. . .

شعر غزلیات سلمان ساوجی

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #181
تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمی‌داند
خطی گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی‌خواند
به رخسار تو می‌گویند: می‌ماند گل سوری
بلی می‌ماندش چیزی و بسیاری نمی‌ماند
نمی‌یارد رخت دیدن که چون می‌بیندت چشمم
ز معنی می‌شود قاصر، به صورت باز می‌ماند
شب ماه روشن است امشب، بده پروانه تا خادم
ندارد شمع را برپا، برد جاییش بنشاند
برافشان دست تا صوفی، بپایت سر دراندازد
درا دامن کشان تا دل، ز جان دامن برافشاند
بدورت قبله مستان چرا باید که باشد می؟
تو لب بگشای با ساقی بگو تا قبله گرداند
قرار ما اگر خواهی، تو با باد سحرگاهی
قراری کن که زنجیر سر زلفت نجنباند
امید وصلت، امروزم به فردا می‌دهد وعده
برینم وعده می‌خواهد که یک چندی بخواباند
به گردی از سر کوی تو جانی می‌دهد سلمان
متاعی بس گرانست این بدین قیمت که بستاند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #182
جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند
عمرم از در راند و عمری بر زبان نامم نماند
لطف کرد امروز و بازم خواند و دیدارم نمود
صورتی خوشرو نمود انصاف نیکم باز خواند
خاطرش باز آمد و دل ماند در بندش مرا
خاطر او باد با جا، گر دل من ماند ماند
آب چشمم دید و آمد بر من خاکیش رحم
باد صد رحمت بر آب دیده کین آتش نشاند
ساقیا جامی به روی دوستان پر کن که من!
جرعه این جام را بر دشمنان خواهم فشاند
آنچه چشمم دیده است از فرقتت، روزی مجال
گر در افتد اشک یک یک با تو خواهد باز راند
گر خطایی دیده‌ای از من، تو آن از من مبین
کین گناه ایام کرد و جرمش از سلمان ستاند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #183
زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟
هر که یک حرف سیاهی ز سپیدی داند
می‌کنم ترک هوای سر زلف تو و باز
باد می‌آید و این سلسله می‌جنباند
اشک من آنچه ز زار دل من می‌گوید
راست می‌گوید و از دیده سخن می‌راند
دل به او دادم و او کرد به جانم بیداد
هیچکس نیست که داد من از او بستاند
آب چشمم ننشاند آتش و من می‌دانم
کاتش من به جز از خاک درش ننشاند
هر چه گوید ز لبش جان، همه شیرین گوید
و آنچه داند ز رخش دل، همه نیکو داند
ماند سلمان ز درت دور و چنان می‌شنود:
که مراد تو چنین است و بدین می‌ماند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #184
لاابالی وار، دستی بر جهان خواهم فشاند
هرچه دامن گیردم دامن، بر آن خواهم فشاند
دامن آخر زمان دارد غبار حادثه
آستین بر دامن آخر زمان خواهم فشاند
از سر صدق و صفا، چون صبح خواهم زد نفس
وندران دم بر هوای دوست، جان خواهم فشاند
پای عزلت بر سر کـ×و×ن و مکان خواهم نهاد
دست همت بر رخ جان و جهان خواهم فشاند
همچو گل برگی که حاصل کرده‌ام در عمر خویش
با رخ خندان و خوش، بر دوستان خواهم فشاند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #185
در خرابات مرا دوش به دوش آوردند
بی‌خودم بر در آن باده فروش آوردند
شهسواری که نیامد به همه کـ×و×ن فرود
بر در خانه خمار فروش آوردند
دوش بر دوش فلک می‌زنم امروز که دوش
مستم از کوی خرابات به دوش آوردند
مطربان زیر لب از پرده‌سرایی، بانی
تا چه گفتند؟ که نی را به خروش آوردند
ساقیان داروی بیهوشی می در دادند
دل بیهوش مرا باز به هوش آوردند
شاهدان این همه دلهای پریشان را جمع
به تماشای گل غالیه پوش آوردند
عشوه دادند فریب و دل و دین را ستدند
هوش بردند و نکات و نی و نوش آوردند
چشم و ابروی تو از گوشه خود سلمان را
در خرابات کشان از بن گوش آوردند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #186
چشم مخمور تو مستان را به هم بر می‌زند
شور عشقت، عاشقان را حلقه بر در می‌زند
دل همی نالد چو چنگ عشق تیز آهنگ او
در دل عشاق هر دم راه دیگر می‌زند
چشم عیارت به قصد خون خلقی، دم به دم
تیغ‌های تیر مژگان را به هم بر می‌زند
گوهر کان از کجا یابد دل من چو مدام
قفل یاقوت لبت بر درج گوهر می‌زند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #187
هر شب از کویت مرا سر م×س×ت و شیدا می‌کشند
چون سر زلفت بدوشم بی‌سرو پا می‌کشند
بارها کردم من از رندی و قلاشی کنار
بازم اینک که در میان شهر، رسوا می‌کشند
گفته بودم: در کشم دامن ز خوبان، لیک بس
ناتوانان را به بازوی توانا می‌کشند
ما ز رسوایی نیندیشیم، زیرا مدتی است
تا خط دیوانگی بر دفتر ما می‌کشند
می‌کشم هر شب به جام چشمها، دریای خون
شادی آنانکه بر یاد تو دریا می‌کشند
خرم آن مستان که بی‌آمد شد ساغر مدام
از کف ساقی دردت، درد صهبا می‌کشند
دل خیال زلف و خالت کرد، گفتم: زینهار!
در گذر زینها که اینها سر به سودا می‌کشند
بر حواشی گل رخسار نقاشان حسن
می‌کشند از غالیه خطی و زیبا می‌کشند
جان فدای آن دو مشکین سنبلت کز روی ناز
چون بنفشه دامن گلبوی در پا می‌کشند
بر دل سلمان، کمانداران ابرویت کمان
سخت شیرین می‌کشند، بگذارشان تا می‌کشند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #188
هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند
غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند
از می سودای چشمت خوش برآید جان من
سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند
پایه من بر سر بازار سودایش شدست
چون بدین مایه کسی با چون تویی سودا کند
رخت عقلم می‌برد چشمت چه می‌آید ز عقل
می‌دهد تشویش من بگذار تا یغما کند
در چمن گر ناز سروت را ببیند سروناز
از خجالت سر عجب باشد که بر بالا کند
در ره عشق تو من سر می‌نهم بر جای پای
عشق اگر کاری کند فی‌الجمله پا بر جا کند
گر کند میل وفایی باشدش با دیگران
ور جفایش در دل آید آن جفا بر ما کند
رفت هر جا اشک ما چندان‌که ما را برد آب
چند خود را در میان مردمان رسوا کند
همدمم باد است و راز دل نمی‌گویم به باد
باد غماز است و می‌ترسم حکایت وا کند
ابرویت پیوسته می‌گردد به هرجا تا کجا
همچو سلمان عارفی را واله و شیدا کند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #189
حاشا که تا سلمان بود، ترک می و ساغر کند
ور نیز گوید: می‌کنم، هرگز کسی باور کند
شیخش هوس دارد که او، کمتر کند می خوارگی
شیخا تو کمتر کن هوس کو این هوس کمتر کند!
رند از پی می سر دهد، ور زآنکه نستانند سر
دستار را بر سر نهد، دستار و سر در سر کند
چندان که بندم دیده را، تا کس نیاید در نظر
ناگه خیال شاهی، از گوشه‌ای سر بر کند
آن کز خمار چشم او، امروز باشد سرگردان
فردا چو نرگس با قدح، م×س×ت از زمین سر برکند
من گرد مستان گشته‌ام، دانم که گردد همچنین
از کاسه سرهای ما، گر کوزه‌گر ساغر کند
کنج خرابات مغان، گنجینه اسرار دان
کو مرد صاحب راز تا، در یوزه زین در کند
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,234
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,225
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #190
هر شب این اندیشه در بر غنچه را دل خون کند
کز دل آخر چون جمالت روی گل بیرون کند
تا ببندد خواب نرگس تا گشاید کار گل
گاه مرغ افسانه خواند گاه باد افسون کند
از صبا روی صحاری خنده چون لیلی کند
وز هوا ابر بهاری گریه چون مجنون کند
زلف مشکین حلقه شب را بیندازد فلک
با جمال طلعت خورشید رو افزون کند
باد بر بوی نسیم زلف سنبل در ختن
نافه را چندان دهد دم، تا جگر پر خون کند
لاله نعمان نشان جام کیخسرو دهد
نرگس رعنا خیال تاج افریدون کند
لاله همچون من دلی در اندرون دارد سیه
آن چه بینی کو به ظاهر گونه را گلگون کند
باد سوسن را زبانی گربه آزادی نداد
بی‌زبانی وین همه آزادی از وی چون کند
ساقی آن می ده که عکس او به عکس آفتاب
صبحدم خون شفق در دامن گردون کند
سوی میدان بر، کمیتی را که صبح از نسبتش
بر سواد خیل لیل از نیم شب شبخون کند
بلبل و گل ساختند از نو نوای برگ و عیش
هرکه را برگ و نوایی هست عیش اکنون کند
ای بهار عالم جان جلوه‌ای کن تا رخت
ارغوان و لاله بر حسن خود مفتون کند
در هوای عارضت عنبر همی ساید نسیم
تا به خط عنبرین اوراق را مشحون کند
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین