در دست اقدام دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان |amingarreen

عنوان: دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان
شاعر: amingarreen
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تخیلی، تراژدی

مقدمه: گر این عشق بود که ما چشیدیم
پس بدانید جام زهر سر کشیدیم
اندر این چند صباح عمر غمگین
اندازه دنیا ستم زی یارمان دیدیم

 

[amingarreen]

شبی گذر کن ز کوچه‌ی خلوت ما
بیا مهمان خانه شو به دعوت ما
گر آی پا نهی برچشم منت گذاری
تا ببینی ز مهمان نوازی سخاوت ما

 

[amingarreen]

تحمل کردم زندگانی بحر مازیار
تا که بذر عشقمان باشد ماندگار
این نیز گذشت زین بعد هم گذرد
اما این طفل چه داند ز امر کردگار

 

[amingarreen]

من هرشب مردم زنده شدم کجای
کی شود بحر زخم این دل تو بیای
هردو دانیم که این تقدیر ما نبود
حال بگو چه شد که تو مانند عریبه‌های؟

 

[amingarreen]

چانه ات محور قبله گاه من شود‌
زین بیابان گردنت راه چاه من شود

زین صورت گرد‌و زیبای شما
کیست ترک کند ز دنیای شما؟

ز زیبای شرم ز رویت کند گل
گوشه چشمت کند قربانی هزاران دل

زین پیشانی درخشان مارا طلب است
بحر تو تمام این دنیا بر این عاشق مطلب است

حال چرا این کمان آبرویت بر ما می‌کشی
این آهو خود راضی به صید‌ است چرا میکشی

زان رنگ چشمانت بگویم همرنگ عسل
عسل بود در چشمان شما ضرب‌المثل

بینی‌ات که خود گرد، گرد آورد زر را
ز زیبایش مانده در حیرت کار او سر را

گونه هایت که خود دشت شقایق است
ب×و×س×ه بر این گونه‌ها فقط من را لایق است

پوستت چون نرمی برف اما گرمی
به درخشانی الماس اما لطیف‌و نرمی

چو اکلیل برف در چشمانم می‌درخشی
چو اسب سفید صحرا‌ی ایران خود رخشی

ز موی بور بلندت همرنگ شرابی
بوی گیسوانت چون می‌و باد‌ه‌ی نابی

 

[amingarreen]

روزی شود که نامت باشد ورد زبان
این سخنم ثابت شود با مرور زمان
قسم به عشقت که نامت جاودان کنم
گرچه شاید باشدم عکسی با مشکی ربان

 

[amingarreen]

حال مرا جز تو کس خبر دار نیست
در ره عشقت جزمن کس سر به دار نیست
بیا با خود بهشت را در بر چشمم کن نمایان
که جز این عاشق کس برای تو بی قرار نیست

 

[amingarreen]

گوش به اهنگ تو پشت فرمونم
اهنگو‌،مرور خاطراتت بریده امونم
این چشمه چشمانم خشکیده نشد
با این حال بد فکر نکنم زنده بمونم

 

[amingarreen]

امید؟ امید چیست؟
روز عید چیست؟
ما که فاقد آنیم
اصلا نوید چیست؟

 

[amingarreen]

درد را در خیانت یارا یافتم
شب هنگام تافته جدا بافتم
که کدام گناهم باعث شد خار شوم
گل تورا در میان خارها یافتم

 

[amingarreen]

گریه نکن ای عزیز تر ز جانم
جفا دیده‌ام گمان مبر که بمانم
دست نامحرم بر دستت آمده
حرامی بر من ضرب چکش سنانم