خورشید رخت چو گشت پیدا
ذرّات دو کَون شد هویدا
مهر رخ تو چو سایه انداخت
زان سایه پدید گشت اشیاء
هر ذرّه ز نور مهر رویت
خورشید صفت شد آشکارا
هم ذرّه به مهر گشت موجود
هم مهر به ذرّه گشت پیدا
دریای وجود موج زن شد
موجی بفکند سوی صحرا
آن موج فرو شد و بر آمد
در کسوت و صورتی دلارا
بر رسته بنفشۀ معانی...