. . .

شعر غزلیات حکیم سبزواری

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #41
دمی نه کار زوی مرگ بر زبانم نیست
چرا که طاقت بیداد آسمانم نیست

بزیر تیغ تو من پر زدن هوس دارم
هوای بال فشانی ببوستانم نیست

خوشم که نیست مراروزن از قفس سوی باغ
که تاب دیدن گلچین و باغبانم نیست

میان آتش و آبم ز دیده و دل خویش
شبی که جای بر آن خاک آستانم نیست

بگوشهٔ قفسش خوگرفتهام چندان
که گر رهاکندم ذوق آشیانم نیست

دلت چو واقف اسرار و نکته دان باشد
چه غم بساحت قرب تو گر بیانم نیست
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #42
شورش عشق تو درهیچ سری نیست که نیست
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست

نیست یک مرغ دلی کش نفکندی بقفس
تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست

ز فغانم ز فراق رخ و زلفت بفغان
سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست

نه همین از غم او سینهٔ ما صد چاک است
داغ او لاله صفت بر جگری نیست که نیست

موسی نیست که دعوی اناالحق شنود
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست

گوش اسرار شنو نیست وگرنه اسرار
برش از عالم معنی خبری نیست که نیست
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #43
ای از صفات گشته هویدا همه صفات
ذات خجسته ات شده مرآت بهر ذات

نزدیک شد که دعوی پیغمبری کنی
کز خط کتاب داری و از غمزه معجزات

یک ب×و×س×ه ای ز وجه ز کاتم نمیدهی
گویا که فرض نیست بشرع شما ز کوات

نی نی مرا چه حد که چنین آرزو کنم
بر چرخ سر زنم که زنم ب×و×س×ه نقش پات

دیگر برات آتش دوزخ چه حاجتست
ما را همین بس است که مردیم از برات

دایم برهگذار تو اسرار امیدوار
ای پیک نیک پی بده از محنتم نجات
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #44
خرامد از برم آن قد و قامت
عجب گردین و دل ماند سلامت

چه نسبت با قیامت قامتت را
که خیزد از قیامت صد قیامت

سوی مسجد خرام ای بت که زاهد
بطاق ابرویت بندد اقامت

وفا کن زانکه چون دی شد بهارت
نمیبخشد دگر سودی ندامت

چه باشد ای مسیحادم که یکدم
ببالین آئی از روی کرامت

بعشقش در ازل خاکم سرشتند
ملامت گر کنی چندم ملامت

سرشک سرخ و رنگ زرد اسرار
سیه روزی ما را شد علامت
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #45
نی رحم ترا باین فکار است
نی بی تو مرا دمی قرار است

کی یاد کنی ز بلبل خویش
ای گُل که ترا چو من هزار است

پیشت دُر اشک مردم چشم
ساقط ز محل اعتبار است

تو عهد شکسته ای و مارا
پیمان محبّت استوار است

ای تیر کمان ابروی دوست
مرغ دل ما در انتظار است

در آینه تا نشسته نقشت
بر آینهٔ دلم غبار است

تا شانه بزلفت آشنا شد
دل چاک ز رشک شانه دار است

پرسی چو ز بیقراری ما
اسرار تو بر همان قرار است
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #46
خطت دمیدو هنوزت سری ز ناز گرانست
که بر رخ تو خط بندگی ساده رخانست

فتاده سلسله بر پای دل درآن خم گیسو
خوش آن دلی که دراین حلقهاش سری بمیانست

ز دست دوست دشمن نوازچون نخورم خون
که نیست با من مسکین چنانکه بادگرانست

چوباد عمر گذشت و مرابخاک ره او
هنوز دیدهٔ امید باز و دل نگرانست

چونقطه دایره محنتم محیط چو پرگار
بدور من غم دوران مدام در دورانست

ز داغ هجر چنانم که گر بباغ جنانم
بدیده هر سر برگیش بی تو نوک سنانست

کند کمان بکمین زه زهی سعادت صیدی
که شوخ غمزه و ابروی اوش تیر و کمانست

رسید موسم اردی بهشت ساقی گلرخ
بیار بادهٔ گل فام اگرچه خود رمضانست

گدای پیر مغان راز خسروی چه تفاخر
که ملک و شوکت شانس بدیده شوکه نشانست

خدایرا مددی خضر راه وهادی اسرار
دلیل راه شو اورا که او ز نو سفرانست
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #47
آن شاه که گاهی نظری سوی گدا داشت
یارب ز سرم سایهٔ لطفش ز چه وا داشت

زان روز طرب یاد که از غنچه دهانی
پیغام بدل سوختهٔ باد صبا داشت

آراست چو فرّاش قضا بزم تنعّم
از خوان طرب خون جگر قسمت ما داشت

روزی که زدندی همگی ساغر عشرت
ساقی ازل بهرهٔ ما جام بلا داشت

یکجا غم یاران وز یکسو غم دوران
ای بخت ندانم سر شوریده چها داشت

بی پا وسرانت همه سرخیل جهانند
عشق تو همانا اثر بال هما داشت

یاقوت سرشکم برهت خون شده دل بود
تازه زندت آب همین دیده به جا داشت

چون نیستمی در خور دیدار تو ای کاش
ره بود به آنم که رهی سوی شما داشت

هر تیر نگه جسته ز شست تو نشسته
در دل مگر آن خاصیت تیر قضا داشت

راندی ز در خویش چو اسرار حزین را
میرفت و بحسرت نگهی سوی قفا داشت
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #48
سینه پر ناله و لب خاموش است
بر زبان قفل و دلم در جوش است

خود گر افلاک و گر عنصر خاک
همه را بار غمش بر دوش است

آن یک از شوق شب و روز برقص
وین یک از جام می اش مدهوش است

برهش بسته کمر چون جوزا
هرچه کوکب بفلک منقوش است

اختران چنگ زنان چون ناهید
محفل آراسته نوشا نوش است

مهر بگداختهٔ آتش او است
که بسر در طلبش درگوش است

ماه آورده کلف بر رخسار
کز غمش خون بدلش در جوش است

مه نو پیش خم ابرویش
حلقهٔ بندگیش در گوش است

قطب را کز حرکت افتاده
داده جامی ز ازل بی هوش است

خاکیان را همه از جلوهٔ او
شاهدی در برو هم آغوش است

دارد اسرار برندان پیوند
گرچه زاهد صفت ازرق پوشست
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #49
ای آفت جان ها خم ابروی کمندت
غارت گر دل ها قد دل جوی بلندت

تا آفت چشمت نرسد دست حق افشاند
بر آتش رخسار تو از خال سپندت

ای ترک سمنبر بسرم تاز سمندی
گوی خم چوگان سرخوبان خجندت

افتاده خلاصیش به فردای قیامت
هر صید که گردیده گرفتار به بندت

شد رشک فلک روی زمین تا که نشسته
برخاک هلال از اثر لعل سمندت

اندام تو خود قاقم و خزاست زنرمی
سودی ندهد جامهٔ دیبا و برندت

دارد سر یغما شد من غمزهٔ شوخت
اینک دل و جانی اگر این هست پسندت

تا دفع عوارض بشود زان گل عارض
یک ب×و×س×ه بما ده بزکواة از لب قندت

ناصح چه دهی پند باسرار ز عشقش
او نیست از آنها که دهد گوش به پندت
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #50
دل و دین بتی نامسلمان گرفت
بیک عشوهٔ کشور جان گرفت

بت سبزوار از خط سبزه وار
بخد خور آسا خراسان گرفت

ز پیکان او یافت حظی دلم را
که گفتی که خطش ز پیکان گرفت

بدوران مخور غم به دور آن می آر
که غم ها برد می چودوران گرفت

چه خواهد دگر شحنهٔ غم زمانه
اگر نیم جان بود جانان گرفت

دلی داشتم بود غمخوار جان
ولی ترک م×س×ت×ی ز این آن گرفت

مرا بود چشمی از او بهره ور
ز بس اشک بارید طوفان گرفت

شه حسنش آهنگ تاراج کرد
ز اسرار دل برد و ایمان گرفت
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین