. . .

در دست اقدام دلنوشته مرور خاطراتمان | رها:)

تالار دلنوشته کاربران
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. تراژدی
inshot_۲۰۲۳۱۱۱۰_۱۲۵۰۰۲۸۸۶_2j3a_aopo.jpg

نام دلنوشته: بابا
نام نویسنده: رها:)
ناظر:
@CANDY
ژانر: تراژدی
مقدمه:

نیمه‌ شب‌ها مغزم دیوانه می‌شود. خاطره‌هایی به من نشان می‌دهد که باعث می‌شود جیغ‌هایم را در بالشت خفه کنم و به یاد همان خاطرات خوب و بد، گریه کنم. بابا، هر شب مغزم خاطرات‌مان را به من نشان می‌دهد و من، قلبم و مغزم با یک‌دیگر مرور خاطره می‌کنیم. تاوان مرور خاطرات‌ را هم چشم‌هایم می‌دهند.
 
آخرین ویرایش:

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
876
پسندها
7,364
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 

خآنومِاَلف؛

بخشدار المپیاد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
بخشدار
تیم تبلیغات
ناظر
طراح
گوینده
نام هنری
ماه بالای دریاچه
آزمایشی
بخشدارالمپیاد+خبرنگار+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
92
نوشته‌ها
489
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,457
امتیازها
238
محل سکونت
آغوش‌ِاو (:

  • #3
تند تند لباس‌هایم را می‌پوشم تا برنده شوم و زودتر از تو آماده شوم. وقتی از اتاق بیرون می‌آیم، تو را می‌بینم که اماده و با خنده‌ی زیبایی که روی لبانت نقاشی شده، مرا می‌نگری. عصبی می‌شوم و با لحن بغض‌آلود و پر از اعتراضی می‌گویم:
- چرا همیشه تو برنده میشی؟
در جوابم خنده‌ی کوتاهی می‌کنی و دست کوچک و بچه‌گانه‌ام را میان دست بزرگ و پینه بسته‌ات می‌گیری و فشار کوتاهی به دستم وارد می‌کنی. کمی دردم می‌آید و اخم‌هایم در هم می‌رود. با طنین صدای زیبایت به من می‌گویی:
- دختر بابا، بریم؟
دست در دست یک‌دیگر از خانه پرصفای‌مان خارج می‌شویم. دختران دیگر با حسرت من و بابایم را به یک‌دیگر نشان می‌دهند. زمزمه‌ی آرام‌شان را می‌شنوم که می‌گویند:
- خوشابه‌حالش که همچین بابای خوبی دارد.
شاید همین حسرت‌هایشان و همین خوشابه‌حالش‌ها بابایم را از من گرفت!
 
آخرین ویرایش:

خآنومِاَلف؛

بخشدار المپیاد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
بخشدار
تیم تبلیغات
ناظر
طراح
گوینده
نام هنری
ماه بالای دریاچه
آزمایشی
بخشدارالمپیاد+خبرنگار+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
92
نوشته‌ها
489
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,457
امتیازها
238
محل سکونت
آغوش‌ِاو (:

  • #4
- تاب، تاب، عباسی خدا من رو نندازی؛ اگه خواستی بندازی، توی بغل بابام بندازی...
بابا تندتر هلم بده.
در میان پارک دختری می‌بینم با موهای دوگوشی بلندش که روی تاب نشسته و مردی که به‌نظر می‌رسد پدرش است، با دستان پینه بسته‌اش دخترک را هل می‌دهد. صدای خنده‌های از روی شادی دخترک گوش فلک را کر می‌کند.
این دختر عجیب برایم آشناست. بابایش، بابای من است؛ این دختر کوچک، کودکی من است. خوش به‌حالت دخترک، بابایم را هنوز داری. مراقبش باش، سی دِی ماه سال هزار و سیصد و نود و هشت، درست زمانی که چهل و دو روز تا تولد ده سالگی‌ات مانده، او را از دست خواهی داد. دخترک، منِ گذشته، بعد از مرگ پدرت بی‌تابی نکن. این نصیحت از منِ آینده‌ات.

 
آخرین ویرایش:

خآنومِاَلف؛

بخشدار المپیاد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
بخشدار
تیم تبلیغات
ناظر
طراح
گوینده
نام هنری
ماه بالای دریاچه
آزمایشی
بخشدارالمپیاد+خبرنگار+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
92
نوشته‌ها
489
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,457
امتیازها
238
محل سکونت
آغوش‌ِاو (:

  • #5
خودم را لوس می‌کنم و آرام در آغوش پر از امنیتت می‌خزم. بوی ننت، بوی خاصی دارد که بعد از تو، در آغوش هیچ، کس پیدایش نکردم. دست کوچکم را میان دستان بزرگ و پینه بسته‌ات می‌گذاری و می‌فشاری. از درد جیغ کوجکی میکشم و دلخور به صورت خندانت خیره می‌شوم. باز هم لقب همیشگی‌ام را می‌گویی؛ جوجوی بابا. بلند می‌شوم و با لحن بچگانه‌ای می‌گویم:
- بابایی حوصلم سر رفته. کباب، کباب بازی کنیم؟
می‌خندز و قلقلکم می‌دهی. صدای غش غش خنده‌هایم لبخند بزرگ روی لبانت را بزرگ‌تر می‌کند.
بابا می‌دانی چه‌قدر دل‌تنگ جوجوی بابا گفتن‌هایت هستم؟

 
آخرین ویرایش:

خآنومِاَلف؛

بخشدار المپیاد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
بخشدار
تیم تبلیغات
ناظر
طراح
گوینده
نام هنری
ماه بالای دریاچه
آزمایشی
بخشدارالمپیاد+خبرنگار+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
92
نوشته‌ها
489
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,457
امتیازها
238
محل سکونت
آغوش‌ِاو (:

  • #6
نزدیک غروب است. صدای در می‌آید و بعد قامت تو در حیاط نمایان می‌شود. وجودم پر از شادی می‌گردد. وارد خانه می‌شوی. ب×و×س×ه‌ای بر سرم می‌زنی. سلام می‌کنم و خریدهای توی دستت را می‌گیرم و به آشپزخانه می‌برم. کنترل تلویزیون را برمی‌داری و شبکه را از برنامه کودکم به اخبار تغییر می‌دهی. صدایم در می‌آید و سعی می‌کنم کنترل را از تو بگیرم. می‌خندی و می‌گویی:
- پشه کوره بسه؛ تا حالا تو پشه کوره نگاه کردی، حالا نوبت منه که اخبار گوش کنم.
خودم را لوس می‌کنم و سعی می‌کنم با لوس‌بازی‌ها و ناز و اداهای دخترانه‌ام کاری کنم تا شبکه را به برنامه کودکم تغییر دهی؛ اما می‌خندی و ابروان پرپشتت را به نشانه منفی بالا می‌بری.
بابا بعد تو هیچ‌وقت تلویزیون روشن نکردم و به تماشای برنامه کودک نپرداختم؛ زیرا از این می‌ترسم تا تو دیگر نباشی که شبکه را از برنامه کودک به اخبار عوض کنی.

 
آخرین ویرایش:

خآنومِاَلف؛

بخشدار المپیاد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
بخشدار
تیم تبلیغات
ناظر
طراح
گوینده
نام هنری
ماه بالای دریاچه
آزمایشی
بخشدارالمپیاد+خبرنگار+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
92
نوشته‌ها
489
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,457
امتیازها
238
محل سکونت
آغوش‌ِاو (:

  • #7
بابا من همانند گُلی هستم که خم شده و به یک چوب برای ایستادن نیاز دارد. می‌شود آن چوب تو باشی؟ امّا چه‌گونه؟ وقتی این سنگ سرد بزرگ و خروارها خاک، میان من و تو فاصله انداخته است. بابا می‌دانستی آغوش تو را در آغوش عموهایم جستجو می‌کنم؟ نمی‌دانم چرا این‌کار را مدام انجام می‌دهم؛ انگار که دست من نیست. بابا آغوش عموهایم زیاد به آغوش تو شبیه نیست؛ فرق دارد. بابا آغوش برادر دوقلویت عجیب بوی تو را می‌دهد. محبّت‌هایش عجیب مانند محبّت‌های توست و به جانم می‌نشیند.
 

خآنومِاَلف؛

بخشدار المپیاد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
بخشدار
تیم تبلیغات
ناظر
طراح
گوینده
نام هنری
ماه بالای دریاچه
آزمایشی
بخشدارالمپیاد+خبرنگار+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
92
نوشته‌ها
489
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,457
امتیازها
238
محل سکونت
آغوش‌ِاو (:

  • #8
می‌خواهم شرح حالم را به تو بدهم بابا. حالم خوب است؛ خیلی خوب است. من دلم خون نیست؛ قلبم شلوغش می‌کند. من که حالم بد نیست؛ فقط کمی لوس شده‌ام. من که مرده متحرک نیستم؛ فقط دیگر معنی زندگی را نمی‌دانم. من که متنفر نیستم؛فقط حوصله ندارم. من که وابسته نیستم؛ فقط دوست ندارم تنها باشم. من که اشک نمی‌ریزم؛ خاک در چشمانم رفته است. من که بغض نکرده‌ام؛ گلویم درد می‌کند. من که نمی‌خندم؛ لبانم می‌خندند تا من رسوا نشوم.
 
آخرین ویرایش:

خآنومِاَلف؛

بخشدار المپیاد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
بخشدار
تیم تبلیغات
ناظر
طراح
گوینده
نام هنری
ماه بالای دریاچه
آزمایشی
بخشدارالمپیاد+خبرنگار+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
92
نوشته‌ها
489
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,457
امتیازها
238
محل سکونت
آغوش‌ِاو (:

  • #9
بابا جایت خالی‌ست؛ در خانه، در لحظه‌هایم و از همه بدتر، در زندگی‌ام. جای خالی‌ات توی ذوق می‌زند. جای خالی تو مانند خنجری در قلب‌ بی‌تابم، فرو می‌رود. جای خالی‌ات مانند پته‌ای است که درد یتیمی را توی سرم می‌کوبد. جای خالی‌ات مانند ناخن‌های من است که در نبودت، به من چنگ می‌زند تا قلب بی‌قرار مرا ساکت کند. بابا تو مرا به این‌ها سپرده‌ای؟ بابا با چه امیدی مرا به کسی سپرده‌ای که برایم ارزشی قائل نیست؟ بابا همان روزهایی که تو تازه مرا ترک کرده و رفته بودی؛ این‌ها به من قول دادند، نگذارند جای خالی‌ات را حس کنم؛ قول دادند جای خالی تو را برایم پر کنند. پس چرا این‌قدر جای خالی‌ات را حس می‌کنم؟
 

خآنومِاَلف؛

بخشدار المپیاد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
بخشدار
تیم تبلیغات
ناظر
طراح
گوینده
نام هنری
ماه بالای دریاچه
آزمایشی
بخشدارالمپیاد+خبرنگار+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
92
نوشته‌ها
489
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,457
امتیازها
238
محل سکونت
آغوش‌ِاو (:

  • #10
بابا من هزاران سوال بی‌جواب دارم. می‌شود تو پاسخ بدهی؟ بابا می‌شود بگویی چرا رفتی؟ می‌شود به من بگویی چرا کنارم نماندی؟ می‌شود بگویی چرا این‌ها می‌گویند تو مرده‌ای؟ می‌شود بگویی چرا قلبم درد دارد و بی‌تاب است؟ می‌شود بگویی چرا یک چیز گلویم را اذیت می‌کند؟ می‌شود بگویی چرا من یتیمم؟ می‌شود بگویی چرا وقتی باباها می‌روند، دخترشان را با خودشان نمی‌برند؟ می‌شود بگویی چرا بقیه‌ی دخترها می‌توانند بابایشان را صدا کنند؛ امّا من نمی‌توانم؟ می‌شود بگویی چرا نمی‌توانم در آغوشت بگیرم؟ می‌شود بگویی چرا نفس نمی‌کشی؟ می‌شود بگویی آغوش من گرم‌تر بود یا آغوش زمین؟ می‌شود بگویی من بی‌تو چه کنم؟ می‌شود بگویی برمی‌گردی یا نه؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین