نگاهی به آوا که با تعجب به سارا نگاه میکرد کردم که دستشو جلوی دهنش گرفتو با بهت گفت:
آوا: اِ اِ نگاش کن تورو خدا! داشت خودشرو میکشت که نه نمیرم خونه عمراً برم نگران نوالم نمیتونم طاقت بیارمها! ببین چجوری بیهوش شده!
تکخندهای کردمو مانتو و شالمرو از سرم کندم و روی مبل بالا سر سارا پرت کردم. رو به آوا که هنوز جلوی در ایستاده بود گفتم:
_ چیکارش داری خب بنده خدا از صبح کلاس میره خسته میشه. توام جای حرص بیخود خوردن بیا بخواب.
شونهای بالا انداختو خودشرو روی تشک پرت کرد و خوابیدیم.
با صدای گوشخراش زنگ تلفن خونه با وحشت از خواب پریدم. گیجو منگ به اطراف نگاه میکردم. بچهها هم با صدای زیاد زنگ از خواب پریده بودنو هپروت روی تشک نشسته بودن. سارا در آنی به خودش اومد و به سرعت سمت اتاق دوید و داد زد:
سارا: وای خدا ساعت یازده! خواب موندیم...بدبخت شدم کلاس داشتم.
آشفتهو به سختی بلند شدم و تلفنرو از روی میز و سمت راستم چنگ زدمو با چشمای خوابآلودم به شماره خیره شدم.
خاک بر سرم شماره از شرکت بود.
با استرس پتو رو از روم کنار زدمو از زمین بلند شدمو جواب دادم؛ که صدای نگران و یکنفس نازنین بلند شد.
نازنین: سلام نوال کجایی تو! میدونی ساعت چنده چند بار به گوشیت زنگ زدم؟! کمالی از صبح دهنمرو سرویس کرده همش داره سراغ تورو میگیره. زود بیا شرکت نمیدونی چه خبر...
حرفشرو بریدم و تند گفتم:
_ الان میام نازنین خواب مونده بودم فعلا.
فوری قطع کردمو با عجله حاضر شدم.
رو به آوا که داشت ریلکسو آروم حاضر میشد داد زدم:
_ آوا جون جدت زنگ بزن آژانس دو تا ماشین بیاد دیرمون شد.
سمت تلفن خونه رفتو برای آژانس زنگ زد. بعد ربع ساعت سهتایی و با عجله از در خونه بیرون زدیم و پلههارو دو تا یکی میپریدیم.
ماشین جلوی در رسید رو به بچهها گفتم:
_ ببخشید توروخدا هیچی نخورده دارین میرین. فردا میبینمتون خداحافظ.
سارا دستی تکون داد و سوار ماشین شد و رفت. آوا رو بهم گفت:
آوا: این چه حرفیه برو برو کارت دیر شد.
خداحافظی سرسری کردمو سوار ماشین شدم. آدرس شرکترو دادم و منتظر شدم تا برسم. حدود یک ساعت مسیر طول کشید و من مدام کلافهتر میشدم. رو به رانندهی بیچاره عصبی داد زدم:
_ آقا یکم گاز بده دیگه سریعتر برو!
راننده بدتر از من عصبی بود و گفت:
راننده: چیمیگی خانوم تو خیابونِ، نمیتونم صدتا برم که!
پول و از کیفپولم در آوردم و حرصی گفتم:
_ شما بیست تا نری کافیه کسی نگفت صدتا برو! کنار نگهدار.
@هدیه زندگی