در دست اقدام دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان |amingarreen

عنوان: دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان
شاعر: amingarreen
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تخیلی، تراژدی

مقدمه: گر این عشق بود که ما چشیدیم
پس بدانید جام زهر سر کشیدیم
اندر این چند صباح عمر غمگین
اندازه دنیا ستم زی یارمان دیدیم

 

[amingarreen]

چگونه تفسیر کنم که چونی‌و چنانی
برایم عزیز مصر، همان یوسف کنعانی
کودکانه بگویم حس دل را به تو یارا
برای این کودک معنای سیب سرخ لبنانی

 

[amingarreen]

ب شیرین بگید فرهاد غمت را خورد
بگید بیستون را کندم اما شهرت نبرد
من جورت را کشیدم، خسرو زلفت کشید
بگید دیگر نیا که فرهاد به دست تیشه مرد

 

[amingarreen]

چشمت را بستی بر این دلداده
روا داشتی بی تو بمانم درمانده
تو چشم بستی، اما من کور شدم
فلک ببین یار چه دردی به من داده

 

[amingarreen]

سایه افکنده بر من ابر سیاه بختی
ز سرزمینم گذر کند آهسته به سختی

بارانش چون سنگ ،سخت بارد بر من
درهم کوبیده است هم کوه هم پستی

مرا چنان در بند گرفته است این بارش
که گوی درافتاده‌ام با جهان پهلوان تختی

تا جدای ز یار هست این ابر بارش دارد
تا بارش هست پناه میبرم ز درد به م×س×ت×ی

ز بارش بر این باغ شکوفه هایش ریخت
حال چه فرقی‌یست ریشه‌اش باشد به رستی

در زیر تداوم بارش سخت سیاه بختی ام
بی سرپناه مانده این تن بی جامه بی رختی

پیری بگفت دست فراگیر این رحمت است
افسوس ای گررین، زین رحمت بی دستی

ای ابر عهدی بین عاشق معشوق شکستی
دستت بشکند زین عهد سستی که بستی

دلا یا دست ز عهدت بکش یا خود خلاص
یا دست ز یار بکش یا دست ز هستی

بزرگان گفتند،نباشد جای دو تن در یک دل
خدا یکی یار یکی ،باید یک یار پرستی

با هزاران استخاره گفتا که ما یار پرستیم
حال ای یار از چه رو در بر روی ما ببستی

 

[amingarreen]

چرا رنگ به رخسار نداری گل من
دلواپسی برای تو گشته مشکل من
بوی عطر تو نمی آید در محفل من
چرا صدایت نمی‌پیچد در منزل من

 

[amingarreen]

یزدانا گلی دارم رو کرده به درگاهت
سختگی به وی مده بگیرش در پناهت
روا مدار خم به ابرویش آیدو آزرده شود
که بحر باران رحمتت نیاز دارد به نگاهت

 

[amingarreen]

چرا گرگ ز شب طلب ماه کامل دارد؟
یا ماه چه خبری برای گرگ حامل دارد؟
شاید نور ماه باعث شود گرگ یا را ببیند
شاید هم زوزه گرگ دردش را ناقل دارد!

 

[amingarreen]

این سر بهر وطن ناقابل است
این تن، بی وطن ناکامل است
ایران، همه اقوام را شامل است
همانا ایران امن‌ترین ساحل است

 

[amingarreen]

یک امشب مهمان کن مرا ای مهمان نواز
در خانه‌و آشیانه ات میگیرم حس پرواز
گر لایق بدانی دو سه پیمانه از لبانت گیرم
ز م×س×ت×ی جام لبانت نام تورا کنم بهترین آواز

 

[amingarreen]

چه دلی داشته است بیچاره فرهاد
ز بهر شیرین بیستون را داد بر باد
عاقبت شیرین هم نصیبش نشد
این عاقبت عاشقی‌یست ای داد بی داد