در دست اقدام دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان |amingarreen

عنوان: دیوان شعر در اوج بهار در قعر خزان
شاعر: amingarreen
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تخیلی، تراژدی

مقدمه: گر این عشق بود که ما چشیدیم
پس بدانید جام زهر سر کشیدیم
اندر این چند صباح عمر غمگین
اندازه دنیا ستم زی یارمان دیدیم

 

[amingarreen]

بعد رفتنت من سخت بیمار شدم
بعد تو عاشق پاکت‌های سیگار شدم
با یک حسرت همراه با لذت میکشم
تا بلکه فراموش ز آخرین دیدار شدم

 

[amingarreen]

خم به ابرو نیار که دلم غوغاست
با خم آبروی تو قیامتی به پاست
این کمان ابرو کم بکش بحر قلبم
کآن آهوی رمیده در صیدت بجاست

 

[amingarreen]

نا خوانده مولا شده امین
غمی داشت به بزرگی کوه گررین
شاید معجزه یا اعجاز فریادش بود
که اینچنین حدیث دردش دارد طنین

 

[amingarreen]

سخت می‌توان به لب آورد سخن
این سخن‌های محلک سنگ شکن
دلم می‌لرزد که به بدی یادت کنم
تا یادت کنم یادت به باغم شعله افکن

 

[amingarreen]

دل برده‌ام به مهربانی شما پناه
دل بسته‌ام به نیکی شما با یک نگاه
به رسم رفاقت ز سر م×س×ت×ی راستم
آرزو دارم شاداب بمانی چون پگاه

 

[amingarreen]

این روزگار با ما سر وفا ندارد
با همه سازگار با ما سر صفا ندارد
برای همه طبیب‌و مرهم درد است
افسوس برای ما طبیب‌و شفا ندارد

 

[amingarreen]

برایم هنوز هم مثل قبلی
برایم هنوز هم ملکه قلبی
هنوز همه جا تصویر توست
چون صدای دور ساز‌و تبلی

 

[amingarreen]

نفس‌ها بیهوده پس از نفس آید
زخم زبانها هم از کس ناکس آید
مردیم شاید عزیز شویم بر مرده پرستان
حال بر نعش ما صدای کلاغ‌و کرکس آید

 

[amingarreen]

گربه‌ی جوانیم را در همان حجله کشتند
سر بر مهر عشق بود بر سر سجده کشتند
عجب کشت کشتار خونینی شده است
مرا لب چشمه که نه بر فرات دجله کشتند

 

[amingarreen]

ای به قربانت یار شیرین تر ز عسلم
بین حوریان بهشت‌ توی ضرب‌المثلم
ای به فدای آن مروارید های دهانت
که مرا کرده به دریای چشمانت وصلم