. . .

شعر غزلیات سلمان ساوجی

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #261
می‌کند غارت صبر و دل و دین سودایش
آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟
گر دل و جان من دلشده بودی بر جای
کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش
رقم هستی من عاقبت از لوح وجود
برود لیک بماند اثر سودایش
لایق ضرب محبت نبود هر قلبی
که ز اخلاص حکایت نکند سیمایش
خواب ما را ز خیالش بنمود اسبابی
بعد از آن روز ندیدیم بخواب آسایش
دست در دامن او می‌زنم و می‌کشمش
تا بر غم سر من سر ننهد در پایش
عجب آن است که در بزم ریاحین گل را
زیر شمشاد نشانند و تو بر بالایش
در پی باد صبا چند رود سرگردان
دل به بوی شکن طره عنبر سایش
که خبر یابد از آمد شدن پیک نسیم
که ز بوی سر زلف تو کند رسوایش
غم عشق تو چه خوش می‌خورد اولی خونم
که به پالوده‌ام از دیده خون پالایش
هر که امروز به خلوت نفسی با تو نشست
غالبا رغبت جنت نبود فردایش
در شب تیره زلفت دل سلمان گم شد
شمعی از چهره بر افروز و رهی بنمایش
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #262
چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع
من عجب دارم گر امشب تا سحر مانم چو شمع
رشته عمرم به پایان آمد و تابش نماند
چاره‌ای اکنون به جز مردن نمی‌دانم چو شمع
می‌دهم سررشته خود را به دست دوست باز
گر چه خواهد کشت می‌دانم به پایانم چو شمع
آبم از سر درگذشت و من به اشک آتشین
سرگذشت خود همه شب باز می‌دانم چو شمع
دامنت خواهم گرفت امشب چو مجمر ور به من
بر فشانی آستین من جان بر افشانم چو شمع
بند بر پای و رسن در گردن خود کرده‌ام
گر بخواهی کشتنم برخیز و بنشانم چو شمع
گر سرم برداری از تن سر نگردانم ز حکم
ور نهی بر پای بندم بند فرمانم چو شمع
احتراز از دود من می‌کن که هر شب تا به روز
در بن محراب‌ها سوزان و گریانم چو شمع
رحمتی آخر که من می‌میرم و بر سر مرا
نیست دلسوزی به غیر از دشمن جانم چو شمع
مدعی گوید که سلمان او تو را دم می‌دهد
گو دمم می‌ده که من خود مرده آنم چو شمع
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #263
درد سری می‌دهد، عقل مشوش دماغ
کو ز قدح یک فروغ، وز همه عالم فراغ
ای دم مشکین صبح، شمع سحر برفروز
تا بنشاند دمی، باد دماغ چراغ
مهر توام در دل است، مهر توام بر زبان
شور توام در سر است، بوی توام در دماغ
ناله رسول دل است، گر تو قبولش کنی
ور نکنی حاکمی، نیست بر و جز بلاغ
این سخن گرم من، هم ز سر حالتی است
ناله نیاید به سوز از دل نادیده داغ
بینظری نیست این دیده نرگس به راه
بی سخنی نیست این غلغل بلبل به باغ
شعر تو سلمان همه، قوت دل عارف است
تا ندهی زینهار! طعمه طوطی به زاغ
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #264
ای به دیدار توام، دیده گریان مشتاق!
ز اشتیاق لب لعلت، به لبم جان مشتاق
دل به سوز تو چو پروانه به آتش مایل
جان به درد تو چو بیمار به درمان مشتاق
جان محبوس تن من به تمنای رخت
عندلیبی است مقفس به گلستان مشتاق
چون بود سبزه پژمرده به باران مشتاق
بیش از آنم من مهجور، به جانان مشتاق
خسروا بنده به بوسیدن خاک در تو
چون سکندر به لب چشمه حیوان مشتاق
به هوای دل ما، حسن رخ خوبان است
چون به انفاس صبا، لاله و ریحان مشتاق
تشنه بادیه چون است به زمزم مایل
بیش از آنست به دیدار تو سلمان مشتاق
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #265
به غیر صورت او هر چه آیدم در دل
به جان دوست که باشد تصور باطل
به کوی دوست که خاکش به آب دیده گل است
که برگذشت که پایش فرو نرفت به گل
قتیل تیغ تو خواهیم گشت تا در حشر
بدین بهانه بگیریم دامن قاتل
همی رویم به راهی که نیستش پایان
فتاده‌ایم به بحری که نیستش ساحل
گرت ارادت پیوند دوست می‌باشد
برو نخست ز دنیا و آخرت بگسل
بجز دهان توام هیچ آروزیی نیست
ولی چه سود که هیچم نمی‌شود حاصل
حسود گفت که سلمان چه می‌روی پی یار
نمی‌روم پی دلدار می‌روم پی دل
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #266
به مهر روی تو خواهم رسید، ذره مثال
نمی‌رسد به زمین پایم از نشاط وصال
مه دوهفته درین یک دو روز خواهم دید
که کس نبیند از آن ماه در هزاران سال
سواد زلف توام خواهد آمدن در چشم
که بوی عنبر تو می‌دهد نسیم شمال
به خاک پای عزیزت که تشنه است لبم
به خاک پای عزیزت چو تشنگان به زلال
چه دم زنم چو رسم با تو آن دمم باشد
مجال آنکه کنم بر تو عرض صورت حال
دلم به پیش تو می‌خواست جان فرستادن
ولی کبوتر جان را نبود قوت بال
کشیده‌ام تب هجرت، بسی و در شب هجر
نبود بر سر سلمان کسی به غیر حال
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #267
ای جان نازنین من ای آرزوی دل
میل من است سوی تو میل تو سوی دل
بر آرزوی روی تو دل جان همی دهد
وا حسرتا! اگر ندهی آرزوی دل
چون غنچه بسته‌ام سر دل را به صد گره
تا بوی راز عشق تو آید ز بوی دل
جان را به یاد تو به صبا می‌دهم که او
می‌آورد ز سنبل زلف تو بوی دل
تا دیده دید روی تو را روی دل ندید
با روی دوست خود نتوان دید روی دل
دیگر به دیده دل ندهم من کز آب چشم
هر بار خود درست نیاید سبوی دل
سلمان اگر ز اهل دلی نام دل مبر
جان دادن است کار تو بی‌گفتگوی دل
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #268
ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل
خیز و در ده ساغری، یاقوت گون چون جام گل
گوش کن گلبانگ بلبل چشم نه بر بلبله
که اهل دل را می‌رساند هر یکی پیغام گل
عشق و معشوق و جوانی سبزه و آب روان
خود همه وقتی خوش آید، خاصه در ایام گل
نوبت شاهی است گل را زان سبب هر بامداد
نوبت شادی زند، مرغ سحر بر بام گل
از دم باد و نم باران، کند هر دم خراب
سقف مینا گنبد سبز زمرد فام گل
گل به صد ناز ارچه پروردست چون خوبان ولی
عاقبت در خاک ریزد نازنین اندام گل
گل به شکر خنده لب بگشاد تا باد سحر
زر نهادش در دهن وز زر برآمد کام گل
بر هوا و بوی و رنگ و خنده و شادی نهاد
گل بنای عمر ازان، آتش بود فرجام گل
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #269
ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم
من چو موی توام آشفته، فرو نگذارم
کرده‌ام نرم به فرمان تو گردن چون شمع
چه کنم من که به فرمان تو سر در نارم
گرچه در راه تو چون خاک رهم رفته به باد
تو مپندار کزین راه غباری دارم
نظری کن به من آخر که چو چشم خوش تو
مدتی شد که به هم برزده‌ای بنیادم
مشفقی بر سر من نیست که بر آتش من
زند آبی به جز از دیده مردم دارم
نیست جز صبح مرا یک متنفس همدم
کز سر مهر کند یک نفسی در کارم
شعله آتش من سوخت جهانی و هنوز
دم من می‌دهی و می‌نهی ای گل خارم
خام طبعان طبع تو به مدارید زمن
زان که من سوخته، خام خم خمارم
هست سودای ورع در سر سلمان لیکن
حلقه زلف بتان می‌شکند بازارم
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #270
آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام
وز سرم بیرون نخواهد رفتن این سودای خام
چون قدح در دل نمی‌آید مرا الا که می
چو صراحی سر نمی‌آرم فرو الا به جام
باده گر بر کف نهم، با یاد او بادم حلال
باد اگر بر من وزد، بی بوی او بادم حرام
من به بویش گه به مسجد می‌روم گاهی به دیر
م×س×ت آن بویم ندانم این کدام است آن کدام؟
گر به دیر اندر نشان دوست یابم از حرم
رخ به دیر آرم نگردم بازگرد آن مقام
ساقیا من پخته‌ام، بویی تمام است از میم
خام را ده جام و کار ناتمامان کن تمام
زاهدان خشک را در مجمع رندان چه کار؟
خلوت خاص است و اینجا بر نتابد بار عام
دیگران گر نام و ننگی را رعایت می‌کنند
هست پیش عارفان آن نام، ننگ و ننگ، نام
دشمنان گفتند: کام دوست ناکامی توست
عاقبت سلمان به رغم دشمنان شد، دوستکام
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین