. . .

در دست اقدام دلنوشته معرکه‌ی احساس | شبنم بهرامی فرد

تالار دلنوشته کاربران
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
موضوع:دلنوشته
سال نشر: 1403
منتشر شده در: انجمن رمانیک - بخش تایپ دلنوشته.
نام اثر :معرکه ی احساس
نام نویسنده:شبنم بهرامی فرد{آرامش}
ژانر /سبک: تراژادی_ عاشقانه

چکیده:
دیوانه‌وار عاشقت هستم اما به هنگام بودنت تنهاتر می‌شوم، می‌دانم ک تمامم را تناقض فرا گرفته است، چطور می‌شود از عشقی اهورایی دم زد اما خواهان بودن معشوق نبود؟ چطور ممکن است رویایش را در سر بپروری و هر بار از مرور خاطراتش طلوعی دوباره داشته باشی ولی از حضورش مشوش و بی‌پناه شوی؟
در نبودت زندگی زیبا نیست اما زشتی و پلیدی‌‌اش دل را نمی‌زند روحم همچنان ناآرام و آزرده است اما هنوز رمقی برای ایستادن هست... .
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
57
پسندها
245
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #21
مرگ!

در میان افکار پر پیچ و خم ذهنت گاهی به مرگ بیاندیش!
فقط یک روی سکه را نگاه نکن درست است که فکر مرگ رعبی به جانت می‌اندازد که آسمان دلت را سیاه می‌کند اما چیزهای زیادی را به تو یادآوری می‌کند که شاید تا آن لحظه از یادشان غافل بودی! دیدن بیشتر عزیزان، وصال دل‌های در فراق، دوری ازکارهایی که لذتشان چند لحظه اما عذابشان مدت‌ها ادامه می‌یابد، رها کردن کدورت‌های بیهوده‌ای که فقط دل را چرکین می‌کنند، یادآوری این‌که دنیا گذرگاهی بیش نیست که باید با تمام دلبستگی‌ها، در یک لحظه، آن هم لحظه‌ای که دیگر جانی در بدن نیست رهایش کرد و به دیار باقی شتافت، این‌ها تنها گوشه‌ای از مزایای تفکر به دروازه‌ی دنیایی دیگر یعنی مرگ، هستند که می‌تواند حتی برای لحظه‌ای هم که شده مارا به اصل خودمان یعنی روح مقدس انسانیت باز گرداند؛ چیزی که گاهی اوقات خواه ناخواه، میلیون‌ها و شاید میلیاردها کیلومتر، از آن فاصله می گیریم.
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
5
نوشته‌ها
57
پسندها
245
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #22
پایان.!
نوشته‌هایم را در بطری شیشه‌ای کوچک و در بسته‌ای می‌گذارم و به اعماق اقیانوس نا‌آرام زمین می‌اندازم تا شاید در سرزمین‌های دور در ساحلی گرم و آرام به دست ناشناسی برسد که شاید در هیاهوی زندگی‌اش التیامی باشند بر دردها و نگرانی‌های عجیب و غریب دنیایی‌اش.
 
آخرین ویرایش:

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 8)

بالا پایین