. . .

شعر غزلیات صامت بروجردی

تالار متفرقه ادبیات

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #11
کنون کافتاد دور حسین با این زلف و چوگانها
سر ما و براه عشق بودن گوی میدانها
درین درگه محرم مزن بهر گشایش دم
که اینجا بش سهان را سرشکست از چوب دربانها
از این دریای پهناور به زودی رخت بیرون بر
که عمری بایدت سر کوفت بر سنگ بیابانها
مرو در طورای موسی بیا در کوی مشتاقان
بسی انوار طالع بین از این چاک گریبانها
گذشت آن عهد نوح و قصه دریا و طوفانش
که او یک بار طوفان دید ماهر لحظه طوفانها
نسیم صبحگاهی کن گذر ز آنجا که می‌دانی
بگو ای دوستان آخر چه شد آن عهد و پیمانها
شما ساکن به گلشن‌ها و ما سرگرم گلخنها
ز (صامت) هم به یاد آرید در طرف گلستانها
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #12
ای خوش آن روز که دل به هر غمت جایی داشت
سر سودازده با مهر تو سودایی است
هر چه سوز دلم از درد فراقت غم نیست
کاشکی شام غمت و عده فردایی داشت
گفت از دامن مقصود مکش دست ای کاش
دل شوریده من تاب و توانای داشت
خانه بر دوش کسی یاد ندارد چون من
باز مجنون به جهان گوشه صحرایی داشت
هر کجا رفتم اگر کعبه و گر بتکده بود
دیدم از زلف تو یک سلسله برپایی داشت
روز و شب در قفس سینه دلم ناله کند
آه اگر رخنه از بهر تماشایی داشت
کور خوانده است مراز اهد مغرور ای کاش
سود خود دیدی اگر دیده بینایی داشت
هر قدم در ره عشقت که نهادم دیدم
خسته و مانده چه من آبله برپایی داشت
عاقبت دست تقاضای قضا برهم زد
هر کجا دید کسی عیش مهیایی داشت
(صامتا) هر که من و عیش مرا دید به خویش
گفت ای کسی که جا بر لب دریایی داشت
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #13
به دامنم نبود گر دل فکار منست
گواه خون شدن قلب داغدار منست
همیشه جیب و کنارم ز اشک دیده‌تر است
بدان بهار که نبود خزان بهار منست
ز بس به گوش گرفتم چو باد پند کسان
همین سزای منست این که در کنار من است
ز بعد قتل مشورید خون ز چهره مرا
چرا که از ستم یار یادگار منست
ز تیر حادثه دهر پر بر آوردم
دمی نگفت که این ناتوان شکار منست
هزار قاصد افغان برش روان کردم
شبی نگفت غریبی در انتظار منست
اگر به قتلگاه عاشقان روی (صامت)
چو نای نی شوی ناله نوای من است
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #14
اختلاف اهل دل خوبس اهل دل کجاست
آنکه حل سازد یکی از این همه مشکل کجاست
روزگاری شد که سرگردان دشت حیرتم
یک نفر یدا نشد تا گویدم منزل کجاست
غرقه در دریای خودبینی شدم دردا که نیست
ناخدای کاملی تا گویدم ساحل کجاست
لیلی ما را همی گویند کاندر محمل است
کس نمی‌گوید کدامین کاروان محمل کجاست
من که هرگز بر جنون خویش منکر نیستم
با من مجنون نمی‌گوید کسی عاقل کجاست
دانه امید بس در مزرع دل کاشتم
گر حقیقت داشت پس آن دانه را حاصل کجاست
(صامتا) هر کس به جز من دور از دلدار ماند
پس در این درگه ندانم بنده مقبل کجاست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #15
از تیر خطا کردن تو دل گله‌مند است
ای سخت کمان قیمت یک تیر تو چند است
هر چند بود بخت من غمزده کوتاه
الحمد که اقبال تو امروز بلند است
اهل خردم پند دهند از چه نگویند
با خوبش که دیوانه کجا قابل پند است
از محنت بیداری شبها خبرش نیست
آن را که سحر تکیه به دیبا و پرند است
(صامت) قدح زهر غم و درد جدایی
مردانه به سرکش بره دوست که قنداست
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #16
تبسم لبت از لعل آبدارتر است
ز فصل گل رخ خوب تو خوش بهارتر است
سمند تازی نازت به قلب های خراب
ز رخش رستمی ای شوخ راهوارتر است
فساد زلف تو در جنت رخت همه جا
ز مار و فتنه ابلیس آشکارتر است
به پیش عقرب زلفت خوشم ولی چه کنم
که چشم شوخ تو هر روز پایدارتر است
به دشمنان نکنی آنچه می‌کنی با دوست
چه شد که دوست ز دشمن بر تو خوارتر است
به سیر لاله مخوان (صامتا) ببستانم
که چهره جگر از لاله داغدارتر است
سیاه بختم و کس را خبر ز حالم نیست
مگر کسی که ز من تیره روزگارتر است
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #17
خنده‌ات نوش لب ز آب بقا شیرین‌تر است
نزد ما نفرین تلخت از دعا شیرین‌تر است
ایمنی جستن ز استغنا طریق ابلهی است
خواب راحت بر سریر بوریا شیرین‌تر است
غیر نخوت نیست نان در سفره ابنای دهر
آب کشکول کریمان گدا شیرین‌تر است
غیر نخوت نیست نان در سفره ابنای دهر
آب کشکول کریمان گدا شیرین‌تر است
غیرنخوت نیست نان در سفره ابنای دهر
آب کشکول کریمان گدا شیرین‌تر است
قصه تیمار تن بگذار کاندر راه دوست
زهر محنت بر لب اهل بلا شیرین‌تر است
انتهای الفت نادان به تلخی می‌کشد
ترک این صحبت نمودن ز ابتدا شیرین‌تر است
کار چون در بذل جان شد ز بر تیغت منحر
دادن جان بی‌تلاش دست و پاشیرین‌تر است
تر مکن (صامت) لب از جام حیات عاریت
طعم صهبای فنای در کام ما شیرین‌تر است
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #18
اطراف رخت را خط شبرنگ گرفته است
افستس که آن آینه را زنگ گرفته است
هر سو نگرم تیر جفایی به کمین است
خوش در سر بخت دل ما تنگ گرفته است
از دیر خرامیدن تیرت عجبی نیست
گر دیر حنای دل ما رنگ گرفته است
یک جا سپه غمه و یک جا صف مژگان
در کوی تو امشب ز دو جا جنگ گرفته است
دیروز پر و بال مرا ناز تو بشکست
امروز برای که دگر سنگ گرفته است
ای جان جهان‌گر بکشی و رب نوازی
دل نیمه جان را به سر جنگ گرفته است
در عشق تو از نام به تنگ آمده (صامت)
چندیست که دیوانه ره ننگ گرفته است
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #19
ز خوب و زشت جهان یار ما به ما کافی است
اگر وفا نکن با کسی جفا کافی است
به بی‌نشانیم ای روزگار خنده مکن
که بهر سرزنشت نامی از هما کافی است
مرا به دام تعلق فزون زبون منمای
که خشت زیر سر و خاک زیر پا کافی است
گذشتم از سر و سامان کدخدایی دهر
که کد به کار نیاید همان خدا کافی است
به صم یک الهی افسر تو افساری است
حمار نفس مرا بند از هوا کافی است
اگر ز ناز لئیمان مرا کشی چه غم است
که بی‌نیازیم از بهر خونبها کافی است
سودی دیار فنا رهسپار شد (صامت)
برادران نظر همت شما کافی است
 

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #20
گرچه هر تیر جفا کز تو رسد مطلوبست
خود بگو عاشق بیچاره مگر ایوبست
ترک اولی نبود شیوه حسن است ولی
آنکه در خاطر یوسف نبود یعقوبست
یا رب این شاخ محبت که خزانش مرساد
گرچه بارم ندهد سایه او هم خوبست
نی همین مسجد و محراب پرافسانه ز اوست
بهر هفتاد و دو ملت رخ او آشوبست
به حجاب از من مسکین شده و بار همه
چیست این فتنه اگر ماه رخت محجوبست
(صامت) و عشق تو و زاهد و سجاده زهد
اندرین دایره هر کس به کسی منسوبست
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
57
بازدیدها
1K

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 3, کاربران: 0, مهمان‌ها: 3)

بالا پایین