پارت پنجاهم
_ ای بابا، امیرعلی اون بیرون چی داره که انقدربهش چسبیدی ؟
_ عمه امیر ، در رو ببند یخ کردیم.
صدای کامران شوهربهاره و عمه خاتون باعث شد که از آستانه در کنار بیام و در روببندم .
خودم رو به وسط جمع رسوندم وسلام بلندبالای کردم که تک وتوک جواب شنیدم .
کنارکامران نشستم، سرش رو به نزدیکی گوشم آورد
_ امیرعلی چرا آنقدر مشکوک رفتار می کنی !
چشم هاماز شدت تعجب پرید بالا ولی تا اومدم جواب بدم صدای جیغ بهاره و نهال همزمان باهم باعث شد که حرفم رو قورت بدم .
همه باهم بلند شدن که عمه خاتون زودتر از بقیه حرف زد
_ یعنی چی شده؟
قبل از این که منتظر جواب بقیه بشیم .من ، کامران و دکتر محمدامین به سمت طبقه دوم ویلا دویدیم صدای جیغ قطع نمی شد و انگاری یک نوار که توی دستگاه گذاشتی بودی و فقط تکرار می شد ، هر چی دستگیره در رو بالاپایین می کردم در باز نمیشد!
_ نهال، بهاره لطفاً در رو باز کنید
_ بهاره جان دررو باز کن این اصلاً شوخی قشنگی نیست عزیز دلم
هر چی بهشون التماس کردیم در رو باز نکردن و همچنان جیغ می کشیدن ولی حس کردم صدای جیغ مال دو نفرشون نیست و فقط یک نفر داره جیغ می زنه
_ بچه ها این جیغ یک نفره،پس اون یکی کجاست؟
_ آلان چیکار کنیم ؟
_ بچه ها سه نفری به در ضربه بزنیم!
قبل از هیچ حرفی من ،کامران و محمد امین خودمون رو محکم به در کوبیدیم .در بازشد و هرسه تایی مون پخش زمین شدیم،حس کردم چیزی از پنجره بیرون رفت چون پرده تکون خورد. سه تایی مون از روی زمین بلندشدیم و به بهاره و نهال نگاه کردیم هر دویی اون ها انگار شوکه شده بودن !رنگ صورت هاشون سفید سفید و عین گچ دیوار شده بود .
_ نهال چی شده؟
نهال دهنش باز میشد، ولی نمی تونست حرفی بزنه !عین ماهی قرمز شب عیدفقط دهنش رو باز و بسته می شد. بهاره هم دقیقا وسط اتاق پهن شده بود و نگاهش به پنجره بود، یه لحظه نگاهم به سمت پنجره رفت حس کردم سایه ای روی پرده اتاق افتاده ! انگار یه نفر آدم روی شاخه های درختی که دقیقا کنار پنجره قرار گرفته بود داخل رو نگاه می کرد.