. . .

انتشاریافته دلنوشته افكار چراغاني | Rigina

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
ژانر اثر
  1. اجتماعی
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
نه، این اثر در جاهای دیگر نیز منتشر شده است.

afkar_(1)_md0n.png


"به نام چاشني بخش زبان‌ها"

نام: افكار چراغاني
دلنويس: ر. دوست حسيني
ژانر: اجتماعي _ تراژدي

مقدمه:

همه‌چیز از يک‌جرقه آغاز مي‌شود.

افكار و احساسات خوب، مثل يک ميدان‌ مغناطيسي مي‌‌‌ماندكه هرچه

دورتر شوي، جاذبه آن هم زيادخواهد‌ شد.اگر قلب مهربانت را از حصار

زنجيرهاي غم،كينه و دشمني‌، آزادكني؛ با چشمانِ خودت نظاره‌گر

رهاشدن فرشته‌ي درونت خواهي‌ شد.​

استارت: 1400/10/7
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #41
ماه، مگر‌ خودش تنهایی را انتخاب کرد؟
نه!
اما اعتزال را به جان می‌‌‌خَرد،
می‌داند که این تنهایی همیشگی نیست،
با چشمانی انتظار، منتظر چشمک یک‌ستاره، در
دل ظلمات است.
كجای دلت را نورانی‌تر از تاریکی شب‌ پيدا می‌کنی؟
پس از خلوتت گِله‌مند مباش،
اگر قرار بود كسی با تنهایی بمیرد؛ ماه، هزاران‌‌بار
زیرخاک رفته بود!​

اعتزال: تنهایی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #42
بالُنِ افکارت، هرچه قدر شعله‌اش را زیاد کنی؛ بالاتر می‌رود؛ اما یک زمانی‌ هم دیگر انرژیش تمام می‌شود و شعله‌ای برای ادامه‌ی راه ندارد.
آیا خودت را باید کنار بکشی؟
نه! حتی اگر شد، همه‌ چیز بالنت را به پایین انداز؛ ولی مانع صعودش، مَشو!
روشنی و تاریکی افکارت، تعیین کننده‌ی شخصیت توست، نه انتخاب افرادی که سعی در‌مُحَوَل‌کردن مسیر
افکارت، به سمت پایین هستند.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #43
نزديک‌ترين بازيگر هر فرد، خودش هست.
اين‌كه حال بدِ درونت، مثل سونامی مواج است؛ اما خودت‌ را يک فرد عالی و بدون هيچ غمی نشان می‌دهی،
اين‌كه درون چشمانت، دريای كوچکی به وسعت غم‌هايت موج می‌زند؛ اما سعی در نقش‌ بستن لبخند روی لب‌هایت می‌کنی، اگر بازيگری نيست، پس اسمش چيست؟
با اين تفاوت كه یکی نقشش را به‌ خوبی انجام می‌دهد و یکی كمتر... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #44
همه‌ی ما «دوست‌دارم» های
زيادی درافكارمان داريم كه خواهان رسيدن به آن هستيم،
سعی كن طنابش را بگيری،
تا بيش‎تر از اين فاصله‌ات با آن، بيشتر نشود!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #45
ذهنم را می‌خواهم نقاشی كنم،
يک‌ قسمتش را پروانه بكشم؛ قسمتی ديگر، دستان ناجی آن‌ موجود زيبا؛ انتهايش هم پنجره‌ی اميدی را خواهم‌كشيد، تا شاهد دنيای بزرگ بيرون باشد و در آخر، ريسه‌هایی از چراغ را نصب خواهم‌كرد،
تا با چشمانم، نظاره‌گر اين اتفاق به‌ ياد ماندنی باشم!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #46
بدی‌های آدم‌ها، درقالب يک آلبوم قرار می‌گيرد.
درون جاده‌‌ی پيچ و خمِ خاطراتت و خوش به حال آن‌ كسی كه جاده‌اش، جامه‌ای از شن به تن كرده‌ است.
گذر طوفان خشمگين از روی خاطرات،
آتش درونش را به خواب می‌كشاند... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #47
من «همان» دخترم!
همان دختر چهار‌ سال پيش،
همان دختری از جنس كوير، كه افكارش با وجود نهال‌های باطراوت، رنگ سبز به خود گرفته‌ است.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #48
اعماق سیاهی چشمانت، آشکارت می‌کند،
چشمانت را نبند!
درش‌ را قفل نکن!
و نگذار قطرات باران، به آن نفوذ کند،
بگذار، عمق چشمانت، پیام‌رسان حال‌ درونت باشد!
خیالت راحت...
تجربه بی‌شماری از این کار دارد.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #49
همه‌ی ما، روزی گوشه‌ای، كِز می‌كنيم و آن‌قدر به
دیوار‌‌ روبه‌رو، خيره می‌شويم که منفذه‌های دیوار
را بسته می‌بینیم.
این به این معنا نیست که به آخر خط رسیدی! چشمانت را ببند و دوباره باز کن،
منفذه‌های باز را ببین که برای تو باز شدن!
ذهنت را به سمت خوش‌ بينی، هدایت کن.
در آن مسیر گام بردار و زندگی کن،
این را قبول کن...
چون مغزت، قصد فراموش کردن شکست‌ها را ندارد.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Rigina

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
731
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-10
آخرین بازدید
موضوعات
4
نوشته‌ها
70
پسندها
1,661
امتیازها
113

  • #50
هر چه قدر هم تغير كنی؛ بازهم همون آدمی،
هيچوقت نمی‌توانی آن چهره مهربانت را زندانی كنی،
يک روز طاقتت به لبه‌ی پرتگاه، نزديک می‌شود.
كليدش را برمی‌داری و قفلش را باز می‌كنی و خودت را از اين بی‌قراری نجات می‌دهی.
پس سعی كن، آن قسمت از چهره بدت را زندانی كنی،
مطمئن باش؛ پشيمان نمی‌شوی.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین