. . .

در دست اقدام رمان به شیطونی من به لجبازیه تو عسل خان بابایی

تالار تایپ رمان
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. طنز
عنوان رمان: بیبی خطاکار
نویسنده: عسل خان بابایی
ژانر: عاشقانه، طنز
ناظر: @𝙀𝙔𝙑𝙄𝙉-
خلاصه: دیانا دختری توی یک خانواده‌‌ی متوسّط رو به بالاست که هر چیزی خواسته براش فراهم شده .حالا تصمیم گرفته سختی بکشه و مستقل بشه؛ پس از دوستش کمک می‌خواد. اون هم بهش پیشنهاد می‌کنه که توی شرکت پسر عموش آدرین کار کنه و... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #31
صبح با صدا هایی که میومد و فشاری که به کلیه هایه نازنیم میومد چشامو باز کردم که دیدم بچه ها با خنده دارن سلفی می گیرن یکم نگاشون کردم یهو این حرف اومد تو سرم که میگن شبا جنگل جن داره نکنه رفته تو اینا که اینجوریچِت میزنن شروع کردم آیت الکرسی خوندن هی فوت می کردم طرفشون که یه فشاری به شکم نازنیم وارد شد سریع اومدم پاشم که دیدم نمیشه یه نگاه کردم به عامل مزاحم که بر گام ریخت من تو بغل این یالغوز میمون چی کارمی کنم آدرین خر پاشو یالغوز گوریل گودزیلا میمون امازونی خر الاغ همین جوری داشتم آبادش می کردم که لا یکی از چشماشو باز کرد اه ساکت دیگه مغزم خورد اون از دیشب که انقدر لگد مشت زدی آخر مجبور شدم بغلت کنم منهدم کنم اینم از الان که هی ور ور می کنی بگیر بکل دیگه نکنه جات بده هان هم خجالت کشیدم هم ناراحت شدم یه نگاه کردم نمی دونم تو نگام چی دید ه ولم کرد با ول کردنم سریع رفتم بیرون جایی برايه تخیله پیدا کنم ای دیانا خدا بگم چی بشی دخترا آخه نونت کم بود آبت کم بود جنگل اومدنت چی بود الان کجا برم واسه تخلیه همین جوری غر میزدم راه میرفتم که یه جا خوب برا تخلیه پیدا کردم بعد از انجام کارم و شستن خودم با آفتابه آب که تو راه به گفته آرسام خریدیم چقدر بهش خندیدیم ولی دمش گرم خیلی بدرد بخوره دستمو شستم اومدم راه بیفتم که یا جعفر تقی اینجا کجاست یا همه امام زاده ها دستم به تمبون نازنینتون وجدان شاید کش نداشت میوفته که اه راست می گی ها قبلش دقت می کنم بدبخت شدم من که گم شدم همش زیر سر این آدرین خره حالا من چه جوری راهو پیدا کنم هیچی هم که ندارم به جز یه نگاه به دستم یه نگاه به آفتابه یه نگاه به آسمون کردم اه آخه خدا جون نکردم این دیگه چه جورشه الان با این وضع و آفتابه چه جوری راهو پیدا کنم نه خودت بگو شروع کردم راه رفتن که
آدرین یه سه ساعتی هست از دیانا خبر نشد الان همه راه افتادیم دنبالش واقعا از برخورد صبحم باهاش خیلی بدم اومد چون اون دیشب خیلی آروم خوابیده بود و من خودم بغلش کردم نمی دونم چرا ولی دیشب خیلی بعش فکر کردم و فهمیدم این دختره سرتق بد خودشو داره تو قلبم جا گیر می کنه ولی غرور لعنتیم اجازه نداد که بهش بگم و به جاش اونجوری باهاش صحبت کردم و ناراحتش کردم با صدایه داد یه دختر که عجیب این روزا واسم ترانه شده بود راه افتادم
دیانا __ یه پسر خر مزاحم شد الاغ اومده می گه کجا خانومی میخوای برسونم یه نگاه کردم آخه الاغ شفتالو کسی که اینو می گه ماشینی موتوری خری چیزی داره تو موفلک که چیزی نداری با عمت می خوای منو برسونی خندید نوچ خانومی تو قبول کن من میدونم چه جوری به اون بالا بالا ها برسونمت خوشگلم این گاو چی گفت شیطونه می گه با این آفتابه چنان بزنم تو سرش که مرغ هایه آسمون براش هفت رنگ برینن وجدان شیطونه راست می گه پس رفتم جلو چنان با آفتابه زدم تو سرش که آفتابه داغون شد داشتم به آفتابه عزیزم نگاه می کردم که این ی×ا×ب×و یهو رم کرد منو محکم کوبند به درخت من شروع کردم جیغ زدن از این ورم هی این پسره رو با مشت میزدم که یهو ازم جدا شد بلی ما گدرتمندیم ما با جورابمان بر دهن آمریکا میزنیم ما با شورتمان بر دهن اسرائیل می کوبانیم ما با وجدان خفه شو دختره بی‌شعور آبرومون رو بردی الاغ یه نگاه به دور ورم کردم دیدم آدرین پسره رو داره اش می کنه این اینجا چی کار می کنه چقدر دلم براش تنگ شده بود خدایا دمت گرم که اینو فرستادی داشتم نگاش می کردم که پسره بعد از کتک فراوون فرار کرد اونم اومد جلو من یه سیلی زد در گوشم اشکم در اومد پسر خر چرا میزنی مگه من چی کار کردم با عصبانیت گفت دختره ه*ر*ز*ه تو داری چه غلطی می کنی هان صبح که تو بغل من هی خودتو به آب آتیش میزدی حالا آومدی اینجا نخ میدی به پسره اشغال اره خیلی دلم شکست خیلی اما نمی دونم چرا دلم نمی خواست اون ناراحت شه که با صدایه آروم واشاره به آفتابه گفتم اومدم یه جایی رو پیدا کنم واسه شاشیدن که گم شدم یا آن فهمیدم چه گاف بزرگی دادم ولی نتونستم کاری کنم چون اشکم هم اومده بود ادامه دادم که گم شدم و اون پسره مزاحمم شد اومدم از کنارش رد شم که محکم کشیدم و بغلم کرد که صدایه عر زدن منم به اوج خود رسید
__آدرین وقتی دیدم اون پسره دیانای منو چسبونده به درخت انقدر بهش نزدیکه بدون توجه به دیانا شروع کردم به زدن اون ع×و×ض×ی تا جون داشتم زدم آخرم فرار کرد خیلی عصبی بودم اومدم یه سیلی محکم به دیانا زدم که جاش سریع قرمز شد کارام دست خودم نبود خیلی بهش فوش بدی دادم که قلب خودم هزار تیکه شد ولی اون وقتی توضیح داد مونده بودم بخندم یا به خاطر کارم گریه کنم آخه دختر یکم آدم باش دیگه رفتم بشاشم دیگه چه صیغه ایه آخه وقتی اشک هاشو دیدم به غلط کردن افتادم انگار قلبم نمی زد من چرا به گل خودم که میدونم پاکه همچون حرفی زدم چه طوری دلم اومد بزنمش داشت میرفت که تحمل نکردم دستشو گرفتم محکم کشیدم که افتاد بغلم محکم بغلش کردم که شروع کرد بلند بلند گریه کردن ولی من لبریز از یه حس خاص شدم از اینکه از خودم به خودم پناه آورده بود و محکم بغلم کرده گریه می کنه از خودم جداش کردم اشکاشو پاک کردم که دیدم بازم گریه می کنه با اخم گفتم دیگه نبینم گریه کنی ها بعد یه نگاه به جایه سیلی که زدم کردم جایه انگشتام مونده بود گوشه لبش هم پاره شده بود نمی دونم چی شد که لبم گذاشت جایی که از لبش خون اومده بود بوسیدمش این کارمو با کامل بوسیدن لبش تکمیل کردم وقتی دیدم نفسش کم شده ازش جدا شدم جایه سیلی مو بوسیدم یه نگاه کردم تو چشاش که دیدم برا اولین بار این دختر پرو کم آورده خجالت کشیده وقتی لبش گاز گرفت بهش گفتم نکنه که اونم دیگه نکرد دوباره بوسش کردم وقتی اومد جدا شم دستاشو پشت گردنم حلقه کرد و اونم بوسیدم منو غرق تو شیرینی لب*اش کرد بعد از اینکه نفس کم آوردیم از هم جدا شدیم اشکاشو که دیگه بند اومده بود رو پاک کردم و ازش معذرت خواهی کردم اونم سرشو انداخت پایین
 
آخرین ویرایش:

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #32
نه فکر می کنه من کم میارم پسره پرو وقتی بوسیدم نمیدونم چرا ولی دلم خیلی خواست منم ببوسمش اصلا نتونستم بیخیال دلم بشم منم بوسش کردم وقتی گفت معذرت مز خواد یکم کم محلی کردم به نظرم واجب بود
*وجدان __ بعد اون کارت اصلا به درد میخوره کم محلیت وجدان تو خفه تو که زود تر لا وجدان این آدرین ما رفتی کارایه وجدان به جون خودت دیانا به اونجا ها نکشیده هنور خاک توسرت گم رو
بعد گم شدن وجدان دیدم دست در دست آدرین داریم بر می گردیم آدرین راستی یه نگاه بهش کردم ، یکم جلو تر سرویس بهداشتی بود دیانا خانم لازم نبود انقدر بیایی تو دل جنگل که گم بشی .
با این حرفش کنجکاو گفتم کجاست پس چرا من پیداش نکردم خندید از بس ، غر زدی هواست نبوده خانم ریزه
حالا ولش ببین من خیلی گشنمه خوب بیا مرام معرفت خرج بده چادر مادر رو جمع کنیم برگردیم من خیر این جنگل گذشتم بریم من هلاک شدم دچار سو تغذیه شدم ...
آدرین _ دیانا همین جوری داشت غر میزد آخه دختر شکمو تو یه شب بیشتر نیست اینجایی این همه درد مرض رو از آوردی آخه . اه بس کن دیگه مغزم خردی دختر باشه فقط ساکت شو برگردیم چون به لطف تو باید صبر کنیم بچه ها هم برسن با اون چشایه نازش کنجکاو نگام کرد آخه دختر نمی گی یه کاری دستت بدم نمیدونم این چه حسیه ولی نباید بزارم پیشرفت کنه با اخم گفتم اونجوری نکن اون چشاتو به خاطر گندی که صبح زدی یهو غیب شدی بچه ها بسیج شدن پیدات کنن گوشیمو برداشتم به بچه ها یه زنگ زدم که خانم پیدا کردم همه برگردن چادر وسایل جمع کنیم بر گردیم
عسل __ دیگه از دست این آرسام می خوام کلمو عمودی افقی بکوبم به این درخت از بست غر میزنه عین این دخترا نمیدونم عاشق چیه این شدم آرسام بس کن دیگه بابا دیونم کردی یه نگاه خوشگل کرد بهم گفت آخه اینم دوسته داری آخه عزیزم اصلا خوله خول بین حرف هاش بود که یکی زنگ زد از حرف هاش فهمیدم آدرین بود بعدش دستمو گرفت با عصبانیت گفت آدرین این دیانایه چولمنو پیدا کرده تازه میخوان برگردن نمی‌ذارن آدم یه چند روز پیش عشقش باشه ها این اولین بارش نبود اینجوری باهام حرف می‌زد ما الان یک سال هست که عاشق همیم ولی نمیدونم چطوری به دیانا بگم اصلا نظر خانواده هامون چیه نمیدونم ولی این آرسام همش بیخیاله میگه چیزی نیست من دلم روشن اگه هم پریز سوخت آخرش فرار می کنیم انقدر خره خر
آرمان __ از موقعی که اومدم از این دختره ارزد خوشم اومده میدونم چقدر سرتق شیطونه مثل دیانا میمونه اما از موقعی که اومده دنبال این دختر وروجک بگردیم همش ساکته
آرزو از صبح که دیانا رفت همش فکر می کنم تقصیر ما هست شاید ناراحتش کردیم نمی دونم دیگه هنگ کردم مثل کامپیوتری که انقدر کار کرده داغ کرده لازمه از پریز بکشنش عجب جمله ایی گفتما ..
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #33
تو بهر جمله قشنگم بودم که صدایه بلند گوشی آرمان خان بلند شد بعد چند دقیقه با خنده قطع کرد گفت برگردیم آدرین وروجک منو پیدا کرده از این حرفش نمی دونم چرا اصلا خوشم نیومد یعنی آرمان دیانا رو دوست داره پس آدرین چی اصلا دیانا به آدرین حسی داره اینو که طمئنم نمیدونم ولش اصلا
مدتی بعد
وقتی رسیدیم دیدیم دیانا کلا داغونه اعصابش هم خط خطیه شدید اینو وقتی که دوباره آرمان بهش گفت وروجک خانم کدوم گوری بودن و بعد دیانا گفت سر قبر تو فهمیدیم البته نمیدونم کدوم خری دیانا رو چک زده جوری که قشنگ جا انگشتاش کبود شده و گوشه لب دیانا هم بد داغون شده پاره شده این دیانا از دیشب همش داره داغون میشه رسیدیم بگم یه گوسفندی بزنن زمین یه خونی بکنن والا .
دیانا اصلا اعصابم داغونه پیر گاو چطور تونست بهم اونطوری حرف بزنه حالا خوبه تقصیر خود یابوش بود اونطوری شد اصلا غلط کرد زد تو گوشم بعدش بو*سی*دم مثلا از دلم در بیاره پسره حمال بعد اینکه وسایل جمع کردن و من هیچ کمکی نکردم داشتیم بر می گشتیم . آدرین همه هواسم پی دیانا بود و حرف آرمان یعنی حسی به دیانا داره داشتم دیونه می شدم از حرفم انگار خیلی عصبی شده بود دیانا چون اصلا محلی بهم نمیزاشت که این داشت کلافه ترم می کرد عین بچه ها می مونه انگار نه انگار که این دختر یه دانشجو هست ولی از اخلاقش خوشم میاد عین بقیه بچه پولدارا نیست با اینکه عموعلی کای پول داره مثل بابا من ولی دیانا میخواست خودش مستقل بشه نمیدونم این دختر چی داره که همه هواسم همش پی اونه
عسل اومدم بقل دیانا دیدم صورتش سرخه سورخ شده بعدم داره گریه می کنه واقعا کوپ کردم چون دیانا هیچ وقت گریه نمی کرد رفتم جلوش گرفتم که هاج واج نگام کرد چته تو برق گرفتت برو کنار میخوام رد شم اصلا انگار هواسش پی بغض صداش هم نبود ققط عصبانی بود اصلا انگار هنوز متوجه اشکاش نشده بود چرا داری گریه می کنی با عصبانیت گفت برو ساقیتو عوض کن موادش ناخالصی داره بعد توهم میزنی با این حرفش مطمئن شدم بچه ها درمون جمع شده بودن . آرزو ، خوب دست بکش رو صورتت میفهمی توهم نیست دیانا دیگه داشتم منفجر می شدم دست کشیدم رو صورتم دیدم خیسه پس به خاطر عصبانیت زیاد اشکم در اومده اما نباید بزارم آدرین فکر کنه به خاطر اونه به من میگن دیانا جزه خوی که چی جنگله باد زد خاک رفت تو چشمم حالا هم گم شید اون وز بریم سمت ماشین برم تو سرویس مغازه ها صورتمو یه صفا بدم بعدش هم زدمشون کنار وقتی رسیدیم از ساکم لوازم آرایشم ور داشتم رفتم سرویس بچه ها هم رفتن رستوران رفتم اول صورتمو شستم بعد دیدم چقدر داغون شدم آب رسان زدم بعدش کرم که جایه انگشتایه اون گوریل رو ببرم بعدش یه میکاپ خوشگل کردم چشاش بره کف پام با یه رژ بیست چهار ساعته گوشتی کارمو تموم کردم، اون گاز استریل اینا هم از سرم کندم بعدش موهامو یه وری کردم که خیلی نازم کرد بعدش هم وسایلمو جمع کردم دستامو شستم خشک کردم یکم از ادکلن خوشبوم هم زدم وسایلمو گذاشتم ماشین برگشتم پیش بچه ها وقتی رسیدم دهنشون باز مونده بود آدرین با دیدنش مغزم سوت کشید لعنتی چرا اینجوری آرایش کرده مگه اومده عروسی با عصبانیت داشتم نگاش می کردم که اونم بی محلی می کرد ولی دیگه با حرف بچه ها داشتم می ترکیدم آرسام جون خانم شماره بدم دیانا صداشو نازک کرد اگه مریض بشم پرستار شدن بلدید که آرمان گفت توله انقدر مرض نریز دیانا یه چشمک بهش زد گفت چرا درویش اونم خندید لپش کشید که با اخش چشایه اشکیش سریع عقب کشید گفت چی شدی اونم گفت همون جایی رو باید می کشیدی که داغون شده بود اونم خندید گفت باید ببرمت مکانیکی دیگه به درد نمی خوری دیانا هم کفششو برداشت تا می‌خورد زدش آخرشم یه پسره که داشت رد می شد گفت جون درختت بشم بالا رفتن بلدی عصبانی شدم بلند شدم آرمان بلند شد ولی زدم کنار پسره رو شروع کردم به زدن جوری زدم که مردم سامون کردن پسره ریده بود به خودش رفتم سمت دیانا که از ترس رنگش پریده بود داشت نگام می کرد دوباره زدم تو گوشش گ×و×ه خوردی انقدر آرایش کردی گ×و×ه میخوری انقدر به پسرا محل میدی گ×و×ه میخوری اصلا با غیرت یکی بازی می کنی اونم داشت نگام می کرد اومدم دوباره بزنمش که وقتی چشاشو بست نگام افتاد لهش دیدم داغون تر کردم صورتشو دستم خشک شد
دیانا صورتم داشت آتیش می گرفت دلم بد تر از اون
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #34
یهو دستمو کشید داشت منو می کشید اول فکر کردم داره میبرم پشت سرویس بهداشتی اما منو برد داخل شیر ابو باز کرد اومد صورتمو بشوره نزاشتم که محکم گرفتم با داد گفت به نفعته عین آدم وایسی تا کارم تموم شه مگرنه گردنت رو خورد می کنم بازم وول خوردم که منو بغل کرد با یه دستش یه دستام گفتم شروع کرد صورتمو شستن انقدر محکم می کشید که اشکم در اومده بود و گوشه لبم به لطف دوباره بد تر پاره شده بود خودن ریزی داشت باید میرفتم بهداری تا برام بخیه کنن وحشی بود وقتی صورتمو شست سرمو آورد بالا گفت چه وامونده ایی زدی به اون لبای کوفتی که نمیره هان بعد نگاه کرد تو چشام نمیدونم چی تو چشام دید که خشکش زد ولی من حالم انقدر بد بود که برام مهم نبود زدمش کنار اومدم بیرون بچه ها پشت در بودن با نگاه کردن من که آرمان عصبانی شد رفت داخل سرویس به من چه رفتم سمت ماشین سویچ رو موقع که لوازم آرایش گذاشتم تو ماشین بهشون ندادم نشستم داخل به دویدن کارایه بچه ها هم اهمیت ندادم نمیدونم چقدر رفتم اصلا کجا بودم وقتی وقتی به خودم اومدم که خودمو لب به لب یه پرتگاه پیدا کردم که مدت ها به پایین زل زدم من دیانا دختری که از بچگی تا الان تو پر گل بزرگ شده بودم حالا یکی که تازه بهش یه حسی پیدا کرده بودم تو یه روز دوبار غرور منو خرد کرد دوبار روم دست بلند کرد دوبار بهم توهین کرد بالایی دوبار اشکم در آورد و من پیش خودم نمیدونستم برا آروم شدنم چی کار کنم حالم خیلی بد بود ولی من دیانا از این چیزا نباید کم بیارم بلند شدم رفتم دهیاری وقتی لبم دید یه دونه بخیر زد بعدش هم برام شستشو اینا داد یه چسبم زد گفت که سعی کنم نخندم اینا تا باز نشه بعدش هم بلند شدم رفتم دریا یکم آب بازی کردم که جاتون خالی کلی حال داد خیس خیس نشستم تو ماشین چون ساعت دیگه ۱ شب بود به تماس هام هم جواب نداده بودم وقتی رسیدم همه ریختن بیرون ولی وقتی اونجوری دیدنم مامان با جیغ جیغ داشت حرف می‌زد که هیچی نفهمیدم فقط فهمیدم که آدرین از وقتی رفتم اومدا دنبالم که آرسام زنگ زد گفت برگرده عمو سیاوش هم نگام کرد منو بغل کرد انگار همه چیزو می‌دونستن عمو کلی باهام حرف زد از دیوانگی پسرش گفت از لجبازیش گفت از بچگیش گفت و آخر از حسی حرف زد که به جایه عمد باید آدرین بهم می گفت بعدش هم کلی نازمو خرید گفت میدونستم عروس خودمی بلا سوخته حالا هم برو استراحت کن به هیچی هم فکر نکن با دیدن ماشین که جلو در اومد سریع به عمو شب بخیر گفتم رفتم تو یکی از اتاق ها چون نمی خواستم به دخترا جواب پس بدم بعد یه حموم اومدم بخوابم ولی خوابم نمی برد همه هواسم پی اتفاقات امروز بود نمیدم کی شو که خوابم برد صبح با صدایه یکی بیدار شدم ولی با فهمیدن صدا اون شخص خودمو زدم بخواب اونم داشت کلی نازم می کرد آخرشم گفت دستم بشکنه که روت بلند کردم من غلط کردم به خدا داشتم آتیش می گرفتم خودمن هم حالم بهتر از تو نبود اصلا نمیدونم کی بهت دل بستم وروجک اما از دیشب فهمیدم که یه خار تو پایه تو بره من بیشتر دردم میاد بعد خم شد که صورتمو ببوسه که سریع چشامو باز کردم که نگاش افتاد بهم بعد اومد پاشه که گفتم تو اتاق من چی کار می کردی هان اونم تخس گفت اومدم بیدارت کنم صبحونه بخوری عجب حالا خوبه من بیدار بودم فهمیده بودم چی گفته البته خر ذوق بودم حسابی ها گفتم نخ که جز تو کس دیگه ایی نبود حتما تو باید می اومدی یه پوف کشید ولش اومد بره برگشت گفت بهتری با این حرفش انگار داغ دلم تازه شد که چشام پر شد اونم اومد بغلم کرد که شروع کردم بلند عر عر کردن اونم میزدما اونم محکم میشگون هم می گرفتمش ولی اون چیزی نمی گفت فقط می گفت ببخشید آروم باش
 
آخرین ویرایش:

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #35
وقتی حسابی از اون عضله هایه محکم خوشگلش مشگون گرفتم و پذیرایی کردم تازه متوجه شدم این شاسگول منو بقل کرده داره موهامو ناز می کنه عجب پرویی هست این سریع هلش دادم عقب یه چب چب هم نگاش کردم که خندید .
ایی دخترا دماغم تموم لباسمو دماغی کردی خودت باید بشوری ها بگم . کم نیوردم گفتم نه که شما بدتون میومد منو عین عروسک تو بقلتون مچاله نکرده بودین ؟ وجدان ای خاک تو سرت چی داری میگی دختره چشم سفید
یه نگاه به این آدرین ذلیل شده انداختم دیدم یه جوری داره نگام می کنه وا چرا اینجوری شد بد بدون اینکا نگام کنه برگشت بره گفت صورتتو بشور بعد بیا پایین عجبا
رفتم جلو اینه موهامو شونه کنم یا ابولفضل من چرا شبیه جنگلی هایه هزار سال پیش شدم سریع موهامو دم اسبی بستم بعد رفتم دستشویی صورتمو شستم بعد یه کرم پودر با یه ریمل رژ زرشکی ماتم که بیست چهار ساعته بود زدم ابرو هامم درست کردم با یه رژ گونه گوشتی کارمو تموم کردم چه ناز شدم وویی یه دو سه تا عکس خوشگل جلو اینه از خودن گرفتم تو اینستا پست کردم بعدش یه نگاه به لباسم کردم بد نبود ولی دلم خواست عوضش کنم رفتم سمت کمدم یه لباس سفید تا نافی با یه شلوار جذب مشگی براق با یه کت لی هم رو تا نافی سفیدم پوشیدم جون دوباره عکس گرفتم یادم باشه بعد استوری کنم و پستش کنم وویی چقدر لایک بخورم رفتم پایین یه سلام پر انرژی دادم که همه با گرمی جواب دادن رفتم بشینم که دیدم همه لباس بیرون پوشیدن .
کجا به سلامتی ؟ آرزو داریم میرم دریا منم از ذوقم یه جون کش دار گفتم بعد صبحونه اونا رفتن که گفتم صبر کنن یه شال بزارم منم برم که قبول کردن رفتم یا شال مشگی سفید پوشیدم بعد کیف لی آبیم هم برداشتم کلی از ادکلن عزیزم هم رو خودم خالی کردم بعدش رفتم پایین البته یه سری از وسایل ضروری مثل هنزفری رژ اینا داخل کیفم گذاشتم رفتم از لب دوتا خاله هام و مامان یه ب×و×س خوشگل گرفتم دِ برو که رفتیم عین فشنگ سوار ماشین شدم دخترا تو یه ماشین پسرا هم یه ماشین بودیم فوضولی دیگه
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #36
تا نشستم ضبط رو روشن کردم فلش سیاه قرمز قشنگمو هم بهش زدم.
اهنگ .
اوه اوه چشاشم مثل من رنگیه
چب نگاش کنن حالتم جنگیه
درست میخندم با همه ولی
((ادامشم که خودتون میدونید جیگرا ؛))
تو فاز رفتیم داشتیم می خوندیم که عسل گفت بیاید حال این پسرا رو بگیرم همه با یه جیغ اوکی دادیم که آرزو زنگ زد به پسرا آماده کورس شدیم ای ژونم باهم یه جا وایستادیم که شرت بندی کنیم شرت این شد هر کی برد تا آخر هفته هر چی اونی که برنده شده رو انجام بده سوار شدیم یه آهنگ باحال هم گذاشتم خیلی باحال بود تا لب ساحل باهم کورس گذاشتم آخرشم که پلیس افتاد دنبالمون ما هم کورسو فراموش کردیم تا جایی که تونستیم پا رو گاز گذاشتیم ال فرار خِخ .
وقتی رسیدیم ساحل همه ریختیم بیرون تا جا داشتیم خندیدیم ناموسا خیلی حال داد بعدش همه باند شدیم رفتیم تو آب .
داشتم با دخترا حرف میزدم که وایی ننه یخ زدم برگشتم دیدم آدرین پسرا با شیطنت دارن بهمون نگاه می کنند تا اومدم ری اکشن نشون بدم بازم خیس شدم یه نگاه به دخترا کردم که دیدم اونام خیس شدن با هم رفتیم تو آب کلی بازی کردیم انقدر که سرما خوردگی رو شاخمون بود ولز خیلی حال داد بعدشم که غروب بود وقت خشک کردن نشد همه با اون وضعیت رفتیم تو ماشینا رفتیم شهر بازی با اینکه آخرین خاطره شهر بازیم واسه چند شب پیش بود که زهرا شد ولی امروز خیلی حال میداد رفتیم با هم کلی وسیله سوار شدیم رفتیم بازم بیلیت بگیریم که اون حاجیه گفت ای جونایه عاشق شما که همه رو سوار شدین بازن میخواین ؟ ما که تو هنگ بودیم خندید گفت البته شما نخواین من پیرمرد بخوام ایشالا به پا هم پیر شین باباجان بعدم بیلیت ها رو داد که من اومدم حساب کنم که گفت مهمون من بابا برید خوش بگذرونید با ذوق زیاد بقلش کردم که اول خشک شد اما بعد پدرانه بقلم کرد. بعدش با بچه ها رفتیم دوباره بازی کردیم الحق که خیلی باحال بود بعدش رفتیم کلی چیپس پفک پشمک تخمه خریدیم خوردیم آرسام رفت با بستنی برگشت که با کلی مسخره بازی به هم زدن همو کثیف کردن بیخیال شدیم رفتیم تا یه رستوان شام بخوریم بعد شامم کلی تو خیابونا گشتیم اصلا ساعت از دستمون در رفته بود حسابی بعدش هم یه جا وایستادیم کلی عکس هایه باحال گرفتیم مثلا تو یکی از عکسا ما دخترا با موهامون برا خودمون سیبیل گذاشتیم با دستامو برا پسرا شاخ گذاشتیم اونا چشاشون چب کردن خیلی باحال شد بعد کلی تکی دو نفر بعد اکیپ ما دخترا تنها پسرا تنها بعد من، آدرین . عسل، آرسام. آرزو، آرمان .با هم عکسایه دونفره باحال گرفتیم خیلی حال داد رفتیم سوار شدیم رفتیم خونه که همه با دیدن ما کپ کردن حقم داشتن انگار از جنگ برگشته بودیم رفتیم حموم اومدیم دیدیم ساعت ۲ نشستیم با هم فیلم دیدن یه فیلم اکشن و جنگی بود خیلی حال داد البته ، ((جا شما خالی ))
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #37
صبح با سنگینی یه چیزی رو شکمم چشامو باز کردم دیدم یه لنگ خیلی قشنگ با پنج تا انگشت رو شیکم گرامیمه کرم درونم فعال شد لنگشو گرفتم شروع کردم قل قدک دادن اونم هی پاشو تکون میداد خخخ.
__آدرین : وای خدا چرا انقدر کف پام قل قلک میاد هی پامو تکون میدادم ولی انگار یکی سفت گرفته بود آخرم پامو با فشار کوبوندم که صدای آخ دیانا بلند شد تازه ویندوزم بالا اومدم سریع اومد پاشم که زارت افتادم روی یکی دیدم ارسامه .
آرسام هم یهو عین فشنگ چشاشو باز کرد شروع کرد داد زدن بعد فهمیدم جفت پا رفتم روش آخی دیگه عمو نمیشم :)
__دیانا : مونده بودم از درد شکمم گریه کنم یا از وضع آدرین آرسام بخندم آخر هم گریه کردم هم می خندیدم .

((نویسنده هستم فکر کنم دیانا بچمون خل شد))

بلند شدم دیدم عسل رو اون یکی کاناپه افتاده خوابیده ازاین ورم آرزو رو زمین خوابیده کلش رو دست ارمانه آخی چه عاشقانه پای ارمانم تو صورت عسل بود عسلم شست پایه آرمانو کرده دهنش آییی چندش این دوتا هم که داشتن دعوا می کردن منم گوشیمو در آوردم از شون چند تا عکس گرفتم بلی من انقدر پست فطرت هستم .
بقیه بچه ها هم که از صدایه داد آرسام بلند شدن منم رفتم wucبرا انجام کارهایه نجاتی برا کلیه هایه عسیسم .
__عسل :وقتی فهمیدم چی شده مونده بودم برا آرسام نگران باشم یا بخندم آخر از دست این دیانا آدرین من مامان نمیشم. هِق ،اون آدرین گور به گور هم که رفت دنبال دیانا هر چی می کشم زیر سر این دیاناست .
آرزو با صدای آرمان برگشتم ناخداگاه گفتم جانم با فهمیدن اینکه چی گفتم سرمو انداختم پایین . جونت بی بلا خانم با این حرفش بیشتر خجالت کشیدم ولی اون بدون توجه دست منو کشید رفتیم آشپز خونه تا به قول آرمان به شیکممون یه جلا بدیم این ها هم ول کنیم آخر خسته میشن عجب خسیسی هستیم ما دو تا داشتیم میزو می‌دیدیم که آرمان گفت آرزو یه آب میوه از یخچال بیار رفتم جلو یخچال که دیدم مامان اینا یه برگه چسبوندن بر داشتم رفتم پیش آرمان با هم خوندیم مامان عمو اینا کلا خانواده هامون به خاطر یه کار ضروری برگشته بودن تهران گفتن ما بمونیم خوش بگذرونیم اونا هم بعد کاراشون بر می گردن کلی هم سفارش کرده بودن ویلا رو آتیش نزنیم بلایی سر خودمون نیاریم منو ارمانم که از خدامون بود پریدیم هوا کلی رقصیدیم از شادی بعدشم صبحونه رو خوردیم بعدم بچه ها اومدن اونها هم که شنیدن دوباره پاشدیم قر دادن اون آرسام ذلیل شده انگار نه انگار تازه زده بودن ناکارش کرده بودن جوری غز میداد که داشتیم کف زمینو گاز میزدیم دیانا هم که رفته بود رو میز با قابلمه اهنگ میزد آدرین هم ادا مهراد جم خواننده ایرانی در می اورد
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #38
متن آهنگ
بیا بگیر از دستم اینو، دارم کم میارم ویتامینو
تو نباشی میخوام چی کار اینو
چقدر صدا موزیک بالاست
یکمی کمش کن ، کوکائینو
صدا بالا بلند جیغ ، رو فاز موزیک همه برقصید
جمعمون جمعه دور همیم یه امشبو نده به من گیر
پنج شنبه شبه خوب ببخشید نمیشه از اینجا دلش سیر
از شنبه همه باشگاه هی میزنن وزن سنگین
از سقف اویزونن همه اینجا دیونه
هی میخوان با پرن اما نمی تونن آخه تیم ما بتونن
چون هر جا نمیریم مودمون تو خونس
بیا بسازیم باهم پس
بابا ما که نفهمیدیم عشق چیه، دل میدیم هی خشت میده
داره خونه می‌سازه یا کشتیه این چه هالو پذیرایی زشتیه
((بقیه اهنگ رو به خاطر ادامه رمان ننوشتم ))
بعد از اهنگ همه رفتیم آماده شیم بریم بیرون عشق حال .
اول رفتیم پاساژ کلی خرید کردیم البته همش به جیب پسرا بود .
بعدشم رفتیم تله کابین وسط هایه راه تو تله کابین نشسته بودیم که یهو یه صدایه بدی اومد تله کابین کج شد سریع پسرا مارو کشیدن این طرف ما هم که جیغ می کشیدیم البته به جز من چون کلا خنثی بودم از ترس ریده بودم تو خودم صدام در نمی اومد
__آرسام :ما همه می میریم آرمان زر نزن میام میزنم دهنتو خورد می کنما خیر سرت مردی میبینی تله کابین داره حرکت می کنه اگه آرون همین جوری بشینی تا اون طرف سالم می مونیم و می‌رسیم
آدرین موافقت کرد من تو لحظه حساس چشم به آلوچه هام خورد جیغ کشیدم اومدم برم روشون دارم که آدرین محکم نگه هم داشت داری چه غلطی می کنی دیاناااا؟ ولم کن بی‌شعور آلوچه هام دارن داغون میشن . تو دیونه ایی الان جونت مهم تره یا اون آلوچه هایه کوفتی با حرص گفتم هر دو به جز تو شاسگول ولم کن . __عسل : دیانا تو آروم باش قول میدم سالم رسیدیم کلی برات آلوچه لواشک بخرم آرزو اصلا مغازشو میخرم آرسام سندشم میزنیم به نامت فقط آروم باش رم نکن باشه من هنوز جونم درسته به لطف شما پدر شدنم زیر صفر درصد شده ولی هنوز زن نگرفتم میخواستم بیام خاستگاری این عسل منگول با منه خنگول بیشم یه جفت موفقت خنگول منگول یهو همه زارتی زدیم زیر خنده اما این آدرین فقط پوزخند داشت وقتی با هزار مکافات رسیدیم اون طرف کلی ماشین پلیس اورژانس اینا اومده بودن تا رفتیم بیرون سریع اومدن سراغ ما همه مون سالم بودیم اما به زور میگم به زور یه زور میشنوی اما به زور بهمون سرم زدن البته سرم زدن منو آرسام دیدنی بود خخخ
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #39
_آرسام: ای خدا من به کی بگم من سرم نمیخوام
-دیانا : ای نفس کش ، نزدیکم بشید خونتون حلاله من سرم نمیزنم الا تو این ۲۰ اندی سال زندگیم رو موضع خودم موندم نزاشتم پشه نیشم بزنه چه برسه به تو پرستار چلغوز که میخوای بهم سرم بزنی به من می گن دیانا هولداگ پس نزار اون رومم بیرون بیاد شیر فهم شدی
_پرستار: تو الان جکی جانم باشی این سرم رو میخوری پس مثل بچه آدم بتمرگ تا سرم رو به جا دستت بزنم تو یه جایه دیگت.
یعنی با خاک یکسانم کرد عنتر به زور خوابیدم اون پرستار بی‌شعور هم اون سرم رو بهم زد که الهی خدا ازش نگذره ایشالا شوهر کچل گیرش بیوفته اصلا شیرمو حلالش نمی کونم اصلا آق والدینش می کنم
((نویسنده هستم می دونم دخترمون خله به بزرگی خودتون ببخشید خخخخ))
بعد سرم زدن همه از اون بیمارستان کوفتی که ایشالا بره زیر تانک خلاص شدیم . تو راه بچه ها کلی به من و آرسام خندیدن و ما رو مسخره کردن که آخرش من گریم گرفت خوب چیه از بچگی خاطره بدی از سرم آمپول اینا دارم .
وقتی رسیدیم خونه پسرا رفتن شنا کنن ما هم ایکس باکس رو وصل کردیم شروع کردیم به بازی کردن که آرزو شده بود تو بازی قاتل میخواست ما رو بکشه ، آروز به من میگن عسل، نمی گن خامه که، تو خواب ببینی منو بکشی .که همون لحظه زارت... آرزو کشتش. من که به غیرتم بر خورده بود گفتم آبجی منو می کشی اره شروع کردم به طور فیزیکی موهایه آرزو رو کشیدن که تو بازی هم همین جوری شد اونم موهامو کشید منم شروع کردم گاز گرفتنش وقتی اومد گاز بگیره از ماتتش یه مشگون گرفتم که جیغ کشید و در یک حرکت انتحاری زدم زیر پاش که خورد زمین و آرزو نات کوت شد بلی من انقدر وحشی هستم برگشتم دیدم پسرا با دهن باز دارن نگاه می کنند منم نیشمو تا عرض ماتحتم باز کردم خوبید شنا خوش گذاشت آقایون.
با جون آرسام آرزو بلند شد .دیانا دمت گرم دختر تا حالا کسی نتونسته بود از پس این آرزو خنگول ما بر بیاد تو دیگه چه شاسگولی هستی که از پس خنگول ما بر اومدی ارمانم تایید کرد تا حالا دعوا دخترا رو از نزدیک ندیده بودم فکر میکردم همش گاز می گیرن آدرین با چشای چراغونی گفت دختر باس رزمی کار باشه بعد یه چشمکم زدن آرزو با حرص اومد که یه مشت بزنه تو صورتم که ردش کردم خودم یه دونه محکم خوابوندم تو پیشونیش اونم کوپ کرد خخ
عسل بسه دیگه اه آرزو بیخیال منو دیانا از بچگی کاراته و بوکس رفتیم نمی تونی بزنیش آرزو که تا الان تو حالت کوپ بود گفت من میخوام با دیانا مبارزه کنم حالا چشایه من اندازه نعلبکی شده بود .
مگه این رزمی کار هست ؟
پسرا که تند قبول کردن شروع کردن به جابه جا کردن وسایل سالن عسل هم چند تا متکا نرم آورد وسط پهن کرد ما هم رفتیم روش شروع کردیم مبارزه کردن واقعا کارش خوب بود آخرش هم با بدبختی ۳ ضربه من زدم ۳ تا هم اون که دیگه عسل گفت کافیه پسرا هم که جو گرفته بودشون گفتن که اونا هم میخوان مبارزه کنن که فک ما دیگه کامل افتاد اونا ما رو انداختن بیرون شروع کردن مبارزه کردن هر سه تا پسرا هم بوکس کار و هم جودو کار بودن ،خیلی خوب مبارزه می کردن. حتا ، آرسام هم خیلی قویی و مردونه، به جا فن هاشو میزد فکر نمی کردم انقدر خوب باشن. آخرشم ما با تشویقمون به کار اونا خاتمه دادیم همه خسته داغون همون وسط سالن لش کردیم البته پسرا رفتن حموم چون بیشتر از ما مبارزه کردن البته وقتی بلوزشونو رو در آوردن من به کل زبونم بند اومدهمشون شکماشون هشت تیکه بود خیلی باحال بودن وقتی از عسل و آرزو پرسیدم فهمیدم اونا بدن سازی هم رفتن کثافتا.
 
آخرین ویرایش:

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
700
امتیازها
153

  • #40
صبح زود تر از بقیه بیدار شدم ماشینو برداشتم رفتم که برا صبحونه نون سنگک و کله پاچه بگیرم بلی ما مشتی هستیم .
تو ماشین همش حس می کردم یه موتوری تعقیبم می کنه هر کاری هم می کردم گمم نمی کرد دیگه ترسیده بودم .
وقتی خرید ها رو کردم اومدم سوار ماشین بشم یه نامه رو شیشه ماشین بود برداشتمش ، سلام دخی امیدوارم هنوز زنده باشی تو باید تقاص پس بدی به خاطر کار نامزد و اون پدر عوضیت ب×و×س به لبات بیبی من .
با خواندن نامه کپ کردم مرتیکه خر ع×و×ض×ی اگه دستم باشی که اون لبای هرزت رو با قیچی میبرم اصلا انگار اشتباه گرفته یا موادش ناخالصی داشته آخه نامزد من کیه ی×ا×ب×و منوخودم د به در شوهر ایندمم، نامه رو مچاله کردم انداختم تو داشبرد والا سوار شدم ولی این بار اون موتوری تعقیبم نمی کرد و این به جای اینکه حس خوبی بهم بده بد تر پریشونم کرده بود ماشینو تو حیات ویلا پارک کردم رفتم وسایل صبحونه رو تو میز صندلی تو حیاط چیدم رفتم تو سالن همه رو با یه لگد خوشگل بلند کردم .
داشتیم صبحونه می‌خوردیم ولی هیچی از گلوم پایین نمی رفت اول خواستم موضوع رو به بچه ها بگم ولی فعلا نگم بهتره شاید یه شوخی یا تهدید الکی از رقیب هایه کاری پدرم باشه با چیزی که خورد تو گردنم باعث شد کلم بره تو ظرف عصبی بلند شدم که دیدم یه توپ خورده بهم کپ کردم که دیدم یکی زنگ ویلا رو زد رفتم جلو در که دیدم یه دختر بچه سرتق با سرتق تمام گفت اون توپی که خورد تو ملاج پوکت مال منه پس بهتره بهم پسش بدی یا امام زاده یعقوب ما تو قد سن این بودیم تو توالت نمیدونستیم پشت به سوراخ بشینیم یا روبه روش بعد این گودزیلا این طوری حرف میزنه حرصم در آورد پدر سگ واسه همین یه دونه محکم زدم تو سرش گوششم پیچوندم بردم داخل اونم همین جوری لگد می پروند بردم کلش کردم تو آب کله پاچه تا تلافی کارش رو در بیارن بچه ها هم زمین گاز می گرفتن بعدشم توپشو سوراخ کردم دادم بهش اونم سرش آورد بالا به پسرا نگاه کرد بعد گفت نمیدونم کدومتون شوهر این عجوزه هستین ولی بدونین واقعا باهاتون هم دردی می کنم و حیف شما که همچون زن خولی گیرت اومده حتما پیش یه دکتر روان ببریدش خیلی خطرناکه بد یه لگد محکم هم زد به پام فرار کرد پدر سگ .
 
آخرین ویرایش:

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
176
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
211
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
553

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 3, کاربران: 0, مهمان‌ها: 3)

بالا پایین