. . .

شعر غزلیات شمس مغربی

تالار متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #11
چون تافت بر دل من پرتو جمال حبیب
بدید دیده جان حسن بر کمال حبیب
چه التفات بلذات کائنات کند
کسی که یافت دمی لذت وصال حبیب
بدام و دانه عالم کجا فرود آید
دلی که گشت گرفتار زلف و خال حبیب
خیال ملک دو عالم نیاورد بخیال
سری که نیست دمی خاای از خیال حبیب
حبیب را نتوان یافت در دو کَون مثال
اگر چه هر دو جهان هست بر مثال حبیب
درون من نه چنان از حبیب مملو شد
که گر حبیب در آید بود مجال حبیب
بدانصفت دل و جان از حبیب پر شده است
که از حبیب ندارم نظر بحال حبیب
چه احتیاج بود دیده را به حسن برون
چو در درون متجلی شود جمال حبیب
ز مشرق دلت چه کرد طلوع
هزار بدر برفت از نظر هلال حبیب

@حبیب.آ
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #12
ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب
وی حسن و جمال همه خوبان بتو منسوب
بر صفحه رخساره هر ماه پری روی
حرفی دو سه از دفتر حسنت شده مکتوب
محبوب ز هر روی بجز روی تو نبود
خود نیست بهر وجد بجز روی تو محبوب
بر عکس رخت چشم زلیخا نگران بود
در آینه روی خوش یوسف یعقوب
در شاهد و مشهود توئی ناظر و منظور
در عاشق و معشوق توئی طالب و مطلوب
در میکده ها غیر تو را می نپرستند
انکس که کند سجده بر سنگ و گل و چوب
جاروب غمت کرد مرا جامه دل پاک
وینخانه کنونست بکام دل جاروب
زان زلف پراکنده و زان غمزه فتان
پر گشت جهان سربسر از فتنه و آشوب
محجوب نباشد ز رخت مغربی ایدوست
گر خود به خود است از رخ زیبای تو محجوب
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #13
مرا که لعل لبت ساقی است و جام شـ×ر×ا×ب
از آن دو نرگس م×س×ت توام مدام خراب
مرا که زمزمه قول دوست در گوش است
چه حاجت است آواز چنگ عود و رباب
فتاده بر رخ دلبر بطالع مسعود
نخست چشم که بگشود چشم بخت از خواب
بدین صفت که منم م×س×ت ساقی باقی
عجب که باز شناسم شـ×ر×ا×ب را ز سراب
کسی که بیخبر از ِلذت و الم باشد
نه از نعیم بود آگهیش نه ز عذاب
چو با وجود تو من هیچ نیستم از نیست
بهیچ وجه مگردان رخ ک مشو در تاب
خطاب اگر نکنی با من این عجب نبود
که سایه را نکند هیچ آفتاب خطاب
مجو ز مغربی آفتاب در طریقت عشق
که کسی نجست ز مستان و عاشقان آداب
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #14
ای صفات بیکران تو طلسم گنج ذات
گنج ذات تو گشته مخفی ز طلسمات صفات
هست عالم سربسر نقش طلسم گنج تو
از طلسم و نقش هرگز حل نگردو مشکلات
ای صفاتت نقشبند کارگاه هردو کَون
سایه نور صفات توست نقش کاینات
ظل نقش کاینات از نور تو دارد ظهور
زانکه باشد انبساطش بر جمیع ممکنات
پرتو نور است سایه خود ندارد اختیار
زان سبب هرگز نباشد یکزمان او را ثبات
سایه ناچیز گوید هر زمانی نور را
ای بتو ظاهر شده ماهمچو تو ظاهر بذات
سایه هستی مینماید لیکن او را اصل نیست
نیست را از هست اگر بشناختی یابی نجات
کی خورد خضر حیات از آب حیوان شربتی
تا تو ظلمت را تصور کرده آب حیات
ایدل سرگشته حیران بساط مغربی
بیجهت را گر همی جویی گذر کن از جهات
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #15
ای روی تو مهر و کَون ذرات
ذات تو برون ز نفی و اثبات
ذرّات کجا رسند در مهر
ذرات کجا و مهر هیهات
اسماء و صفات کَون هر یک
در ذات تو اند محو لذّات
نی اسم و نه نعت بود آنجا
نه رسم و نه شکل و وضع همتات
چون خاست ظهور از مظاهر
اسما و صفات را کمالات
موجود شدند بهر این کار
ارضین و عناصر و سماوات
مسطور معین و مبین
شد برورق وجود آیات
از روی نگار و از قوابل
دیدیم عیان بی محادات
یک معنی و صد هزار صورت
یک صورت و صد هزار مرآت
مصباح رخ ترا نگارا
کَونین زجاجه است مشکوات
مهر تو بغربی عیان شد
با آنکه عیان از اوست ذرّات
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #16
ای صفاتت حجاب چهره ذات
ذات پاکت ظهور بخش صفات
آفتاب رخت چو تابان گشت
منهدم شد ز نور او ظلمات
لب تو بر جهان مرده دمید
نفسی زان بیافت حیات
آنجهان در خروش و جوش آمد
پیش مهر رخ تو چون ذرّات
عالمی را چو نفی بود عدم
لب جانبخش تو نمود اثبات
جنبش از توست جمله عالم را
ورنه دارد عدم سکَون و ثبات
از چه شد عالمِ فقیر غنی
گر نکردی برون ز گنج ذکوات
وانچه او آدمش همی دانند
نسخه عالم است و مظهر ذات
مغربی آنچه عالمش خوانند
عکس رخسار تست در مرآت
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #17
ای کائنات ذات ترا مظهر صفات
وی پیش اهل دیده صفات تو به ز ذات
تا روی دلفریب تو آهنگ جلوه کرد
شد جلوه گاه روی تو مجموع کاینات
تا آفتاب حسن و جمالت ظهور کرد
ظاهر شدند جمله ذرات ممکنات
از بس که ابر فیض تو بارید بر عدم
سر بر زد از زمین عدم چشمه حیات
خاک عدم نکرد ز آیات یکنظر
شد مورد تجلی واردات
ز صنام صومنات چو حسن تو جلوه کرد
شد بت پرست عابد اصنام سومنات
لات و منا ت را ز سر شوق سجده کرد
کافر چو دید حسن ترا از منات و لات
ای چرخ را بچرخ آورده عشق تو
از شوق تست جمله افلاک را برات
ایطفل لطف ایزد بیچون که چون توتی
هرگز ندیده دیده ابا و امهات
ای مخزن خزاین وی خازن امین
وی مشکل دو عالم و سر حل مشکلات
ای مرکز و مدار وجود و محیط خود
وی همچو قطب ثابت و چون چرخ بی ثبات
گر سوی تو سلام فرستم تویی سلام
ور بر تو من صلات فرستم تویی صلات
کی چون دهد ترا بتو آخر بگو مرا؟
ای تو ترا مزکی و تو ترا زکات
یا اجمل الجمال و یا املح الملاح
یا لطف اللطایف یا نکته النکات
یا اشمل ابمظاهر یا اکمل الظهور
یا برزخ البرازخ و یا جامع الشتات
هم گنج و هم طلسمی هم جسم و هم روان
هم اسم و هم مسما هم ذات و هم صفات
هم مغربی و هم مشرقی و شرق
هم عرش و فرش و عنصر افلاک و هم جهات
ای کائنات ذات ترا مظهر صفات
وی پیش اهل دیده صفات تو به ز ذات
تا روی دلفریب تو آهنگ جلوه کرد
شد جلوه گاه روی تو مجموع کاینات
تا آفتاب حسن و جمالت ظهور کرد
ظاهر شدند جمله ذرات ممکنات
از بس که ابر فیض تو بارید بر عدم
سر بر زد از زمین عدم چشمه حیات
خاک عدم نکرد ز آیات یکنظر
شد مورد تجلی واردات
ز صنام صومنات چو حسن تو جلوه کرد
شد بت پرست عابد اصنام سومنات
لات و منا ت را ز سر شوق سجده کرد
کافر چو دید حسن ترا از منات و لات
ای چرخ را بچرخ آورده عشق تو
از شوق تست جمله افلاک را برات
ایطفل لطف ایزد بیچون که چون توتی
هرگز ندیده دیده ابا و امهات
ای مخزن خزاین وی خازن امین
وی مشکل دو عالم و سر حل مشکلات
ای مرکز و مدار وجود و محیط خود
وی همچو قطب ثابت و چون چرخ بی ثبات
گر سوی تو سلام فرستم تویی سلام
ور بر تو من صلات فرستم تویی صلات
کی چون دهد ترا بتو آخر بگو مرا؟
ای تو ترا مزکی و تو ترا زکات
یا اجمل الجمال و یا املح الملاح
یا لطف اللطایف یا نکته النکات
یا اشمل ابمظاهر یا اکمل الظهور
یا برزخ البرازخ و یا جامع الشتات
هم گنج و هم طلسمی هم جسم و هم روان
هم اسم و هم مسما هم ذات و هم صفات
هم مغربی و هم مشرقی و شرق
هم عرش و فرش و عنصر افلاک و هم جهات
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #18
ای از دو جهان نهان عیان کیست
وی عین عیان پس این نهان کیست
آنکس که به صد هزار صورت
هر لحظه همی شود عیان کیست
وانکس که به صد هزار جلوه
بنمود جمال هر زمان کیست
گویی که نماهنم از دو عالم
پیدا شده در یکان یکان کیست
گفتم که همیشه من خموشم
گویا شده پس به هر زبان کیست
گفتی که ز جسم و جان برونم
پوشیده لباس جسم و جان کیست
گفتی که نه اینم و نه آنم
پس آنکه بود همین هم آن کیست
ای آنکه گرفته کرانه
باللّه درین میان کیست
آنکس که همی کند تجلی
از حسن و جمال دلبران کیست
وانکس که نمود خود را
وآشوب فکنده در جهان کیست
ای آنکه تو مانده در کمالی
ناکرده یقین که در کمان کیست
از دیده مغربی نهان شو
وز دیده ی او ببین عیان کیست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #19
ور هزاران جام گوناگون شرابی بیش نیست
گر چه بسیارند انجم آفتابی بیش نیست
گرچه برخیزد ز آب بحر موج بی شوار
کثرت اندر موج باشد لیکن آبی بیش نیست
چون خطایی کرد با خود گشت پیدا کاینات
علّت ایجاد عالم پس خطایی بیش نیست
یک سخن پرسید از خود در جهان جان و دل
جمله ارواح را زانرو جوابی بیش نیست
گر چه بسیاری در ایمنی کتب کتب مرقوم گشت
جمله را خواندیم حرفت از کتابی بیش نیست
اینکه عالم را وجود آبروئی می نهی
در بیابان عدم عالم سرابی بیش نیست
چیست عالم ایکه میپرسی نشان و نام او
بر محیط هستی مطلق حبابی بیش نیست
ایکه هستی تو اندر روی دلبر شد نقاب
برفکن از روی دلبر چون نقابی بیش نیست
مغربی آمد حجاب راه جان مغربی
درگذر از روی چه آخر حجابی بیش نیست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #20
مهر سر گشته کافتاب کجاست
آب هر سودان که آب کجاست
خواب دوشم ز دیده ام پرسید
کاین جهان را مگو که خواب کجاست
م×س×ت پرسان که م×س×ت را دیدی
یارب آن بیخود و خراب کجاست
باده در میکده همی کرده
کرد مجلسی که کو شـ×ر×ا×ب کجاست
یار خود بی نقاب می گردد
که همان یار بی نقاب کجاست
همه سرگشته مضطرب احوال
رسته گاو ز اضطراب کجاست
همه در پرده خویش را جویان
عارف رسته از حجاب کجاست
چند پرسی که خود کلید خودی
چیست مفتاح و فتح باب کجاست
مغربی چون تو مهر مشرقی ای
چند پرسی که آفتاب کجاست
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
57
بازدیدها
1K

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین