. . .

شعر غزلیات حکیم سبزواری

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #81
به این لطافت و رو تازه ارغوان نشود
باعتدال قدت سرو در جنان نشود

فرو تنی بهمه تن شده است پیشهٔ من
که سجدهات چو کنم غیر بدگمان نشود

فشانم اشک چو باران ز دیده ای یاران
خبر کنید که تا کاروان روان نشود

بآن رسید که آهی کشم ز سینه خویش
که با رقیب خود آن ایار مهربان نشود

دمی نبود که خون در دل شکسته من
ز دست یار و ز کردار دشمنان نشود

مگر که میکده را باز فتح باب کنند
وگرنه کار گشائی ز آسمان نشود

بآه گرم خود آهن چو موم کرد اسرار
باو چسان دل سنگ تو مهربان نشود
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #82
دل بشد از دست یاران فکر درمانش کنید
مرهم زخم عجین از آب پیکانش کنید

شهسوارم میرود ای اشک راهش را ببند
ای سپاه ناله زود آهنگ میدانش کنید

گر رود از اشک سیل انگیز و آه شعله خیز
شور محشر میشود یاران پشیمانش کنید

خسرو چابک سوارم عزم جولان کرده است
معشر عشاق سزها گوی چوگانش کنید

میستیزد فارس رد گون بما ای همدمان
از خدنگ آه دلها تیر بارانش کنید

آن دل نازک ندارد طاقت فریاد و داد
دادخواهان دست خود کوته ز دامانش کنید

وادی غم هر کف خاکیش جانی یا دلی است
رهروان ترک دل و جان در بیابانش کنید

طوطی گویای اسرار از فراقش تلخکام
زان لب شکر شکن در شکرستانش کنید
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #83
جهان گیرئی کز سیاهی برآید
ز شمشیر ابروی ماهی برآید

هر افسون و نیرنگ کآید ببابل
ز جادوی زلف سیاهی برآید

جوانا مبر جور ز اندازه ترسم
که از سینه گرمی آهی برآید

چو افتاده ما را که کام دگرها
اگر از تو گاهی نه گاهی برآید

تعلل چرا چون علاج دل ما
ترا ای مسیح از نگاهی برآید

به هر سوست گوش امیدم که شاید
صدای درائی ز راهی برآید

چو کوهی است بار غمت بر دل زار
بکوهی چسان پرکاهی برآید

مه چرخ بین هر شب و طالع ما
که ماهی برآید که ماهی برآید

عجب سرزمینی است کاخ محبت
گدائی اگر رفت شاهی برآید

بتلخی دهد جان شیرینش اسرار
چو رفت از برت جان الاهی برآید
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #84
پارسایان ریائی ز هوا بنشینند
‌‌ گر بخاک در میخانهٔ چو ما بنشینند

پرگشایان ز کمانخانهٔ ابروت سهام
‌‌ بگذشتند ز دل تا بکجا بنشینند

توشه حسنی و عار آیدت از من باری
‌‌ خسروان کی شده بارند و گدا بنشینند

پارسایان مژه را در حق چشم بیمار
‌‌ گو به محراب دو ابرو بدعا بنشینند

هست هر روزه اگر گرد رهت مرغ همای
‌‌ کی بفرق چو من بی سر و پا بنشینند

صوفی آسا دل و جان کسوت موسی طلبند
‌‌ گو که در حلقه آن زلف دو تا بنشینند

راست شو ساقی و بر رغم مخالف می ده
‌‌ تا جوانان عراقی بنوا بنشینند

سبزپوشان خط لعل اگر رحم آرند
‌‌ بر لب آب بقا کام روا بنشینند

طایرانی که پریدند ز طرف بامت
‌‌ کی ببام حرم و باب صفا بنشینند

جلوه ای ده سخن اسرار که در کتم خفا
‌‌ شاهدانی بچنین حسن چرا بنشینند

هر در اسرار که بر روی دلت بر بندند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشش سلسلهٔ دهر بود آنی چند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #85
بمن گر یک نظر آن ماه زیبا منظر اندازد
به پای انداز نظاره تن زارم سراندازد

صبا آمد عبیر افشان تو گوئی آتشین رویم
ززلف عنبرینش عودی اندر مجمر اندازد

ندانم تا بکی گردون خلاف طبع ما گردد
خدا این چرخ کج رفتار از گردش دراندازد

بلندی چون دهند اجرام علوی از حضیض او را
کز اوج التفاتش چشم لطف دلبر اندازد

نه کام از گردش گردون نه رامم گردش چشمی
چه شد ساقی که باری گردشی در ساغر اندازد

چو ما را آتشین رویت گلستان ارم باشد
خلیل آسا دلم خود را بروی آذر اندازد

دهد جانرا بباد اسرار اگر باد سحرگاهی
ز روی شاهد اسرار آن برقع براندازد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #86
خورد چشم سیهت خون مسلمانی چند
کرد ویران نگهت خانهٔ ایمانی چند

مژه گان نیست چه آورده ز بهر قتلم
کافر چشم سیه م×س×ت تو پیکانی چند

آن نه دندان بودت درج بدرج گوهر
سفته حکاک ازل دُر درخشانی چند

گیسوی تست مسلسل شده یا بهر دلی است
پی تحریک جنون سلسله جنبانی چند

دُر گوش تو و از دُر عدن معدنها
لعل نوش تو و ار لعل و گهر کانی چند

کسوت ماتم حسنت چو بنفشه خط شد
شد چو پیراهن گل چاک گریبانی چند

بیمحابا مرو از زلف دلاراش نسیم
ترسم آزرده کنی زخم پریشانی چند

نیست دستوری آنم که ز دل داد زنم
ورنه بر هم زنم افلاک ز افغانی چند

بت پیمان شکن عهد گسل یادت باد
که بدل بست سر زلف تو پیمانی چند

تا که دادی تو سر زلف دلاویز بباد
رفت بر باد از این غصه دل و جانی چند

بر خیال رخ آنماه درخشان همه شب
دارد اسرار ز اشک اختر رخشانی چند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #87
ما ز میخانه عشقیم گدایانی چند
باده نوشان و خموشان و خروشانی چند

ای که در حضرت او یافتهٔ بار ببر
عرضهٔ بندگی بیسر و سامانی چند

کای شه کشور حسن و ملک ملک وجود
منتظر بر سر راهند غلامانی چند

عشق صلح کل و باقی همه جنگست و جدل
عاشقان جمع و فرق جمع پریشانی چند

سخن عشق یکی بود و لی آوردند
این سخنها بمیان زمرهٔ نادانی چند

آنکه جوید حرمش گو بسر کوی دل آی
نیست حاجت که کند قطع بیابانی چند

زاهد از باده فروشان بگذر دین مفروش
خورده بینها است در این حلقه و رندانی چند

نه در اختر حرکت بود نه در قطب سکون
گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند

ای که مغرور بجاه دو سه روزی بر ما
رو گشایش طلب از همت مردانی چند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #88
یار با ما بیوفائی میکند
بی سبب از ما جدائی میکند

میکند با آشنا بیگانگی
با رقیبان آشنائی میکند

راه مردم میزند گیسوی او
شمع رویش رهنمائی میکند

کاسهٔ گردون بکف بگرفته مهر
وز فروغ او گدائی میکند

رهزن چشمش بمحراب ازفسون
عابد آسا پارسائی میکند

ذیل ظلش را مبادا کوتهی
طالع ما نارسائی میکند

زاهداردردی کشد از جام ما
ترک این زهد ریائی میکند

کی ز مفتاح خرد بابی گشود
عشق او مشکل گشائی میکند

بر امید اسرار رو کانجام کار
کار خود سرخدائی میکند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #89
گل رنگ نگار ما ندارد
بوی خوش یار ما ندارد

زیباست چمن ولی صفائی
بی لاله عذار ما ندارد

در در صدف نگوئی این بحر
چون دُر کنار ما ندارد

نغز است ربیع و لیک آنی
چون تازه بهار ما ندارد

گل سر بکمند او نهاده
او میل شکار ما ندارد

عمری است که از برش پیامی
پیکی بدیار ما ندارد

اسرار ز دست شد دل و یار
فکر دل زار ما ندارد
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #90
گر آسمان دو سه روزی بمدعا گردد
بود که گوشه چشمی بسوی ما گردد

نشستهام برهت روز و شب بامیدی
که خاک راه توام بلکه توتیا گردد

اگر تو زهر چشانی مرا بود تریاق
وگر تو درد رسانی مرا دوا گردد

ز غنچه لبش ار عقده دلم نگشاد
کیم نسیم بهاری گره گشاه گردد

همین نه بلبل دستانسرایت اسرار است
که بر سراغ تو در هر چمن صبا گردد
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین