. . .

شعر غزلیات شاهدی

تالار متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #1
شد خاک راه این سر سودا نوشت ما
این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما
از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم
رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما
تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود
جز دانه‌های اشک نیاید ز کشت ما
ور برده چون محرک جمع صور یکی است
بنگر محرک و منگر خوب و زشت ما
مقصود شاهدی چو تویی هر کجا که هست
دیگر نگفت مسجد ما یا کنشت ما
 
نام موضوع : غزلیات شاهدی دسته : متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #2
ز روی لطف بکن ب×و×س×ه‌ای حوالۀ ما
همین بس است ز وجه حسن نوالۀ ما
[ز تیر غمزه خدنگی بکن حوالۀ ما
همین بس است ز خوان کرم نوالۀ ما
چو دور جام وصالش به کام ما نبود
سزد که پر شود از خون دل پیالۀ ما
بخون دیده نوشتیم نامه‌ای بر دوست
بود که دل شودش نرم زین رسالۀ ما
ز بس که شعلۀ آهم همی رود به فلک
ملک به چرخ درآمد ز آه و نالۀ ما
ز شاهدی سخن دلپذیر خواهد ماند
به یادگار همین بس بود سلالۀ ما
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #3
پر کن بدور لعل نگارم پیاله را
تا بشکنیم توبه هفتاد ساله را
گشتند منفعل گل و سنبل به رنگ و بوی
تا برفکند ماه من از گل کلاله را
دوران دون ببین که چو خواهیم جرعه‌ای
پر میکند ز خون جگر جام لاله را
غیر از صبا چو نامه بری نیست سوی دوست
من هم دهم به باد هوا این رساله را
چون یافت شاهدی ره قانون عشق را
دیگر ز چنگ کی دهد آهنگ ناله را
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #4
اگر نه زلف تو میبرد در پناه مرا
فریب چشم تو میکشت بی گناه مرا
چه فتنه ها که بر انگیخت خال هندویت
برآتش رخ تو سوخت آن سیاه مرا
گواه سوز درون اشک و چهره زرد است
بود بدرد تو زین گونه صد گواه مرا
بگفتم از ره رندی روم به راه صلاح
چه چاره عشوه ساقی برد ز راه مرا
دمید سبزه چو بر کرد آفتاب رخت
بسوخت بار دگر مهر آن گیاه مرا
چه باک شاهدی از نامه سیاه که هست
عفاف مرحمت دوست عذر خواه مرا
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #5
جز ناله نیست مونس جان دل ربوده را
شادی بود محال دل غم فزوده را
زاری چه سود شب همه شب بر در حبیب
از گریه نیست فایده بخت غنوده را
از ما صلاح و زهد چه جویی تو ای فقیه
باشد ندم چو تجربه آزموده را
گفتم دلم به فکر دهان تو تنگ شد
گفتا مکن تفکر امر نبوده را
گفتم نهان کنم غم عشقت درون دل
اشکم گشود جمله غم ناگشوده را
با شاهدی مکن سخن از کینه ای رقیب
تا نشنواندت سخن ناشنوده را
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #6
به عاشقان خود بنما جمال عالم آرا را
که دل پر خون شد از شوق تو مشتاقان شیدا را
توهم ای عقل نامحرم برون شو از سرای دل
که از بهر خیال دوست خالی می کنم جا را
بیا جانا اگر خواهی تماشای لب آبی
نشین بر گوشۀ چشم و ببین این موج دریا را
فضای دلگشا دادند از فیض رخت لیکن
نشین بر دیده گه گاه و ببین سرچشمه ما را
سگ کویش به تنگ آمد ز آه و ناله‌ات هرشب
برو ای شاهدی یک شب ببر زین کوچه غوغا را
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #7
لعل لب تو شفاست ما را
درد تو همه دواست ما را
تا گشت جدا دلم ز تیغت
هر لحظه غم جداست ما را
دل آینۀ جمال یارست
زین آینه پر صفاست ما را
گفتی بکشم تو را بجایی
این سعد بگو کجاست ما را
گر هست تو را هوای قتلم
با لله که همین هواست ما را
گر خال و خط تو مشک خوانیم
با خط تّو بس خطاست ما را
ای شاهدی از غمش چه نالی
جورش همگی سزاست ما را
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #8
کردی ز غم آباد چو کاشانۀ ما را
بازآ و ببین مونس هم خانه ما را
مگذار که ویرانه شود از غم هجران
آباد چو کردی دل ویرانه ما را
زلف تو چه حاجت که بیارد همه زنجیر
یک سلسله زان بس دل دیوانه ما را
پروانۀ دل در طلب شمع رخ تست
پروا نکند شمع تو پروانه ما را
ای دیده چو دریا بشدی در بفشاندی
آور بنظر آن در یک دانه ما را
ای شاهدی ار مرد رهی رو به رهی کن
بنگر روش کوشش مردانه ما را
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #9
باز نما به مطربان نغمۀ جان گداز را
تا بدرند از طرب پردۀ اهل راز را
گر بنشانیم شبی شمع صفت برابرت
پیش رخیت بنگری سوز دل گداز را
خوش بود ای سرور جان ناز تو و نیاز من
ناز بکن تو هر زمان تا نگری نیاز را
گر بنمایی ای صنم سجده گه دو ابرویت
جانب کعبه کی برند اهل نظر نیاز را
شاهدی از هوای جان خاک ره نگار شد
تا که رسد بپای ب×و×س آن شه سرفراز را
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #10
هر لحظه سیل دیده به خون میکشد مرا
سودای گیسویت به جنون میکشد مرا
گر به وعده‌های دل خلافت کشد رواست
سوی سراب سوز درون میکشد مرا
تا عشق در درون دل من قرار یافت
از کارگاه عقل برون میکشد مرا
من از کمند زلف تو‌ام بر حذر روان
چشمت به ساحری و فسون میکشد مرا
ای شاهدی گذر ز فسون خرد که یار
در حلقه جنون به فنون میکشد مرا
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین