. . .

در دست اقدام رمان به شیطونی من به لجبازیه تو عسل خان بابایی

تالار تایپ رمان
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. طنز
عنوان رمان: بیبی خطاکار
نویسنده: عسل خان بابایی
ژانر: عاشقانه، طنز
ناظر: @𝙀𝙔𝙑𝙄𝙉-
خلاصه: دیانا دختری توی یک خانواده‌‌ی متوسّط رو به بالاست که هر چیزی خواسته براش فراهم شده .حالا تصمیم گرفته سختی بکشه و مستقل بشه؛ پس از دوستش کمک می‌خواد. اون هم بهش پیشنهاد می‌کنه که توی شرکت پسر عموش آدرین کار کنه و... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #41
درد کوفت حناق زهر مار ۲۴ ساعته چگونه با جا طرفداری از من دارین میخندین با صدای حرصی داد مانندم جرفیم اومد .
((نویسنده هستم تو پارت هایه قبل جرفی رو آورده بودم سگ دیاناست ))
شروع کرد به واق کردن ای جانم صداشو نگاه بچم سرم غیرتی شده نشستم شروع کردم ب×و×س کردن ناز کردنش که آروم شد دختر خوشگل من چشام درست وسطش دو تا قلب خوشگل در اومده بود .
زارت دیانا واقعا داری با یه سگ اینجوری

حرف میزنی نگاش می کنی ؟؟

با حرف ارمان حرصی گفتم معرفت این سگ از

بعضی ها ادما خیلی بیشتره .

خودش منظورمو گرفت هیچ وقت یادم نمیره این آقا آرمان تو اوج بچگیم که بهش به عنوان داداش نگاه می کردم و بهم قول داده بود مثل عسل دوستم داشته باشه برا اینکه از ایران بره چه جوری دل منو شکوند که برگزیدم کم کم تمام رگ هایه گردنش بر جسته شد با خشم ناراحتی نگام می کرد هه به درک نگام افتاد به عسل که بعض کرده داشت نگام می کرد یهو لب زد : ببخشید دیانا که دلتو شکست گناه داره نگاش کن .
ولی من دیگه نمی خواستم ببخشم واسه همین بلند شدم رفتم داخل به جرفی هم گفتم جلو در وایسه تا بیام اونم بچم انقدر حرف گوش کن بود که تا خود اتاق بام اومد پدرسگ.
وجدان : به دیانا خانم. سلام وجی خوبی خوش می گذره ؟ آری بابا خیلی وجی آدرین خوبه باو همش با اونم شِت وجدان ها هم وجدان هایه قدیم یکم حیا داشتن والا . خوب بابا چقدر زر میزنی دیانا اومد بگم آیا فکر می کنی پدر جرفی آدم بوده ! وا این چه حرفیه معلومه دیگه سگ بوده . افرین شاسگول زدی به هدف پس دیگه خواستی به جرفی فوش بدی دقت کن مردم بیکار نیستن که بای .
یعنی یکم از شعور شخصیت این وجدان رو اگه پت مت داشتن وضعیتشون اون نبود والا . وجدان چاکردیانا خانم . تو مگه نرفته بود ملعون اه راست می گی بای ب×و×س به ملاج پوکت .
هوف اگه بخوام با این وجدان حرف بزنم کل روزم میره باو رفتم تو کمدم یا ساحلی خوشگل و داشتم یه شالم برداشتم آزاد رو سرم گذاشتم ارپادم هم برداشتم یه صندل سفید هم که بندی بود مدل یونان قدیم ور داشتم رو تخت نشستم شروع کردم بند هاشو مدل ضربدری دور ساق پام بستن بعدشم با جرفی عزیزم رفتیم بیرون به بچه ها هم گفتم دارم با جرفی میرم دریا نگران نشن اونم با یه عظت زیاد بادمجون بم افت نداره راهیم کردن اصلا عشق محبت اینا بهم بندری میرقصه جون شما باور کنید
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #42
هی توف تو زندگی هر کاری کردم توف نداشتم یه نگاه به جرفی کردم دیدم یه نگاه از اون نگاه ها که معنیش میشه به خدا کم داری تو مغزت اندازه یه نخودم نیست یه لبخند زدم بش ای خدا فقط یه سگ ضایعمون نکرده بود که الانم کرد . رفتم جلو دریا دیدم یه دختره ناراحت نشسته داره به آب نگاه می کنه یه‌و کردم گرفت یه نگاه به جرفی کردم بزن بریم رفتم یه بطری پیدا کردم از آب دریا پرش کردم رفتم پشت سرش همه رو ریختم روش یهو عین جن زده ها شروع کرد جیغ زدن برگشت با دیدن من با بطری دوید دنبالم رفتیم تو آب شروع کردیم هم دیگه رو خیس کردن آخرش هم از خستگی رو شن ها ولو شدیم بعد تازه دختره انگار فهمید من غریبم یه نگاه کرد بهم گفت تو دیگه کی هستی . خندم گرفت تازه ویندوزت اومد بالا دخی . خندید خوب بنال ببینم چرا اصلا خیسم کردی هان ؟! هیچی باو دیدم تو لکی گفتم لکه هاتو پاک کنم یکم نگام کرد اسمم کمنده و اسم تو چیه ؟
اوم اسم من دیاناست البته تو می تونی دیا صدام کنی .

___کمند:تنها اومدی شمال ؟ نه بابا با فک فامیل رفیقام اومدم البته اول خانوادگی بود برا یه مشگی خانوادمون رفتن الان تنهاییم ولی میان تو چی کمند ؟ منم با برادرم اومدم .
یه سوال کنم ازت کمندی ! بنال یعنی عاشق این ابراز احساستم ناموسا خندید. چرا ناراحت بودی ؟
تا حالا شده بخوای کاری کنی که بهش راضی نباشی من دقیقا تو همین حالتم یکم چپکی نگاش کردم خوب من کلا از این عادت هایه شخمی ندارم یا انجام میدم یا نمیدم به حرف بقیه هم کاری ندارم به قول معروف به یه ورم هم نیست
یه آن دیدم ناراحت نگام کرد . دیانا تو خیلی خوب مهربونی امید وارم هیچ اتفاق بدی واست نیوفته مواظب خودت باش .
بعد این حرفش رفت و منو با کلی مجهول تنها گذاشت . این چی گفت ! مردم چرا رد دادن ، یکی که میاد میگه نامزد دارم یکی هم میاد میگه مواظب خودت باش عجبا یه نگاه به جرفی کردم
به نظرم هیچ وقت آدمارو نمیشه پیش بینی کرد نظرت چیه هان اصلا ولش بیا بریم خونه بعد بسات کبابو آماده کنیم دوست داری دوباره بچم واق کرد بمیرم برات آخه
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #43
هیچی دیگه دوباره تا ویلا پیاده رفتم فکر کنم پام اماس شده ورم کرده کف پام از بس پیاده راه رفتم هوف .
رفتم ویلا هیچکی نبود مگس هم پر نمیزد یه آن ترسیدم که اون دیونه سر صبحی که اون نامه رو نوشته بود گذاشته بود رو ماشین باشه اما بد گفتم یارو بی کار نیست که بعدش به من کار داره بچه ها رو که کاری نداره اونا نیستن هوف ولش اصلا ارور دادم والا یکی سیم منه بکشه پلیز .
چون همه جا ساکت بود پس کلیدم ور داشتم از زیر گلدون جلو در ، درو باز کردم داشتم میرفتم داخل کخ یهو در پشت سرم با شدت بسته شد یا حضرت پشم ...
از شوکی که بهم وارد شد یه چند لحظه سکوت کردم به خودم دل داری دادم حتما باد بوده زده درو بسته اره اومدم برم تو که یهو تلوزیون روشن شد
یا قمر ماز مورک یهو یکی از پشتم زد رو شونم برگشتم دیدم یکی یه پارچه سفید انداخته رو سرش هی تکون تکون میخوره آخی دلم براش سوخید .

__دیانا : آخی الان بهت کمک می کنم ننه مرده وایسا این چیه افتاده رو سرت اومدم پارچه رو از روش بکشم که فرار کرد وا ؟ رفتم دنبالش بابا وایسا میخوام بت کمک کنم زبون بسته هی من میدویدم دنبالش هی اون فرار می کرد آخرم بی خیالش شدم والا بیشعوره دیگه

وجدان : دیانا به نظرت نباید فرار کنی یا بترسی همون طور که دست تو مماخم داشتم فکر می کردم پرسیدم چرا وجی ؟ چون تو تونه تنها بودی تلوزیون یهو روشن شد در یهو بسته شد یا چیز که روش یه ملاحظه سفید بود اومد پشتت زد رو شونت این الان نباید ترسناک باشه ؟ حالا که فکر می کنم حق با تو وجی ممنونم .

یهو دهنم اندازه تونل تهران مشهد باز کردم جیغ کشیدم دویدم رفتم طبقه بالا تو اتاقم درو واز کردم که یه چی یهو ترکید یه چیز پرت شد تو صورتم یه چیزی هم ریخت روم هاج واج داشتم روبه رومو نگاه می کردم یهو دستمو رسوندم به برقو فضا روشن شدن همانا دیدن بچه ها هم با یه لبخند ضایع نگاه کردنم همانا یهو دمپایمو در آوردم.
آی نفس کش حمله با این حرفم همه پریدن بیرون منم دنبالشون انقدر زدمشون که جونشون از کونشون زد بیرون حقشونه عنترا
 
آخرین ویرایش:

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #44
__عسل : امروز تولد این دیانایه نفلس به بچه ها که گفتم کلی برنامه چیدن اما قرار شد اول کلی اذیتش کنیم بترسونیمش وقتی دیانا اومد م هم اون بلا ها رو سرش آوردیم فقط منتظر یه تلافی شاهکار از طرفش بودیم که خیلی نگذشت افتاد دنبالمون توله سگ امازونی وقتی بهش گفتیم به خاطر تولدش اینجوری سوپرایز کردیم جری تر شد هر چی دم دستش میومد پرت می کرد طرفمون جلوشم آدرین ، آرسام نفله بودن خیلی خنده دار بود پشت مبل پناه گرفته بودن هی سرشونو میکردن بالا دیانا یه چی پرت می کرد اونا دوباره می رفتن پایین
__دیانا: در حال مجازات شون بودم که یهو یاد اون ملافه اینا افتادم وایستادم که اومدن بیرون
آهای کدومتون اون ملافه رو انداخته بود رو سرش آرمان آدرین هی بهم اشاره می کردن می گفتن آدرین آرمان آخرم عصبانی شدم یه چیزی شوت کردم طرف آرمان که گفت به جون عسل آدرین بود یهو آرزو ترکید نگاش کردم که گفت وای خیلی باحال بودی دختر به جای اینکه ازش بترسی انداخته بودی دنبالش تو خیلی خنگی دختر ؛یهو اون یکی لنگه دمپایمو در آوردم پرت کردم طرفش که خورد تو صورتش حقش بود
((
نویسنده هستم بچه ها وقتی دیانا اومد داخل ویلا صندل هاشو با دمپایی هایه تو خونگیش که جلو در بوده عوض می کنه پس تعجب نکنید ))
بعدش هم رفتم اتاقم کل هیکل نازنیم عین چیز مرغی شده بود یه لباسه خوشگل گذاشتم خودمم راهی حموم شدم تو حموم کلی کف بازی کردم اهنگ خوندم آخرش صدام گرفت تصمیم گرفتم اونا رو از این صدا یه زیبا و شیوا محروم کنم والا بوخودا .
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #45
آخيش چه حال داد حموم هوف بعد از اینکه تن پولمو پوشیدم خودمو جلو صندلی جلو اینه انداختم اول موهامو با سشوار خشک کردم وقتی قشنگ خیسی موهام رفت بیخیال موهام شدم اتو مو رو به برق زدم شروع کردم قشنگ صاف کردن ماهم وقتی قشنگ صاف شد از پریز کشیدمش بابلیس رو به برق زدم پایین موهامو فر درشت کردم خیلی ناز شد رفتم لباسامو هم پوشیدم که نمی گم تو دلتون بمونه خ خ .
دوباره جلو اینه نشستم شروع کردم به آرایش کردن خیلی ناناس شدم یه لنز طوسی مشگی هم گذاشتم خیلی ناناس شدم یاد اون آهنگه افتادم .
چی بودی چی شدی تو
بگو محصوله کی بودی تو
قبلنا خوب الان توپ شدی تو
آهنگش رو تو گوشیم داشتم پس گذاشتم شروع کردم باهاش دابسمش گرفتن کلی هم حال داد وسط غرم میدادم
د ببین چی بودی چی شدی تو
به تو میگن بوله خوده ایده اله
خوب دیگه بد دابسمشم رفتم جلو اینه یه تاج ظریف خوشگلم رو موهام گذاشتم البته جلو موهامم حالت دادم دو تا تیکه ازش رو آزاد رو صورتم گذاشتم همون سوسکی خودمون کلی هم عطر زدم نا سلامتی تولدمه رفتم بیرون جون بابا دخترا هم هر کدوم جیگری شده بودن منتظر پسرا بودیم بیان پایین تولد من بدبخت فلک زده رو شروع کنیم عسل آرزو تو حال خودشون بودن که کرمم فعال شد با دستام زدم به باسنشون نیم متر پریدن هوا جوووون عجب چیزی خانمی شماره بدم اومدن حمله کنن که پسرا اومدن خیلی قشنگ شده بودن کثافتا هر کدوم از پسرا اومدن سمت یکیمون یهو نتونستم جلو دهنمو بگیرم .
آقایون ننتون عروس نمیخواد آخه آقا پسرشون انقدر جیگر شدن دخترارو از راه به در کردن با این حرفم نگاه کردم به دخترا اونم هم با چشایه ستاره بارون کلشون رو تکون میدادن یهو پسرا ترکیدن ، ولی هر چقدر ما خوشگل شدیم شما شبیه جادوگران تو شهر اوز شدین با این حرفش هر چب گفتم پس گرفتم اصلا غلط کردم با دخترا یه نگاه بهش کردیم حمله پریدیم رو کولشون تا جون داشتیم گازشون گرفتیم ولی به موهاشون دست نزدیم چون خیلی ناز درست کرده بودن اگه خراب می شد دوباره سه ساعت طول می کشید تا درست کنند والا پس به همون گاز بسنده کردیم بلی .
بعد اینکه کلی عقده خالی کردیم اهنگ گذاشتیم منو دخترا پریدیم وسط داشتیم میرقصیدیم که اهنگ عربی اومد شروع کردیم آخه منو عسل کلاس رفته بودیم راحت میرقصیدم این آرزو نفله هم رفته بود چون مثل ما کامل وارد بود تو فاز بودیم که یهو دیدم پسرا با حیرت دارن نگامون می کنند به دخترا آمار دادم که تو اوج اهنگ شروع کردیم به قر دادن باستنمون خیلی باحال بود قشنگ سرخ شده بودن دیگه داشت حساس میشد به خاطر همین قید حرکت باسنو زدیم رفتیم تو کمر یهو دیدم یکی از پشت چسبید بهم ارمانم آهنگو عوض کرد تانگو گذاشت ارسامم برقا رو خاموش کرد پسرا برگشتن عین جنتل منا درخواست رقص دادن که ما هم قبول کردیم .
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #46
داشتم با آدرین میرقصیدم که با لحن خشنی گفت دیگه حق نداری عربی برقصی ؟فهمیدی یا نه محکم کمرمو فشار داد،ای گوریل زورت به یه دختر رسیده بعد تو کی منی که بهم امرو نهی می کنی همین که گفتم بهت تا زمانی که پدرت پیشت نیست باید به حرف من گوش کنی، خوب . ببخشیدا ولی رقصیدم یه چیز شخصیه که به خودم ربط داره پس دخالت نکن با حرفی که زد اشکام ناخودآگاه ریخت دلت هوسه کتک خوردن کرده دوباره یا جایه سیلی قبلی رفته هوم .
__آدرین: واقعا خیلی خوشگل میرقصدن ولی دیانا محشر بود وقتی دیدم آرسام ارمانم دارن نگاهشون می کنند حالم بد شد اون فقط باید برا من اینجوری دلبری می کر رفتم به پسرا گفتم آهنگو عوض کنند که اونا هم رو هوا حرفمو زدن انگار حال اونا هم خوب نبود وقتی بهش گفتم نباید دیگه عربی برقصه و لجبازی کرد اون حرفو زدم گریش گرفت خیلی عصبانی شدم روز تولدش بود میخواستم براش خاص ترین شب باشه ولی گند زدم .
همین جوری داشتم اشک می‌ریختم که دیدم اشک هامو پاک کرد .
هیس آروم باش ببخشید نمی خواستم ، ساکت شو دیگه نمی خوام صداتو بشنوم اومدم برم که نمی ذاشت ولم کن یهو با کاری که کرد شوک شدم این دومین بار تو این سفر بود که منو می بوسید تند و خشن لبمو میبوسید جوری که احساس کردم لبم داره کنده میشه همین طور وحشی جوری گاز از لبم گرفت که مزه خون تو دهنم حس کردم ناخواسته یه آخ گفتم که جری تر شد ای بابا دوباره لبم گاز گرفت جدا شد همراهی کن دیانا چشام افتاد کف پام دوباره شروع کرد به بوسیدم ولی این بار آروم تر منم دستمو تو موهاش یه دستمم رو سینش لباشو آروم بوسیدم که آروم وایستاد اومدم جداشم که اونم شروع کرد بوسیدنم با اینکه ازش دلخور بودم اما با حس کردن لباش رو لبام انگار فراموشی محض گرفتم با صدایه جیغ دست سوت یهو ازش جدا شدم و یه سیلی هم زدم درکم کنید بابا شوکه شدم سریع دویدم تو اتاقم نمیدونم کی دوباره اشکام ریخت چرا زدمش گناه داشت یهو یه چیزی محکم خورد تو کمرم و افتادم خیلی دردم اومده بود برگشتم دیدم دخترا پسرا ریختن اتاقم آدرین تا منو دید سریع اومد سمتم بلند کرد که با آخ گفتنم سریع بقلم کرد گذاشت رو تخت خوبی کجات درد می کنه با درد گفتم زدین از ناحیه کمر نفسم کردین چرا آخه یهو رم می کنید چتونه آرزو با لحن بدی گفت اومدم ببینم چرا زدی تو گوش داداشم نکنه خیلی بدت اومده بود با این حرف آرزو کوپ کردم اصلا همچون توقعی رو ازش نداشتم
 
آخرین ویرایش:

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #47
به من من افتادم که با حرف آدرین دلم سوخت به حالش .
تو غلط می کنی باهاش اینجوری حرف میزنی اصلا به تو چه ربطی داره به جای معذرت خواستن اومدی دری وری می گی ؟ واسه چی باید ازش معذرت خواهی کنم ها مگه چی کار کردم ؟ تو اومدی بالا بیای سرش داد هوار کنی ها ما هم برا اینکه جلوتو بگیریم اومدیم که اینجوری زدیم اوفتاده کمرش نفله شده. با این حرفاشون واقعا داشتم سر درد می شدم واسه همین داد زدم ساکت اه هر کی یه چی می گه گم شید برید پایین بابا من تولد نخواستم الان دارید مثلا همکاری می کنید تولد بگیرید امروز هزار تا بلا سرم آوردید ولی به جا اینکه پشیمون باشید به چشمایه آرزو نگاه کردم طلبکارید و حرفایی رو که آدم حتا با اون لحن به دشمنشم نمی زنه رو کردم طرف آدرین از خودم جداش کردم نکبتو والا و تو ادین خان که سر آرزو اون مدلی حرف میزنی و شماتتش می کنی خود شما بد تر از اون بلا رو سر من اوردین یه نگاه کردم کردم تو چشاش هزار تا مدل بد اه چرا واسه نگاه آدما کلاسی چیزی نیست من ثبت نام کنم والا الان از کجا بفهمم این چشما ناراحت خشمگینه یا لجباز البته این سه تا رو خیلی راحت میشه تشخیص داد چون علاوه بر چشما حالت هایه دیگه شم داد می زنه یهو با عربده آدرین عین سیخ پریدم هی چته حیون با این حرفم جری تر شد بلند شد همه رو با داد عربده زور از اتاق بیرون کرد درم قفل کرد وا از پشتم پسرا هی مشت میزدن به در وا خدایا جنی شده شروع کردم آیت الکرسی خوندن هی فوت می کردم طرفش اما بدتر شد برگشت با نگاه عصبانی و قدم هایه محکم به سمتم یورش آورد یا قمر بنی هاشم شهید شدم ننه اینو خوب فهمیده بود که آدرین تو عصبانیت هیچی حالیش نیست الان اون موقعه بود اون میومد منم با اون کمر دردم هی فرار می کردم که اتر از موهام گرفتم که اشکم در اومد . کجا س×ل×ی×ط×ه خانم حالا زبونت واسه من دراز شده اره قطع می کنم زبونی رو که واسه من دراز بشه الان جوری ادمت می کنم که دیگه زر زر اضافی نکنی فکر کردی دوبار بهت خندیدم خبریه اره می کشمت کاری می کنم روزی صد بار به پام بیوفتیم دختره هر جایی با این حرفاش قشنگ تخریب شخصیتیم کرد داغونم کرد برا بار چندمی بود نمیدونم ولی قلب غرورم رو با هم شکوند یهو با شتاب رو تخت پرتم کرد خودشم رو خیمه زد خیلی ترسیدم شروع کردم داد بیداد جیغ کشیدن پسرا خیلی داشتن تلاش می کردن ولی بی فایده بود این در ها همشون محکم بودن بابام این ویلا رو انقدر حرفیه ساخته بود انگار رئیس جمهوره و کسی انگار میخواد بیاد ترورش کنه . انقدر جیغ کشیدم گلوم پاره شده بود حس بدی داشتم حالم از همه چی بهم می‌خورد اون دیشب بهم ت×جـ×ـا×و×ز× کردو مثل یه ×ممنوعه× باهام برخورد کرد الان خودش گرفته خوابیده بلند شدم که زیر دلم تیر وحشت ناکی کشید ولی برام مهم نبود رفتم حموم شروع کردم خودم شستن انقدر پوستمو لیف کشیدم که همه پوستم سرخ شده بود حالم از خودم بهم می‌خورد اون پست فطرت این کادو باهم کرد هیچ وقت نمی گذرم ازش اومدم بیرون حال هیچی رو نداشتم دست کردم تو کمد یه ساحلی شکل همون دیروزی ولی لیموییشو ور داشتم با صندل عروسکی با شال زرد یه کیف هم برداشتم هر چی نیاز داشتم مثل پد قرص پول هندزفری هرچی ور داشتم آقا هنوز خواب بود کلید اتاق رو از شلوار منحوصش که روی زمین بود برداشتم درو باز کردم دیدم پسرا دخترا پشت در از خواب رفتن هه بی اهمیت رفتم بیرون نمیدونم کجا ولی همین جوری پیاده میرفتم کمر دلم به شدت درد می کرد و من شب تولدم به همچون وضعی دچار شدم چه شبی چقدر منحوص ترسناک وقتی به خودم اومدم که دیدم اومدم لب دریا و هنزفری هام تو گوشمه
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #48
__آدرین: صبح که از خواب پاشدم اول گیج بودم بعد یاد آوری اتفاق دیشب از تخت پریدم وای من چی کار کردم من با اون دختر کوچولوم چی کار کردم عین دیدنه داشتم می گشتم دنبالش که با تخت خونی مواجه شدم این همه خون نشونه خوبی نبود میدونستم چه غلطی کردم ولی این خون خیلی زیاد بود لباسامو پوشیدم از اتاق زدم بیرون شروه کردم داد زدن اسمشو صدا می کردم بچه ها که از خواب بیدار شده بودن سریع رفتن تو اتاق یهو دیدم جیغ دخترا بلند شد عسل گریه میکرد آرزو هنوز باورش نشده بود یهو دیدم آرمان داره میاد سمتم حالم خوب نبود یعنی الان کجاست که با مشتی که خورد تو صورتم نگام افتاد به آرمان سگ پدر بیشرف مگه نگفتی بهم دوسش داری این چه کاری بود کردی باهاش هان بیشرف خوبه منم بزنم آرزو رو نابود کنم حرم زاده الان کجاست راست می گفت الانم عشقم کجاست خیر سرم میخواستم کادو تولدش ازش خواستگاری کنم و حلقه ایی که خریدم رو بهش کادو بدم گند زدم . گفتم کجاست حرمزاده عصبانی شدم نمی دونم لعنتی صبح بلند شدم نبود خودمم حالم از خودم بهم میخوره فکر کردی الان خودم خوشحالم اره زدم کنار که یه سیلی محکم خورد تو صورتم نگام افتاد به عسل تو نابودش کردی یکی دیگه زد خوردش کردی یکی دیگه زد و بعدش هی موقت بود که به سینم می زد تو کشتیش چرا مگه اون چی گفت بهت فقط حقیقتو بهت گفت انقدر تلخ بود واست پس برا اون باید زهر مار بوده باشه چرا و بعد افتاد آرسام اومد گرفتش بعد با چشایه سرخ گفت دیگه برادری به اسم من نداری هری و عسل بقل کرد ولی آرزو برو دنبالش آدرین پیداش کن برو تا دیر نشده اتفاقی براش نیوفتاده بعد سو ایچ ماشین رو برداشت پرت کرد طرفم و بعد عسل ارسامو صدا کرد هی اگه خیلی نگرانشی بگو الان کجا می تونه رفته باشه عسل سریع دوید حیات ما هم رفتیم شروع کرد جرفی صدا زدن که یهو دیدم اومد هی پارس می کرد عسل نبرده جرفی رو نبرده نگاه کرد به ما باید بریم دریا داشتیم میرفتیم که آرمان سوار ماشین من شد عسلم سگو فرستاد تو ماشین با خودتون ببریدش اون زود تر می تونه پیداش کنه بد در ماشینم بست معطل نکردم سریع رفتم دریا
__دیانا: حالم خوب نبود مدام چشام سیاهی میرفت داشتم می‌افتادم که یکی گرفتم خانم حالتون خوبه نگاه کردم دیدم یه زن که یه بچه هم دستشه سرمو به نشونه نه تکون دادم گفت جات زخمی شده آخه پایین ساحلیت پر از خون شده با این حرفش نگام افتاد به ساحلیم آخی ساحلی خوشگلم داغون شد آدرین خدا ازت نگذره یه نگاه به خانومه کردم خوبم چیزی نیست اینجا سرویس بهداشتی نداره ؟
چرا یکم اون طرف تر هست اها ممنون مرسی از کمکتون داشتم میرفتم که صدایه جرفیو شنیدم من این صدا رو خوب بلد بودم معلوم بود بی قراره یهو صدایه جیغ چند دخترا رو از پشت سرم شنیدم برگشتم که دیدم میخوان جرفی رو بزنن سریع سوت زدم جرفی دوید سمتم با این کارم ملت با پشمایه ریخته شده نگام می کردن وقتی اومد نزدیکم چون چشام هم سیاهی میرفت سریع اوفتادم که شروع کرد پارس کردن سریع بقلش کردم هی دختر تو اینجا چی کار می کنی ها داشتم حرف میزدم که دلم یه تیر وحشت ناک کشید دیگه هیچی نفهمیدم
__آدرین: تا رسیدیم آرمان بی فکر در عقب ماشینو باز کرد بهش گفت بره دنبال دیانا اونم سریع رفت بین جمعیت ما هم پشت سرش بودیم که اونجا گمش کردیم با صدایه جیغ چند تا دخترا رفتیم اون طرف دریا که دیدم جرفی اونجا داره میره که دخترا جیغ می کشن میخوان بزننش یهو جرفی با صدایه سوت رفت پشت دخترا اونم تند دویدم سمتش اون لحظه از خدا یه چیز خواستم که دیانا باشه اونم سالم ولی وقتی رسیدم دیدم دیانا افتاده یه خانمی هم بقلشه رسیدم طرفش ولی با چیزی که دیدم قلبم گرفت دیانا تموم لباسش خونی بود رنگ صورتش سفیده سفید بود نه نه سریع رفتم طرفش بقلش کردم نبضش رو گرفت میزد ولی ضعیف بود آقا چی کار می کنید میشناسیدش آقا با عصبانیت داد زدم زنمه.
اره زنم بود باید زنم میشد ارمانم رسیده بود سریع گفتم بره ماشینو روشن کنه خودمم دیانا رو بقل کردم دویدم طرف ماشین خیلی سبک بود جرفی هم دنبالم میومد وقتی گذاشتمش تو ماشین خودمم نشستم پیشش جرفی هم پرید داخل پیش آرمان سگ باحالی تربیت کرده بود تا بیمارستان مدام نبضش رو چک می کردم
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #49
سریع برانکارد آوردن گذاشتم روشن که گفتن چی شده که گفتم مشگل زنان هست چی می گفتم سریع یه خانم رو پیج کردن وقتی اومد شروع کرد معاینه کردن ما هم پشت در اتاق منتظر بودیم وقتی اومد بیرون گفت شوهر این خانم کدومتونه؟آرمان با اخم در هم نگام کرد رفتم جلو منم بیاید اتاق من وقتی که رفتم بشین جون اولین رابطه تون بوده درسته ؟ باتمام آقا بله بد با مشت زد رو میز چه طور تونستین انقدر بی ملاحضه بر خورد کنید میدونید این دختر رو تا مرگ بردین اگه چند ساعت دیر تر می رسید جونش رو برا همیشه از دست می‌داد شما چه طور قبل ازدواج از دکتر نپرسیدی که وضعیت خانومت چه طوری خانم شما از اون دسته افرادی هستن که باید با ملاحضه با هاشون برخورد کرد زن شما از خون ریزی زیاد دچار کم خونی شدید شده و الان دو تا کیسه سرم خون بهش وصل کردیم تا حالت صورتش از سفیدی در بیاد بد شاکی گفت براش چند تا تقویتی و قرص اهنگ مسکن تجویز می کنم فعلا خون ریزیش کم شده وقتی مرخص شد غذایی مغوی باید مصرف کنه کار سنگین مطلقاً ممنوع و استراحت کامل باید داشته باشن بعد تا یک ماه هم رابطه ممنوع بفرمایید برگه رو داد اومدم بیرون آرمان دکتر چی گفت بهت ی×ا×ب×و .
یکم چب چب نگاش کردم الان باید بهت بگم اومد یعقمو گرفت بله البته من رشتم پزشکی بوده الانم پزشکم و خوب میدونم بهت چی گفته احمق بعد ولم کرد رفت کی می گه مرد گریه نمی کنه من که اشکام اومد آرمان که گریه کرد آرسام که بغض کرد پس چرا هوم ، آقا با صدایه کسی بر گشتم بله خانومتون بهوش اومدن میخواین ببینیدش روشو نداشتم ولی باید می دیدمش بله بفرمایید داخل .
__دیانا: وقتی بیدار شدم بوی الکل خورد تو بینیم چشامو واز کردم خودمو رو تخت بیمارستان دیدم یعنی اینکه کسی منو آورد بیمارستان پرستار وارد شد با دیدنم لبخند زد خوبی خانم خوشگله تو که شوهرتو برادرتو نصفه جون کردی با این حرفش شوکه نگاش کردم وا چرا همه تازگی ها توهم میزنن بابا من کی شوهر کردم برادرم کجا بود تو فکر بودم که دیدم جا تره بچه نیست اه رفت ؟
به درک یهو در باز شد اه دیدم آدرین هست با دیدنش حس تنفرم صد برابر شد سرش آورد بالا نگام کرد با دیدن چشاش این بار خوب فهمیدم چه حس حالتی داره یه لحظه دلم سوخت براش ولی ققط یه لحظه مگه اون دلش واسه من سوخت حالم بد بود یه بغض بدی تو گلوم گیر کرده بود .
دیانا ببخشید من غلط کردم به خدا نفهمیدم چی شد یهو با بابام صحبت می کنم میام خاستگاریت من دوستت دارم به خدا اصلا دیروز شب تولدت با آرمان آرسام برنامه ریخته بودیم که از تو دخترا خاستگاری کنیم به قرآن راست می گم منو ببخش میبخشی می دونم چقدر سخته واست ولی واقعا پشیمونم به مرتضی علی قول میدم همه چیزو درست کنم .
با حرفاش این قلب لعنتیم داشت بی قراری می کرد چرا این کارو کردی با هردومون آخه بل بغض گفتم میخوام از اینجا برم برو مرخصی کن یه نگام کرد اخماشو کرد تو هم دکتر گفته باید خون ریزیت تموم شه بعد با جیغ گفتم برو منو مرخص کن با این کارم اشکام ریخت حالم اصلا خوب نبود لجم گرفته با خودم با خودش رفت بیرون بعد چند دقیقه دکتر اومد سلام جون خوبی سلام خانم دکتر یه نگاه خجالت آمیزی کردم خندید خجالت سر چیه دختر تموم لپت گل گلی شده شنیدم دوست نداری پیش ما بمونی باشی مرخصی می کنم ولی باید استراحت کامل کنی رابطه هم تا یک ماه ممنوع به شوهرت هم گفتم غذایی مغوی استفاده می کنی اگه خون ریزی پیدا کردی سریع بیا بیمارستان مرخصی بعد به پرستار گفت سرم رو از دستم در بیاره باز بهم سرم زدن نامردا وقتی لباسام رو آوردن دیدم تغییر کرده حتما یکی از بچه ها آورده واسم ولش شروع کردم پوشیدم یه شلوار تنگ لی بود با یه کت آبی نفتی شال آبی پوشیدم کفش عروسکی هامم پوشیدم باز رفتم بیرون هنوز درد داشتم واسه همین خمیده راه میرفتم دیدم ازمان آدرین جلو درن بی هیچ حرفی رفتم بیرون اونام هم دنبالم آخه اسکولا یکیتون بیاین جلو من از کجا بدونم کجا برم آخه با حرفم آرمان جلو راه رفت بر عکس مسیری رو که میرفتم رو جلو رفت وقتی یکم رفتیم جلو دیدم با ماشین اومدن جرفی منم تو ماشینه خیلی عصبی شدم چرا جرفی منو تو ماشین گذاشتین درم روش بستین هان سریع سویچ ماشین رو از دست ازمان کشیدم درو باز کردم که جرفی پرید بقلم با باستن خوردم زمین به چوخ رفتم
 

asal__147

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2624
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-11
آخرین بازدید
موضوعات
2
نوشته‌ها
85
پسندها
672
امتیازها
153

  • #50
کمرم دلم باسنم شدید درد گرفت آدرین سریع اومد طرفم که بلندم کنه با صدام خشک شد. با دستایه کثیفت بهم دست نزن و بعد آروم بلند شدم چون پد گذاشته بودم نگران کثیف شدن لباسم نبودم آروم نشستم تو ماشین خودم میخواستم رانندگی کنم آرمان گفت بزارم اون بشینه که خیلی محکم گفتم میخوام خودم رانندگی کنم اون دوتا هم نشوندم ته و جرفی خوشگلم بقلم رو صندلی گذاشتم ارزش این بیشتر از اوناست راه افتادم ضبط روشن کردم از شانس منم اهنگ همین جوریش یه شهر بام بده اومد گذاشتم بخونه چون اهنگ مورد علاقم بود وقتی تموم شد فهمیدم گریه کردم اهنگ بديش هم قشنگ بود از یا حقی بود زندگی سنگو منم از جنس شیشم آرمان اومد جلو اهنگ عوض کنه که محکم زدم رو دستش با صدایه خش دار گفتم دست نزن شیشه ماشینو دادم پایین برا جرفی هم دادم بچم کلش گرفت بیرون عاشق این بود که باد لایه موهاش و صورتش حرکت کنه بین گریه از ذوق بچم خندیدم وقتی رسیدیم ماشینو پارک کردم پیاده شدم درو برا جرفی هم باز کردم با هم راه افتادیم تو عسل که تا منو دید اومد بیاد سمتم که با حرفم کوپ کرده وایستاد ایی حالم بهم خورد چرا داماغت اویزنه برو صورتتو بشور اونجوری تا یک کیلوتریم هم حق نداری رد شی چه برسه بخوای عین کنه بچسبی بهم یهو زارت خندید منم خندم گرفت اومد بیاد جلو که گفتم یه قدم دیگه بیای جرفیو بهت ميندازم ها بگم بعد با صدای من آرزو هم اومد پایین با دیدن من سریع بغض کرد ازش ناراحت بودم ولی شاسگول خودمه دیگه بقلم باز کردم که عین دراکولا ازم آویزون شد خندم گرفت میدونم گ×و×ه خوردی دلبندم حالا بیا پایین کمرم درد می کنه با حرفم سریع جدا شد سرمو این ور اون ور کردم هوی عسل نکبت آرسام کو رفته باغ حالش خوب نبود یهو لبخند شیطانی اومد رو لبم الان حالش خوب میشه به جرفی گفتم بره دنبالم آرسام بچم حرف گوش کن دوید رفت بعد دو مین صدای داد آرسام اومد بعدش هم خودش عین میگ میگ از بقلم رد شد خندیدم جرفی برو مامان به عمو میگم بهت غذا بده بچم هم رفت دورش بگردم آخه بعد آرسام سریع اومد سمتم خوبی کجا رفتی دختر خندم گرفت ولی نمی دونم چرا گلوم درد داشت یه چیز سفت توش گیر کرده بود بقلش کردم که کوپ کرد رفتم دریا بد بلند شدم برم اتاقم که نتونستم بچه ها که حالمو دیدن با عصبانیت غیض آدرین رو نگاه کردن ولی برام اصلا مهم نبود در اتاقو باز کردم حالم ازش بهم می‌خورد هنوز لباسام پایین تخت افتاده بود و ملافه خونی بود سریع اون ملافه رو جمع کردم انداختم تو سبد لباسامم اومدم بیرون که همه نگاشون به دستم بود برام اصلا مهم نبود رفتم تو باغ یه پیت بنزین کبریت برداشتم همه رو ریختم تو پیت همه بنزینم ریختم روش بعد کبریت هم انداختم روش سوختنش آرومم نکرد بدتر حالمو بد می کرد اشکام می‌ریخت اصلا حالم تعریفی نداشت من الان یه زن شده بودم که حتا شوهر نداشت چطوری به پدر مادرم توضیح میدادم چه طوری اونا کمرشون میشکست از خونه میندازیم بیرون وای اصلا حالم خوب نبود وقتی به خودم اومدم که دیدم دارم بلند بلند حرف میزنم گریه می کنم برگشتم که دیدم آدرین با چشمایه پر اشک نگام می کنه ولی پسرا عصبانی بودن دخترا هم گریه می کردن اه اینام که همش آبغوره می گیرن تازه به صورت آدرین نگاه کردم کبود بود پس یکی زدش نتونستم خودمو کنترل کنم زارتی زدم زیر خنده بلند بلند خندیدم بچه ها نگران نگام کردن بعد گفتم کی این بادمجون خوشگلا رو زیر چشم چالت کاشته هوم با این حرفم نیش آرمان شل شد دیدم آماده شده واسه کاشت دیگه قشنگ کاشتم ولی هنوز به درو نرسیده مشتاقانه منتظر درو شم با این حرفم با شوخی و محکم گفتم به درو نمیرسه کاشت که تو زدی نگاه کروم تو چشاش با تنفر گفتم دروش رو من می کنم با این حرفم سریع اومد سمتم دستمو کشید که جیغ کشیدم دستت رو به من نزن و بد دستمو از دستش کشیدم که خشک شده نگام می کرد سریع رفتم آشپز خونه هی دستمو می شستم یهو آرزو گفت بسه کندیش هولش دادم ولم کن دوباره دوباره دوباره دیگه خسته شدم همون پایین نشستم شروع کردم گریه کردن عین بچه ها پاهامو می کوبیدم زمین چرا من آخه من چی کارت کرده بودم ها اینو می گفتم ازش جواب میخواستم که اومد سمتم بقلم کرد عصبانی هی میزدم به سینش چرا الان من چی کار کنم به بابام چی بگم به مادرم بگم تقصیر من نبود باور می کنند هان غلط کردم خودم درستش می کنم تو آروم باش منو بیشتر از این عذاب نده همین طوریش با نگاه کردنت داغون میشم
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
160
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
207
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
543

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین