. . .

انتشاریافته دلنوشته سالگرد مرگ عاشقانه‌هایم | یکتا یاری کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
طلایی
اثر اختصاصی
نه، این اثر در جاهای دیگر نیز منتشر شده است.
نام: سالگرد مرگ عاشقانه‌هایم

نوشته: یکتا یاری

ویراستار: زهرا بهمنی

《مقدمه》

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند،
هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند،
ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم

هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند
با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش
موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟

مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند.
اشک می‌فهمد غم افتاده‌ای مثل مرا
چشم تو از این خیا*نت‌ها فراوان می‌کند؛
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند،
دردِ بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند.

《مژگان عباسلو》
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Yekta

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
51
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-05
آخرین بازدید
موضوعات
13
نوشته‌ها
188
پسندها
1,113
امتیازها
138
محل سکونت
BiR

  • #11
رنگ نگاه کوا هم کدر می‌شود. اخم‌هایش باز می‌شود و لبخند غمگینی به صورتم می‌پاشد. کنار دراز می‌کشد. هر دو دست به زیر سر به سقف اتاق خیره می‌شویم. ثانیه‌ها می‌‌گذرد و این سکوت خیلی بد نیست.
- با گریه چی درست می‌شه؟
قطره اشک سمجی از چشمم می‌چکد.
- هیچی؛ خالی می‌شم.
- تا کی می‌خوای خودت رو این جوری عذاب بدی؟
برمی‌گردم و به نیم‌رخش خیره می‌شوم. نگاهم نمی‌کند.
- عذاب نمیدم، دلم شکسته، حق گریه برای دردش ندارم.
و باز هم سکوت، سکوت اتاق بی‌اختیار می‌برتم به ساعاتی گذشته. به سمت تو! تو! شیرین نیست " تو " این روزها، شاید نوا راست می‌‌گوید، گریه و زاری بس است. بالاخره بتت باید روزی بشکند. می‌توانم بشوم بت شکن؟ نه! من بت پرستم. شکستن تو کارم نیست.
- تو گاو پرستی!
صدای نوا است. متعجب نگاهش می‌کنم که بلند زیر خنده می‌زند.
- بلند بلند حرف زدی خانم بت‌شکن!
می‌خندد، می‌خندم؛ تلاش خوبی بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Yekta

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
51
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-05
آخرین بازدید
موضوعات
13
نوشته‌ها
188
پسندها
1,113
امتیازها
138
محل سکونت
BiR

  • #12
می‌خواهم قول دهم. با انگشت بسته و قلبی پر از درد. می‌خواهم قول دهم فراموشت کنم یا کم‌کم‌اش بهت فکر نکنم، می‌توانم؟!
صدایی می‌گوید:
- باید بتوانی.
اما بایدی در زندگی من وجود ندارد. فراموش کردنت جزو محالات است. فراموش که نه، نمی‌خواهم. فقط سعی می‌کنم یادم برود چه بی‌رحمانه قلبم را شکستی و نخواستی دوستم داشته باشی.
سعی می‌کنم یادم برود چگونه دردناک احساسم را کشتی و قاتل عاشقانه‌هایم شدی. فردا یک‌سال می‌شود، از روزی که با لب‌های خندان تعهد دادیم تا ابد عاشق یگدیگر بمانیم. فردا باید می‌شد سالگرد دوستیمان؛ جشن عشقمان اما نشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Yekta

رمانیکی تلاشگر
رمانیکی
شناسه کاربر
51
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-05
آخرین بازدید
موضوعات
13
نوشته‌ها
188
پسندها
1,113
امتیازها
138
محل سکونت
BiR

  • #13
نخواستی، نخواستم، نخواستیم! تیک ‌تاک. صدای ساعت است که بر روانم ناخن می‌کشد. تظاهر می‌کنم اَما بی‌‌قرارم برای شنیدن صدای زنگ تلفن و بعد، تو! یادت هست؟ نمی‌دانم! چشم می‌بندم. اشک؟ نه!
دیگر نه اشک می‌ریزم، نه سر بر در و دیوار می‌کوبم نه دستم را می‌شکنم. دیگر از حال زارم خسته شده‌ام. برایت آرزوی خوشبختی و در خفا، آرام، با لبخندی محو برای مرگ عاشقانه‌هایم عزاداری می‌کنم.
《پایان》
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Awrezoo

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
40
تاریخ ثبت‌نام
2020-10-02
موضوعات
35
نوشته‌ها
654
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,394
امتیازها
100

  • #14
Negar__.md.png
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: seon-ho

مدیر تایپ

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
1519
تاریخ ثبت‌نام
2022-01-06
موضوعات
0
نوشته‌ها
379
پسندها
1,026
امتیازها
123

  • #15


عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین