اثر:مجموعه دلنوشته محروم از مهر
به قلم:مهرسا چناری
ژانر: اجتماعی ، تراژدی
مقدمه: در آن قلب سیاهم، میان دلهای بیرحمی که در وجودم درخشش میزنند، تنها تو حقیقت را میدانستی. تو، که نگاهت تنها پنجرهای به بهشت بود. تو میدانستی که در تهِ اعماق ژرفای دلم، کودکی کوچک از این همه قساوت میگریزد. کوچکی که دستانش را به سمت آن پنجره دراز کرده بود. صدایت را میشنود و با تو آرامش را تجربه میکند. امان از روزی که تو هیچگاه نخواستی او را در اعماق وجودت بپذیری و شفابخش آن رگهای سیاه قلبم باشی. و در نهایت، آن پنجره را بستی و دستانش در هوای یخزدهٔ تنهایی، برای همیشه معلق ماند. تا باشد که تو صدای همان کودکی باشی که نشانِ مهری بر زندگیاش زدهاند، اما مهری از جنس بیمهری.
به قلم:مهرسا چناری
ژانر: اجتماعی ، تراژدی
مقدمه: در آن قلب سیاهم، میان دلهای بیرحمی که در وجودم درخشش میزنند، تنها تو حقیقت را میدانستی. تو، که نگاهت تنها پنجرهای به بهشت بود. تو میدانستی که در تهِ اعماق ژرفای دلم، کودکی کوچک از این همه قساوت میگریزد. کوچکی که دستانش را به سمت آن پنجره دراز کرده بود. صدایت را میشنود و با تو آرامش را تجربه میکند. امان از روزی که تو هیچگاه نخواستی او را در اعماق وجودت بپذیری و شفابخش آن رگهای سیاه قلبم باشی. و در نهایت، آن پنجره را بستی و دستانش در هوای یخزدهٔ تنهایی، برای همیشه معلق ماند. تا باشد که تو صدای همان کودکی باشی که نشانِ مهری بر زندگیاش زدهاند، اما مهری از جنس بیمهری.
آخرین ویرایش: