نام رمان: زنده بودن به معنی زندگی نیست!
نویسنده: سمیرا سادات امیری
ژانر: عاشقانه، تراژدی، اجتماعی
ناظر: @رها:)
خلاصه:
همه چیز بعد از مرگ پدر و مادرم شروع شد، و بعد من فهمیدم پدر و مادرم وصیت کرده اند تا در زادگاه مادرم مدفون شوند.
و من ناچار برای برآورده کردن، آخرین خواسته ایشان با تنها دوست و همدمم بسوی سرزمینی رهسپار شدیم، که تنها اسم و خبر های بدش را شنیده بودیم.
افغانستان!
کشوری که زادگاه مادرم بود، و جایی که خواسته بودن آنجا در کنار هم دفن شوند.
و من بیخبر از بازی سرنوشت، راهی سرزمین غربت شدم.
مقدمه:
زندگی زیباست، تماشاییست...
چرا زیبا نمی بینیم؟
چرا گاهی به پای اینهمه خوبی نمی شینیم؟
چرا باهم نمی خندیم؟
مگر دنیا چه کم دارد؟
بیبین این آسمان آبی ست...
بیبین دنیای ما آکنده از پاکی ست...
و خوبی تا ابد پاینده میماند...
تو باور کن!
همین کافیست!
نویسنده: سمیرا سادات امیری
ژانر: عاشقانه، تراژدی، اجتماعی
ناظر: @رها:)
خلاصه:
همه چیز بعد از مرگ پدر و مادرم شروع شد، و بعد من فهمیدم پدر و مادرم وصیت کرده اند تا در زادگاه مادرم مدفون شوند.
و من ناچار برای برآورده کردن، آخرین خواسته ایشان با تنها دوست و همدمم بسوی سرزمینی رهسپار شدیم، که تنها اسم و خبر های بدش را شنیده بودیم.
افغانستان!
کشوری که زادگاه مادرم بود، و جایی که خواسته بودن آنجا در کنار هم دفن شوند.
و من بیخبر از بازی سرنوشت، راهی سرزمین غربت شدم.
مقدمه:
زندگی زیباست، تماشاییست...
چرا زیبا نمی بینیم؟
چرا گاهی به پای اینهمه خوبی نمی شینیم؟
چرا باهم نمی خندیم؟
مگر دنیا چه کم دارد؟
بیبین این آسمان آبی ست...
بیبین دنیای ما آکنده از پاکی ست...
و خوبی تا ابد پاینده میماند...
تو باور کن!
همین کافیست!
آخرین ویرایش توسط مدیر: