. . .

در دست اقدام دلنوشته معرکه‌ی احساس | شبنم بهرامی فرد

تالار دلنوشته کاربران
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
موضوع:دلنوشته
سال نشر: 1403
منتشر شده در: انجمن رمانیک - بخش تایپ دلنوشته.
نام اثر :معرکه ی احساس
نام نویسنده:شبنم بهرامی فرد{آرامش}
ژانر /سبک: تراژادی_ عاشقانه

چکیده:
دیوانه‌وار عاشقت هستم اما به هنگام بودنت تنهاتر می‌شوم، می‌دانم ک تمامم را تناقض فرا گرفته است، چطور می‌شود از عشقی اهورایی دم زد اما خواهان بودن معشوق نبود؟ چطور ممکن است رویایش را در سر بپروری و هر بار از مرور خاطراتش طلوعی دوباره داشته باشی ولی از حضورش مشوش و بی‌پناه شوی؟
در نبودت زندگی زیبا نیست اما زشتی و پلیدی‌‌اش دل را نمی‌زند روحم همچنان ناآرام و آزرده است اما هنوز رمقی برای ایستادن هست... .
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #11
تولدت مبارک!

امروز روز تولد توست و من سال جدید زندگی‌ات را آن طور که خودم برایت آرزو دارم می‌نویسم.
برگه‌ای دیگر از کتاب عمرت ورق می‌خورد، داستان صفحه بیست و یکمت اما قرار است جور دیگری باشد، داستانی پر از حال خوب، دلخوشی، لبخند، آزادی، موفقیت، اما گاهی شکست و رنج و ناکامی، عشق و سینه‌ای بی‌تاب، حرف‌های ناب، جسمی سالم، ذهنی روشن و پر از امید، شوقی بی‌هوا از این‌که در این دیار بی‌سرانجام، سرنوشت تو اما قرار
است متفاوت‌تر از همه باشد، شمع تولدت را فوت کن هر چند شمعی نباشد، تو شعله درونت را فوت کن و کامت را با کلماتی که می‌توانی باعث بخشیدن نوری در وجود دیگران شوی شیرین کن و آرزوهای قشنگت را به آسمان بالای سرت بگو، امیدوارم این صفحه هم به خوبی و حتی بهتر از صفحات قبلی عمرت ورق بخورد.
تولدت مبارک از طرف غریبه‌ای آشنا.
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #12
خسته‌ام!
خسته‌تر از آنم که بتوانم توصیفش کنم، جسمم خواهان خوابی ابدی و روحم تمنای فکر نکردن دارد.
وقتش رسیده اعتراف کنم نقاب بی‌خیالی و قوی بودنی که تا چندی پیش بر صورت زده بودم لافی بیش نبودند.
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #13
من عزیزم!
به تو قول می‌دهم هر وقت دلت گرفت من هستم
هر لحظه لبریز از حرف شدی گوش‌هایم آماده شنیدن طنین دلنواز صدایت هست. تکیه‌گاه خواستی من هستم، آغوش بی‌دریغم همیشه بر روی تو باز است.
همراه و یار خواستی کافیست گوشه چشمی نگاهم کنی، قول می‌دهم عشق را با تمام وجودم به تو هدیه کنم.
جنگجو بودن را به تو یاد می‌دهم، راه قوی بودن را نشانت می‌دهم.
تو به عزم راسخ و جسارت و اراده آهنینم نیاز داری.
من، من درون تو هستم، کسی که همیشه کنارت هست اما آخرین نفر به سراغش می‌روی، کسی که با شاد بودنت شاد می‌شود و با غمت دنیا بر سرش آوار می‌شود.
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #14
قبرستان!
سکوت جنون‌آور قبرستان هم نمی‌تواند رعشه ترس را بر وجودم بیندازد، خشنودم از این خلوت وحشت برانگیز.
پر از احساس خوب می‌شوم وقتی می‌دانم من نیز قرار است روزی جسمم را در این آرامشگاه به خاک بسپارم و روحم را به دل آسمان بفرستم.
این‌جا تنها جاییست که می توان بدون ترس از قضاوت شدن از ته دل بر روزگار تلخ خود گریست، فریاد برآورد و بغض افسار گسیخته گلو را رها کرد، سلسله اشک‌ها را بدون مهار شدن آزاد گذاشت، می‌توان تا جان در بطن هست حرف زد، شنوندگان و بینندگان معرکه‌ای در این مکان هستند که سکوت و فضای خلوتت را بر هم نمی‌زنند.
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #15
بعضی آدم‌ها..!
بعضی آدم‌ها پاییزی‌اند، می‌آیند و با آمدنشان توشه غم را برایت به ارمغان می آورند!
می‌آیند تا دلت را به مانند برگ‌های خزان زیر پاهایشان خورد کنند، می‌آیند و آنقدر زود می‌گذرند که تا سال‌ها در حیرت جای خالیشان میمانی!
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #16
هوای تو !
هوای دلچسب خاطرت را با تمام وجود استشمام می‌کنم.
به هر طرف می‌نگرم تو را می‌بینم اما دیگر پاهایم برای نزدیک شدن به تو یاری‌ام نمی کنند، گویی از حقیقی نبودنت آگاه‌اند، می‌دانند سرابی بیش نیستی و این تکرارِ به هیچ رسیدن خسته‌شان کرده است؛ اما با قلبی که لجوجانه اصرار به یافتنت دارد چه کنم؟
چطور می‌توانم تازیانه‌هایش را مهار کنم؟
چگونه راهی بیابم تا بدون شنیدن صدای شکستن شیشه بلورین قلبم قانعش کنم که دیگر نیستی؟!
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #17
فاصله بگیر...!
فاصله بگیر از آدم‌هایی که برایشان کافی، دوست‌ دااشتنی، زیبا و خواستنی نیستی،
حذف کن آدم‌هایی را که هدف‌ها، افکار، آرزوها، سبک زندگی و رفتارت را مورد تمسخر قرار می دهند.
نادیده بگیر کسانی را که برای علایق، شخصیت، وجود و احساساتت ارزشی قائل نیستند.
از روبرو شدن با آدم‌های دم‌دمی مزاج بپرهیز تا آرامش خاطر داشته باشی.
درست است که زندگی سفری است که باید به تنهایی آن را بپیمایی اما در این بین خواه ناخواه همسفرانی خواهی داشت که اگر در انتخاب آن‌ها کوتاهی ورزی، سفر را به کامت تلخ و خاطرت را آزرده می کنند...!
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #18
اعتراف می‌کنم!
آمده‌ام که اعتراف کنم. می‌خواهم برای اولین بار، غرور و احتیاطِ ناشی از ترس و قضاوت شدنم را کنار بگذارم و از رازِ سر به مُهرِ پنهان شده در قلبم پرده بردارم.
آری آمده‌ام که بگویم دوستت دارم، حتی اگر چشمانم دروغ بگویند و حتی اگر افکارم در گوشم نجوا کنند که انکارش کن، دوستت دارم و این دوست داشتن لذت‌بخش‌ترین احساس من است!
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #19
روزی می‌رسد...!
روزی می‌رسد که راهی جز رها کردن نمی‌یابی
صندوقچه‌ی به هم ریخته‌ی خاطراتت را باز می‌کنی و یکی یکی چیزهای عتیقه و قدیمی درونش را نگاه می‌کنی، بعضی از آن‌ها به حدی قدیمی‌اند که چند لایه خاک رویشان را پوشانده است، گاهی حس خوبی می‌دهند و گاهی حس بد، خوب‌ها را گردگیری می‌کنی و نگه می‌داری اما باقی را ناگزیر، رها می‌کنی، زیرا دیگر کاربردی جز آزار دادنت ندارند، به خودت می‌گویی،دیگر کافیست هر چه با مرور بی‌فایدشان حالم را بد کردم، می‌خواهم از الان من دیگری شروع شود و خاطرات دیگری آغاز گردد.
 
آخرین ویرایش:

آرامـش

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
نام هنری
آن شرلی کاتبرت
شناسه کاربر
7835
تاریخ ثبت‌نام
2024-02-26
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
59
پسندها
253
امتیازها
63
سن
20
محل سکونت
اهواز

  • #20
گاهی اوقات..!
گاهی اوقات فکر حماقت‌های گذشته‌ات، مثل خوره به جانت می‌افتد، حماقت از این‌که دیر فهمیدی هیچ چیز ارزش ترس، دلهره، اضطراب و غصه خوردن را ندارد.
لحظاتی که با اوقات تلخی‌های بیهوده به فنا رفتند و دیگر باز نمی‌گردند.
زندگی‌ات را با غروب‌های دلگیر جمعه رنگ نزن، به دنبال خبرهای بد و کار های بیهوده نباش، چیزهایی که تحت کنترلت نیستند را رها کن، بعضی چیزها را نمی‌شود تغییر داد، دنیای بیرون را بگذار همان جور که هست بیرون از تو بماند، اما درونت را می توانی باب دل خودت تغییر دهی با این‌که کمی زمان می‌برد.
 
آخرین ویرایش:

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 8)

بالا پایین