی تو بسیارند و سلمان از همه کمتر
ولی چون این دعا گویت بود کمتر دعاگویی
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین