. . .

متروکه رمان قلبی که به جا ماند | هستی مرادی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
نام : قلبی که به جا ماند
نویسنده : هستی مرادی
ژانر : درام،عاشقانه،اربابی

خلاصه
آلا یه دختر ۱۷ ساله است که دوسال قبل مادرش رو از دست میده و زیر دست پدر معتادش و قمار بازش میوفته و مجبوره دستفروشی کنه،یه شب پدر آلا توی قمار سر دخترش شرط بندی می‌کنه و در آخر به آرشام، یه ارباب خشن و جذاب می‌بازه و از اینجاست که آلا به اجبار وارد عمارت آرشام خان میشه..

مقدمه :
دستای لرزونم و سمت آخرین وسیله بردم و گذاشتمش توی پلاستیک،از صبح تاحالا فقط تونسته بودم پنجاه تومان بفروشم و قطعا منصور خان به خاطر این تا صبح کتکم میزد!
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,354
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

سلنوفیل اچ ام

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4901
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-24
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
6
پسندها
13
امتیازها
13

  • #3
✿•••﴿ #قَـلبـٖی‌کـہ‌‌بـِہ‌جآ‌مٰانْد ﴾•••✿
#بَرگِ_اول📄
دستای لرزونم و سمت آخرین وسیله بردم و گذاشتمش توی پلاستیک مشکی رنگی که توی دستم بود،از صبح تاحالا فقط تونسته بودم ۵۰ تومن بفروشمُ قطعا منصور خان به خاطر این تا صبح کتکم میزد.
آروم از گوشه خیابون بلند شدم و پلاستیک رو روی شونه هام انداختم،هوا سردِ سرد بود و دماغم از شدت سرما قرمز شده بود.
بعدازگذروندن خیابونای شلوغ و پوشیده از برف به محله مون رسیدم،یه جای دور از شهر با کلی آدمای عجیب و غریب و خاطراتی که هر لحظه قلبمو به درد میاوردن.
کوچه پس کوچه های تاریک و گذروندم و جلوی در خونه نقلی و کوچیکمون رسیدم،کلید رو توی در چرخوندم و با گذاشتن پای راستم داخل حیاط قدم اول رو به سمت خونه ای از پشت پنجره اش دود سیگارِ توی دست منصور خان مشخص بود برداشتم.
با پایین کشیدن دستگیره در وارد خونه شدم،منصور خان که تا اون لحظه پای بساط هرشبش بود با صدای در سمتم چرخید و نکاه خشن و سوالیش رو سمتم کرفت،سعی کردم ترس و بغضِ توی گلوم رو پنهان کنم و آروم زمزمه کردم :
- ا..امروز زیاد مشتری ن..نبود
لب پایینمو به دندون گرفتمو و ادامه دادم:
- ف..فقط تونستم پنجاه تومان بف..روشم
استرسم هر لحظه بیشتر میشد،منصور خان اخماشو توی هم گره داد و رو به روم ایستاد،بغض کرده سرمو پایین انداخته بودم و جرٱت نفس کشیدن هم نداشتم!
دستشو بالا برد و ضربه محکمی توی دهنم فرود آورد که گوشه صورتم بشدت سوخت،نکاه پر از نفرتم رو بهش دوختم و سعی کردم جلوی اشکام رو بگیرم.
- دختره تن لش از صبح نمیفرستمت بیرون که همش انقدر پول بیاری خونه،از صبح تاحالا داشتی چه گوهی میخوردی؟!
چشمای اشکیم رو به صورت وحشی و عصبیش دوختم،چشمای به خون نشسته است درست توی صورتم زل زده بودن،لب زدم :
- ب..بخدا بابا ا..امروز خیلی س..سرد بود!
با سوختن قسمت دیگه صورتم ناخداگاه اشکام سرازیر شد،کمربند شلوارشو باز کرد و وحشیانه ضربه‌ محکمی روی‌بازوم فرود اورد،هق هق کنان دستمو روی بازوم‌کشیدم و عاجزانه التماسش کردم ولی فایده بود،این آدم به ظاهر پدر هیچ قلبی توی سینش نداشت!
ضربات بعدی رو که زد پرت شدم گوشه خونه و توی خودم جمع شدم،عصبی فریاد زد :
- گورتو گم کن قیافه‌ نحستو نبینم!
و بعد طبق عادت هرشبش شروع کرد به ساختن خودش،آروم با چشمای قرمزه شده و پف کرده از گوشه خونه بلند شدم و وارد اتاق کوچیکی که داخل حیاط بود شدم،در رو از داخل قفل کردم و سرمو توی بالشتم فرو بردم و با تمام توان هق زدم!
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
39
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
87
پاسخ‌ها
25
بازدیدها
218
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
37
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
53

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین