. . .

شعر غزلیات ملک الشعرای بهار

تالار متفرقه ادبیات

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #91
جان قرین رخ جانان شود انشاء‌الله
هرچه خواهد دل ما، آن شود انشاء‌الله

تا ببیند بت من حال پریشانی دل
زلفش از باد پریشان شود انشاء‌الله

آن که خون دلم از دیده به دامان افشاند
خونش از دیده به دامان شود انشاء‌الله

ای‌نهان گشته‌ ز من‌، باش که حال دل زار
همچو خال تو نمایان شود انشاء‌الله

دل آشفته‌ام از بیم شب هجر دراز
در سر زلف تو پنهان شود انشاء‌الله

تا شود خانهٔ دل‌های عزیزان آباد
خانهٔ جور تو ویران شود انشاء‌الله

بلبل آسوده نشین کز دم جان‌بخش بهار
دهر ویرانه گلستان شود انشاء‌الله
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #92
علی‌الصباح که بر طره‌ات زنی شانه
هزار نافه گشایی میان کاشانه

گر از بهشت گریزدکسی رواست بسی
که هست چون‌توبهشتی رخیش‌ درخانه

کسان زنند به دیوانگیم طعنه و من
برآن که از غم عشق تو نیست دیوانه

کجا برون روی ای مهر دوست از دل من
که گنج را نسزد جای جز به ویرانه

کنون که وصل میسر نمی‌شود باری
من و فراق تو و ناله‌های مستانه

بگو به دوست نشاید نهاد پای امید
به خانه‌ای که در آن سرکشید بیگانه

عجب نباشد اگرشمع را بسوزد تن
به جرم اینکه زد آتش به جان پروانه

بهارکشتهٔ ترکی بودکه در ره او
گذشته شعر وی ازتاشکند و فرغانه
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #93
در طواف شمع می‌گفت این سخن پروانه‌ای
سوختم زبن آشنایان ای خوشا بیگانه‌ای

بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هریکی سوزد به نوعی در غم جانانه‌ای

گر اسیرخط و خالی شد دلم‌، عیبم مکن
مرغ جایی می‌رود کانجاست آب و دانه‌ای

تا نفرمایی که بی‌پروا نه‌ای در راه عشق
شمع‌وش پیش تو سوزم گر دهی پروانه‌ای

پادشه را غرفه آبادان و دل خرم‌، چه باک
گر گدایی جان دهد درگوشهٔ ویرانه‌ای

کی غم بنیاد ویران دارد آن کش خانه نیست
رو خبر گیر این معانی را ز صاحب‌خانه‌ای

عاقلانش باز زنجیری دگر بر پا نهند
روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانه‌ای

این جنون‌ تنها نه مجنون را مسلم شد بهار
باش کز ما هم فتد اندر جهان افسانه‌ای
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #94
شبی گذشت به آسودگی و آزادی
هزار شکر بدین نعمت خدادادی

چه عیش‌ های مهنا که روی داد به ما
بدین چمن که بدو باد روی آبادی

ز کهنه و نو گیتی نگشت شاد دلم
من و ملازمت لعبتان نو شادی

حدیث نعمت پرویز و حسن شیرین رفت
ولی چوکوه بجا ماند عشق فرهادی

بیار باده و آبی فشان بر آتش دل
که بی‌ خبر شوم از قید خاکی و بادی

به شهربند حقیقت رسی ز راه مجاز
بلی نتیجهٔ شاگردیست‌، استادی

همیشه خرّم و شادیم از عنایت دوست
دوصد سپاس بدین خرمی و این شادی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #95
بر سبزه نشست بلبل و قمری
باید می سرخ چون گل حمری

آری ‌می‌ سرخ‌ درخور است ‌از آنک
بر سبزه نشست ‌بلبل و قمری

آن سرخ میئی که گرش بربویی
نشناسیش از بنفشهٔ برّی

آن می که سحابش اندرون بینی
رخشنده‌تر از ستارهٔ شعری
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #96
مرا بود به دیدار تو زین پیش وصالی
تو را بود به جای من غنجی و دلالی

مرا نیست ز هجر تو سوی وصل تو راهی
کسی رانبود ره ز وقوعی به محالی

مرا گر سخن وصل تو پیش آید روزی
چنانست که پیش آید خوابی و خیالی

کجا روشن ماهی بود او راست محاقی
کجا تافته نجمی بود او راست وبالی

تو آن تافته نجمی که تو را نیست غروبی
تو آن روشن ماهی که تو را نیست زوالی

بود روی تو از حسن چو افروخته ماهی
بود پشت من از رنج چو خمیده هلالی

ز بس مویه، ندانند مرا خلق ز مویی
ز بس ناله‌، ندانند مرا خلق ز نالی

نگاری به نگاهی دل من برد که باشد
نگاهیش به ماهی و وصالیش به سالی

بتی چون به سپهر اندر افروخته نجمی
نگاری چو به باغ اندر بالنده نهالی

خرامنده چنانست که در باغ تذروی
گرازنده چنانست که در دشت غزالی

به‌رغم دل عشاق درآمیخته گیتی
عتابی به نویدی و فراقی به وصالی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #97
آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی
رفتم من از این عالم‌، عالم به تو ارزانی

عشق من و تو ای ماه بیرون ز شگفتی نیست
من پیر جهان‌دیده‌، تو طفل دبستانی

نشگفت گر از مجنون در عشق شوم افزون
کز معرفت افزون است شهری ز بیابانی

تو اول و تو ثانی در خوبی و رعنایی
ای ثانی بی‌اول وی اول بی‌ثانی

درآتش عشق ای دوست می‌سوزم و می‌بینی
وز درد فراق ای یار می‌نالم و می‌دانی

در عشق پشیمانی آیین محبت نیست
عاشق نبرد هرگز در عشق پشیمانی

در بند سر زلفت یک جمع پریشانند
زان جمله یکی نبود چون من به پریشانی

تو شاه نکوروبان‌، من شاه سخن گوبان
تو خود به نکورویی‌، من خود به سخندانی

ما را به فسون سازی جانا چه دهی بازی
تو کودک قفقازی‌، من رند خراسانی

تو ناز کنی از این‌، کَت دلبر خود خوانم
من فخر کنم از این کم بندهٔ خود خوانی

عشق تو به ‌آسانی بیرون نرود از دل
بیرون نرود از دل عشق تو به ‌آسانی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #98
نهاده کشور دل باز رو به ویرانی
که دیده مملکتی را بدین پریشانی

دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود
هر آن که‌ شد چو تو سرگشته در هوسرانی

ز تار زلف سیاه تو روز مشتاقان
بود سیاه‌تر از روزگار ایرانی

به پاس هستی ایرانیان برآور سر
ز خاک نیستی‌، ای اردشیر ساسانی

ببین به کشور ایران و حال تیرهٔ او
که پست و خوار و زبون باد جهل و نادانی

بهار بندهٔ حق باش و پادشاهی کن
که بندگان حقیقت کنند سلطانی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #99
نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی
که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی

از این وآن نکشی هیچ در جهان آزار
اگرتو نیت آزار این و آن نکنی

ز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار
که ترک صحبت یاران مهربان نکنی

بود رفیق کهن چون می کهن‌، زنهار
که از رفیق و می تازه سرگران نکنی

ز دیگران چه توقع بود نهفتن راز
ترا که راز خود از دیگران نهان نکنی

میان خلق جهان گم کنی علامت خوبش
اگر به خلق نکو خویش را نشان نکنی

غم زمانه نگردد به گرد خاطر تو
گر التفات به نیک و بد زمان نکنی

گر ازدیاد محبانت آرزوست‌، بکوش
که امتحان‌شده را دیگر امتحان نکنی

به دوستان فراوان کجا رسی که تو باز
ادای حق یکی را به سالیان نکنی

اگر به‌دست تو دشمن زپا فتاد ای دوست
مباش غره که خود عمر جاودان نکنی

بجو متاع محبت که گر تمامت عمر
بدین متاع تجارت کنی زیان نکنی

اگر نهی سر رغبت بر آستانهٔ کار
کف نیاز دگر سوی آسمان نکنی

«‌بهار» اگر دلت‌ از غم‌ برشته‌ است‌،‌ خموش
که همچو شمع سر اندر سر زبان نکنی
 

S O-O M

مدیرکل بازنشسته
کاربر نقره‌ای
مدیر بازنشسته
نام هنری
تست🤨
شناسه کاربر
36
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-30
آخرین بازدید
موضوعات
307
نوشته‌ها
5,235
راه‌حل‌ها
74
پسندها
20,228
امتیازها
833
سن
124
محل سکونت
خونمون :|

  • #100
ای کمان‌ابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی
ور نه روزی بر جهد از قلب مسکین تیر آهی

آفتابا از عطوفت‌، بخش بر جان‌ها فروغی
پادشاها از ترحم‌، کن به درویشان نگاهی

گر گنه باشد که مردم برندارند از تو دیده
در همه عالم نماند غیر کوران بی گناهی

من کی‌ام تا دل نبازم پیش چشم کینه‌جوبت
کاین سیه با یک اشارت بشکند قلب سپاهی

بینمت چونان که بیند منعمی را بینوایی
رانی‌ام چونان که راند بنده‌ای‌ را پادشاهی

گفتم از بیداد زلفت خویشتن را وارهانم
اشتباهی بود لیکن بس مبارک اشتباهی

گر به ‌چاه افتند کوران‌، عذرشان باشد ولی من
با دو چشم باز رفتم‌، تا درافتادم به چاهی

چهره‌ام کاهی از آن‌ شد، کز تب عشق تو هر دم
آنچنان لرزم که لرزد پیش بادی پرکاهی

دل‌برفت‌ازدست‌و ترسم‌درره‌عشق‌توجان هم
ترک من گوید بزودی‌، چون رفیق نیمه‌راهی

جادویی کردند مردم‌، تا سیه شد روزگارم
اندرین دعوی ندارم غیر چشمانت کواهی

معجر است آن‌ پیش رویت‌، یا سیه‌دود دل من
یا به پیش ماه تابان پارهٔ ابر سیاهی

چون ‌«‌بهار» از عشق‌ خوبان ‌سال‌ها بودم گریزان
عاقبت پیوست عشقم رشتهٔ الفت به ماهی
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین