. . .

شعر غزلیات شاهدی

تالار متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #11
کجا شد هودج لیلی که مجنون است از او دلها
ز سیل اشک عشاقش پر از خون است منزلها
ز عشقت مشکلی گرهست با پیر مغان می گو
که اندر شرح این معنی بود حلال مشکلها
بیا گر عاقلی حرص امل را خاک بر سر کن
که قارون با همه گنجش فرورفتند در گلها
صدف وار ار درر خواهی فرو شو در تگ دریا
که جز خاشاک نبود حاصلی در دور ساحلها
بیا ای شاهدی و مژده ده پروانه دل را
که امشب مونس جان است شمع جمله محفلها
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #12
ای خاک درت سجده گه جمله جبین ها
زنار دو گیسوی تو سرفتنه دینها
عشاق تو را طاقت جور و ستمت نیست
گشتند همه خاک درت بگذر از اینها
با عاشق خود جور و جفا کمتر از این کن
زیرا که ز خوبان نبود خوب چنینها
بر تربت عشاق گذر کن که برآیند
جانها به تماشای تو از زیرزمینها
فریاد ز ترکان دو چشمت که دمادم
بر خلق کشانید ز هر گوشه کمینها
گفتی کشمت شاهدی یا با غم و یا درد
خود نیست مرا هیچ شک و شبهه درینها
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #13
ای طاق دو ابروی تو محراب جبینها
خاک سر کوی تو به از خلدبرینها
گفتی که منم سرور و سرحلقه خوبان
ای شاه کسی نیست شک و شبهه درینها
از شرم لب لعل تو سرچشمه حیوان
اندر ظلمات است نهان زیر زمینها
با زلف و خط و خال و دو چشم و خم و ابرو
حسن تو بر انگیخت بسی فتنه براینها
سرها همه شد خاک و تو آشوب جهانی
لطفی کن و بگذر به کرم از سراینها
تا کی بکشم جور و جفاهای رقیبان
برکش ز میان تیغ و خلاصم کن از اینها
ای شاهدی ار یار ترا عهد و وفا نیست
خوش باش که اینها نبود عادت اینها
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #14
مده هر دم سر آن زلف را تاب
مزن دلهای مردم را به قلاب
ز سیل چشم گریانم عجب نیست
زنم بر آتش دل دم بدم آب
خدنگ غمزه‌ات درمان دلهاست
مکن هر لحظه آن هر گوشه برتاب
مران ما را بحرمان از در خویش
مکن با ما سخن دیگر از این باب
دلم از آتش هجران کباب است
از آن می ریزدم از دیده خوناب
نگارا شاهدی گم گشته تست
دل گم گشتگان خویش دریاب
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #15
خطت را بدایت به غایت خوش است
تماشای آن بی نهایت خوش است
به تیری دل بی نوا را بساز
که از پادشاهان عنایت خوش است
ز زلف حبیب و ز جور رقیب
به اصحاب شکر و شکایت خوش است
مکن واعظا شرح جز وصف عشق
که با عاشقان این حکایت خوش است
نه امروز با درد او دل خوشم
جراحات او از بدایت خوش است
چه خوش گفت شستم ز خون تو دست
که قولش به وجه کنایت خوش است
بگو شاهدی یک حدیثی ز عشق
که از قول تو این روایت خوش است
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #16
مرا دلیست که در وی بجز محبت نیست
ز عشق حاصل او غیر درد و محنت نیست
مکن ملامتم ای شیخ از طریقه عشق
که راه عشق برون از ره طریقت نیست
مکن تردد بیهوده در نصیحت ما
که گوش اهل جنون قابل نصیحت نیست
تو زاهدی و منم باده نوش و منت چیست؟
برو برو که بدین کار جای منت نیست
اگر چه شاهدی از اهل ملکت عشق است
ز اهل درد بود اهل جاه و حشمت نیست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #17
وصف کمال حسن تو ورد دوام ماست
ذکر لب تو لذت شرب مدام ماست
ما خاک کوی دوست به جنت نمی‌دهیم
کوی نگار روضهٔ دارالسلام ماست
ای باد به کوی نگارم گذر کنی
رو با صفا که کعبه و بیت الحرام ماست
در ورطهٔ مشاهده کس چو نیست بار
آن جای حیرتست نه جاه مقام ماست
ای شاهدی ز ما مطلب رنگ و نام
ناموس و ننگ باشد و دیوانه نام ماست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #18
عشقت چو بقصد عقل و جان رفت
دل هم بغلط در آن میان رفت
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
جز حسن تو را چو هست آنی
جان و دل ما به قصد آن رفت
ابری شد و درد و غم ببارید
آهم که ز دل بر آسمان رفت
لعلش طلبید و جان به بوسی
جان گشت روانه و روان رفت
چون شاهدی آن لب و دهان دید
جانش به فدای این و آن رفت
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #19
کدام سینه که مجروح و دل فگار تو نیست
کدام دل که به هر گوشه بی قرار تو نیست
بیادگار تو در دل خدنگ هاست مرا
کشم ز سینه خدنگی که یادگار تو نیست
زدیده سیل دمادم به رخ فشانم از آن
که شویم آن اثری را که از غبار تو نیست
خبر ز جوهر جان کس نمیدهد لیکن
بنزد ما بجز آن لعل آبدار تو نیست
ز بس که زخم تو خوردیم داغ آن برجاست
نماند یک سر مویم که داغ دار تو نیست
منال شاهدی از مفلسی که از غم او
زبحر دیده چه گوهر که در کنار تو نیست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #20
خوشا دلی که به مهر وی و نشانه اوست
خوشا سری که سرانجامش آستانه اوست
به کشتنم ز چه رو دم به دم بهانه کند
چو کشتنم به حقیقت در آن بهانه اوست
ترا چه زانکه دل از درد و داغ او پرشد
چو درد و داغ هم از او و خانه خانه اوست
چو لاله داغ وی از دل برون نخواهم کرد
که سر ز خاک چو بر دارم آن نشانه اوست
مشام روح باشعار شاهدی تر ساز
که آب روی سخن نظم عاشقانه اوست
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین