در دست اقدام دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان |amingarreen

عنوان: دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان
شاعر: amingarreen
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تخیلی، تراژدی

مقدمه: گر این عشق بود که ما چشیدیم
پس بدانید جام زهر سر کشیدیم
اندر این چند صباح عمر غمگین
اندازه دنیا ستم زی یارمان دیدیم

 

[amingarreen]

توکه رفتی ز دستم اما یادت را حبس کنم
هرگاه تنها شود دل تورا هوا‌و هوس کنم
عطر تنت را هرگز ز خیالم نخواهم برد
در کنج خانه بوی تورا پر ز نفس به نفس کنم

 

[amingarreen]

گرد شب پاشیده اند در میان شهر
مگر خدا معجزه کند این شب آید به سر
یا چشمان من دگر سو ندارند شب بینند
آری کور شدم زبس چشم انتظار ماند به در

 

[amingarreen]

من خودرا وقف او کردم اما، نه او دید ،نه من
در مسیر وقف کردن دیگر ز دست رفته بود تن
تفسیر این وقف، مثال شمع‌و پروانه‌ بود یاران
تا سرانجام به وقتش ریشه را ز جا کندو کن

 

[amingarreen]

صدای این آهنگ جدای آید همی
سوزناک می‌نوازد عجیب دارد غمی
چنگ بر تارو پودم کشد این مطرب
چرا یک نواختی نه زیادی نه کمی

 

[amingarreen]

دانم دگر بهر دل مرهمی نیست
برای راز ما همراز محرمی نیست
چنان خوشبختی را ز من ربودند
که در شهرم جز سیاهی پرچمی نیست

 

[amingarreen]

امروز هم که باز، بی تو شروع شد
این خورشید زشت، بی تو طلوع شد
خسته‌ام از این تکرارهای پس از تکرار
چه شد که این سیاهی بر من مشروع شد

 

[amingarreen]

با اینکه بسیار ز دستت رنجیدم
اما با مهربانی هربار تورا بخشیدم
گوی من خدام‌ و تو بنده‌ی خطاکار
ببین یارا با بخشش خدا تورا سنجیدم

 

[amingarreen]

مرا نیش می‌زند عقرب غمت هرشب
این تن سرد مرده را می‌کشاند به تب
این زهر نبودت به جای خون جریان کند
پس چرا این زهر نشد مرگم را سبب

 

[amingarreen]

طبیب ها هم دروغ می گویند به من بیمار
کو کجا آنکه گفت سبب سرطان شود سیگار
سینه سوخت پس چرا خبر ز مرگ نیست
آغوشم باز است به مرگ بیا که خسته‌ام‌و بیزار

 

[amingarreen]

این سازها و کشیدن انگشت به گیتار
منو گوش دادن به اهنگ با طعم سیگار
در کنج اتاقم کز میکنم با صدای آهنگها
خیره انجایم که تو تکیه زده بودی به دیوار