. . .

تمام شده رمان مرده متحرک|معصومه خواجه

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
نه، این اثر در جاهای دیگر نیز منتشر شده است.
5781-photo5985510395-wtt6-wldy.jpg


عنوان: مرده متحرک
نویسنده: معصومه خواجه
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، دلهره آور
خلاصه:
ما بین مشکلات زندگی عشق تنها حسی‌ست که هم جالب و هم ترسناک است. در مسیر زندگی، جاده‌ی عشق گاهی سر سبزِ گاهی هم رنگش به غروب جمعه می‌زند. زمانی که مهوش دختر دبیرستانی قلبش اسیر عشق آرش هم‌بازی بچگی‌اش است، سروکله‌ی کوروش پیدا می‌شود و به خاطر دلایلی مجبور می‌شود با او ازدواج کند و حاصل ازدواج اجباری پارسا کوچولو است...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #81
در خونه رو باز کردم و به داخل رفتم.
همه جا تاریک بود.
همین‌که برق‌ها رو روشن کردم، صدای جیغی اومد و فشفشه فضا رو پر کرد.
مبهوت به آدم‌های اطرافم نگاه کردم.
عمو و زن عمو، امیر علی و نامزدش، مامان بزرگ، کیانا و شوهرش و مونا و حامد.
با شوق با همشون احوال‌پرسی کردم. کوروش کنارم وایستاده بود و دستم رو گرفته بود.
رو بهش گفتم:
- فکر نمی‌کردم یادت باشه! اونم این‌جوری.
- عه، عه. مگه میشه یادم بره؟!
به بادکنک‌ها و شرشره‌ها اشاره کرد و گفت:
- در ضمن این‌هایی که می‌بینی کار کیانا و موناست.
- اوم، مرسی کوروش!
- خواهش می‌کنم، قابلت رو نداره.
- من برم لباس‌هام رو عوض کنم و بیام. پارسا دست موناست.
- باشه عزیزم
رفتم توی اتاق، لباس کالباسی مجلسیم رو پوشیدم، آرایش کردم و در آخر ادکلن زدم و به سالن رفتم.
بعد از خوردن شام که آماده بود، نوبت کیک شد؛ یک کیک بزرگ با پروانه و گل‌های قرمز که روش نوشته بود:
- سالگرد ازدواجمون مبارک همسر عزیزم!
با دیدنش برق شادی توی چشم‌هام نشست. دست کوروش رو محکم‌تر فشردم و گفتم:
- واقعاً ممنونم ازت! یه خاطره‌ی خوب رو برام ساختی. می‌دونی؟ من می‌خواستم بیام خونه رو تزیین کنم، شام بپزم، شمع روشن کنم و غافلگیرت کنم؛ اما تو زودتر این‌کار رو کردی!
- همین‌که خوشحالی برام یه دنیا می‌ارزه! اشکالی نداره! فردا شب که اومدم خونه، منتظر می‌مونم شمع روشن کنی و میز رو بچینی. هوم؟
با لبخند گفتم:
- چرا که نه!
امیر علی: عه، رعایت کنید! دارم فیلم می‌گیرم. بعد باید این قسمت سانسور بشه‌ها!
خندیدم و بعد از این‌که آرزو کردیم، دوتایی شمع‌های کیک سالگرد ازدواجمون رو فوت کردیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #82
کوروش دم گوشم گفت:
- آرزوت چی بود؟
- آرزو رو که نمیگن!
- نه این رو باید بگی.
- خب... آرزو کردم تا وقتی زنده‌ام همیشه سالگرد ازدواجمون این‌جوری خوب باشه.
- مطمئن باش همینه، حالا یه چیزی بگم؟
- چی؟
- من هم همین آرزو رو کردم.
- واقعاً؟
- اوهوم.
کیک رو از وسط برش زدیم که مونا گفت:
- خب خب، اول کادوها.
- عه، نه! یه لحظه صبر کنین.
رفتم توی اتاق و جعبه‌ی کادو شده‌ی ساعت رو برداشتم و نامحسوس پشتم قایم کردم.
کوروش جعبه‌ای رو از جیبش در آورد و گفت:
- مبارک باشه عشقم!
جعبه رو با شوق ازش گرفتم و وقتی بازش کردم دهنم باز موند؛ دستبند طلای خیلی قشنگی بود.
- مرسی، خیلی قشنگه! سلیقت حرف نداره.
- قابل تو رو نداره.
- اوم، خب حالا نوبت کادوی منه.
ابروهای کوروش بالا رفت و گفت:
- مگه کادو گرفتی؟
- بله، پس چی؟ فکر کردی فقط تویی که یادته؟
بعد جعبه رو دادم دستش و بازش کرد. تشکر کرد. ساعت رو براش بستم و اون هم دست‌بند رو برام بست.
همه‌ دست زدن و تبریک گفتن و کادوهاشون رو دادن؛ اما من حواسم پی اون‌ها نبود. غرق بودم توی خوشی زندگیم و می‌ترسیدم این خوشی یک روز برای من آرزو بشه... .
کیانا از من و کوروش و پارسا عکس گرفت و بعد دسته‌جمعی عکس گرفتیم.
***
درحالی که توی تخت جابه‌جا می‌شدم گفتم:
- کوروش؟
- جانم؟
- هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم از اون‌جا به این‌جا برسم!
سریع منظورم رو فهمید و گفت:
- خب فاصله‌ی نفرت تا عشق خیلی کمه!
- اوهوم؛ اما من الان خوشحالم که دارمت، دارمتون... .
- منم، منم خیلی خوشحالم.
پایان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #83
آخر رمان:
ما بین مشکلات زندگی، عشق تنها حسیه که هم جالبه و هم ترسناک.
توی مسیر زندگی، جاده‌ی عشق‌، گاهی سرسبزه و گاهی هم رنگش به غروب جمعه می‌زنه.
کوروش، هم درد می‌داد و هم درمان بود.
آرش، کسی نیست که بشه فراموشش کرد؛ اما هیچ‌چیز تضمین نمی‌کنه که اگه با آرش ازدواج می‌کردم زندگی بهتری داشتم.
این‌که تسلیمِ عشق زوری کوروش شدم، دلیل نمیشه مرده‌ی متحرک نباشم!
من از روزی که پدر و مادرم دیگه نبودن، از روزی که فکر کردن به عشق قدیمیم خیانت به کوروش محسوب میشد، از روزی که دیگه دختر نبودم، یک مرده متحرک بودم و
هیچ چیزی، حتی محبت‌های پی در پی کوروش، قلب شکسته‌ی من رو ترمیم نکرد.
هیچ‌وقت اومدن عشق جدید باعث فراموشی عشق اول نمیشه و بخشیدن به معنای فراموش کردن نیست... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
موضوعات
108
نوشته‌ها
1,556
راه‌حل‌ها
53
پسندها
13,544
امتیازها
650

  • #84
bs56_nwdn_file_temp_16146097490625ee7bd7e871a51fb04c9f32cadbd9bdf_vhgu_2qdi.jpg




عرض سلام و خسته نباشیدی ویژه خدمت شما نویسنده‌ی عزیز!
بدین وسیله پایان تایپ اثر شما را اعلام می‌‌دارم. با آرزوی موفقیت روز افزون!

|مدیریت کتابدونی|​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #85
سخنی با مخاطبان عزیز:
رمان مرده متحرک، زیاد اجتماعی نیست و شخصیت‌های آن تنهایی را ترجیح می‌دهند.
کافی‌ست کمی دقت کنید تا متوجه شوید از هر روشی برای تنها بودن مهوش استفاده شده؛ از جمله:
فوت پدر و مادرش، تک فرزندی و نپذیرفتن زندگی کردن با عمو و مادربزرگش.
منکر ایرادات رمانم نمی‌شوم، از جمله این‌که همه‌چیز خیلی سریع پیش رفت؛ شاید چون در زندگی خود نیز اتفاقات قدرت تجزیه و تحلیل را به من نمی‌دهند و باعث شده است تا این‌گونه بنویسم.
به هرحال ممنونم که تا پایان همراه من بودید و برای اولین اثری که از من به‌ جا گذاشته شد وقت گذاشتید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
87
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
216

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین