اومد بالا سرم نگام کرد.دیگه عصبی شدم ، نگاه داره ؟
با لجبازی سری تکون داد دیدن خر صفا داره .
چی این چی گفت به من اومدم پاشم که چشام سیاهی رفت بالا سرم تمام چک جونور اشیا داشت می چرخید قبل اینکه دوباره پخش زمین شم محکم از لباسم نگهم داشت . بعدش دیگه هیچی نفهمیدم .
وای ننه الان میاد منو میبوسه تو ژست بودم که یا جعفر تقی چشامو وا کردم هِن پس کجاش کوش کور خونده اگه قالم بزاره باید بیاد خاستگاریم .
دیانا هی دیانا برگشتم اه این که الیاسیه یه نگاه کردم به دستش که فهمیدم چی شده نفهم منو با آب سرد بیدار کرده.
بلند شدم رفتم جلوش با عصبانیت و اَربَده چی به تو می رسید که نزاشتی منو ببوسه هان الان خوبه من سینگل به گور می میرم. اصلا حالا که اینطوری شد تو باید بیای منو بگیری، عصبانی بودم هیچی حالیم نبود یه آن دیدم با شیطنت نگام می کنه تازه دریافتم چه سوتی خفنی دادم .
سینگلی انقدر بهم فشار آورده هر کی از بقلم رد میشه میگه سلام فرمانده.
*عیبی نداره نمی دونستم چشاتون دنبال منه مگر نه نمیذاشتم تو،
فراق دوری من اینطوری بشید.
__بوق، هالو ،شلیل ،خر ،نفهم، تو برا من اندازه یه پشه امم پشه نه ، اندازه یه مورچه نه نصف یه مورچه، اندازه یه ساس نه نصف یه ساس، اندازه کَنه نه نصف کنه، اندازه شَته هم برام مهم نیستی . آخيش تخریبش کردم .
با بهت داشت نگام می کرد منم تو همون وضعیت ولش نکردم ، پس چی به من می گن دیانا وزه یه پخ کردم که ترسید به خودش اومد منم سریع اومدم بیرون. والا یه نگاه کردم به ساعتنزدیک ناهار بود روده بزرگه روده کوچیکه رو خورده بود الان رسیده بود به عما و اشاپس تا دیر نشده یه ناهار خوشمزه برا خودم یه ناهار در سطح گوریل هم برا اون آدرین سفارش دادم.
وقتی آورد پول پیکو دادم یادم باشه بعدا ازش بگیرم. بعد غذا رو بردم تو اتاقش گذاشتم جلوش درشون باز کرد بعد با غم نگاه کرد به غذاش یه نگاه کرد به من .به لحنی که کرکسا تو آفریقا دلشون براش سوخت گفت:<< من عدس پلو دوست ندارم دیانا برا خودت چی سفارش دادی؟>> اول چشام گرد شد. عین غاز غولنگ کی با من پسر خاله شد؟ منم مثل خودش گفتم آدرین من غذامو با تو سهیم نمیشم .
یه نگاه چپ چپ کرد گفت حالا کی گفت سهیم شی.
من گفتم به اطلاع شما برسونم ، بعد گفت بیخیال حالا رسوندی نگفتی ریلکس گفتم شیش لیگ سفارش دادم .چشاش ستاره بارون شد آخی ننت فدات شه . با یه با اجازه رفتم سر میزم درو یه جوری باز گذاشتم که ببینم آخه میزم دقیقا تو دیدش بود .
بله حالا وقت انتقامه داشتم با لذت غذامون می خوردم که اه غذام کجا رفت! داشتم دنبالش می گشتم که صدا ملچ مولوچ اومد. دیدم آقا غذامون برداشته رفته تو اتاقش داره کوفت می کنه. دویدم سمتش که سریع درو بست زدم به در .
هی بیشعور غذامون بده ، اون دهنیِ من وَبا دارم می خوری میمیری ها .داشتم به در میزدم که کارکنا که از ناهار برگشته بودن با بهت داشتن نگاه می کردن .
صداش باعث شد که اینا رو فراموش کنم.
مشگلی نداره واکسن شو زده بودم ودرو باز کرد ظرف خالی غذا گذاشت تو دستمم.
* خیلی خسیسی دختر خدا به داد شوهر آیندت برسه .
راوی : اگر او می دانست تقدیر برای او چه نوشته است از حالا به حال خود می گریست به راستی آینده چه برای آن دو رقم خواهد زد .
با حرص گفتم خسیس خودتی دهنی خور بعدش شما نگران زن آینده خودت باش نه شوهر آینده من با عصبانیت رفتم سر میزم کار کنا هم همین طوری به ما زل زده بودند بزنن تا چشاشون از کاسه بزنه بیرون والاه .
__امروز روز پر ماجرا خسته کننده ایی داشتم .تو فکر بودم که با پس گردنی مامان به خودم اومدم صد بار صدات کردم کجایی گوساله بله اینم از محبت خانواده نسبت به من هی خداااا ......
گاهی وقتا فکر می کنم یا منو لک لکا آوردن یا منو از جوف پیدا کردن آوردن والا .