. . .

متروکه رمان عشق دوست داشتنیم| مو فرفری

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
اسم رمان: عشق دوست‌ داشتنیم
نویسنده: مو فرفری
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
خلاصه : عشق تو نگاه اول مثل بارش اولین
بار باران روی کویری که تاحالا آب
نخورده، شاید این دیدار زندگی رقم
بزنه و خراب و آباد کنه... .
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

Curly Princess

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4868
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-21
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
36
پسندها
116
امتیازها
58

  • #21
《 پارت 19 》
قرار شد که کاترین هیچی از مرگ مادرش نفهمه و همه نقش بازی کنن چون کاترین جونش به جون مادرش وصل بود و اگه میفهمید حتما سکته میکرد
سارا برای اینکه مشکوک نشه رفت داخل اتاق
♡_ خوبی؟
☆_ از مامانم خبری نشد؟
♡_ اممم چیزه نه خبری نشد
☆_ 4 ساعته خبری نشده؟
♡_ امم خب نه حالا ولش کن بیا برات آبمیوه بریزم هیچی از صبح نخوردی گلوت خشکه
کاترین زیر چشمی نگاهی کرد
از اون طرف مارتین و الکس که گوش وایستاده بودن‌ وقتی دیدن سارا داره خراب میکنه رفتن داخل
مارتین _ حالت خوبه خواهری؟چیزی می خوای برات بخرم
☆_ چیزی شده ؟ اتفاقی افتاده
_ نه خواهر من چه اتفاقی گفتم چون بیهوش شده بودی فشارت اینا نیفتاده باشه همین
معلوم بود که کاترین باور نکرده
♤_ کاترین بهتره بری خونه یکم استراحت کنی
☆_ نه
همه تعجب کرده بودن که کاترین در برابر الکس اینطوری گفت
مارتین_ اممم خب کاترین تو از کی اینجایی سارا هم به نظر خسته هست بهتره با سارا بری خونه تا یکم استراحت کنین وگرنه دوباره حالت بد میشه
☆_ گفتم که نه اگر سارا خسته اس میتونه بره منم مهم نیستم مامانم واجب تره
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

Curly Princess

رمانیکی تازه وارد
رمانیکی
شناسه کاربر
4868
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-21
آخرین بازدید
موضوعات
3
نوشته‌ها
36
پسندها
116
امتیازها
58

  • #22
《 پارت 20 》
داشت از جاش بلند میشد که مارتین عصبانی و با اخم گفت: همین که گفتم با سارا میری خونه فهمیدی؟
کاترین لب ورچیند و : با من درست صحبت کن تو حق نداری اینجوری اونم جلوی جمع باهام صحبت کنی....من میرم خونه اما نه به خاطر حرفه تو
کاترین از روی تخت بلند شد ولی یه دفعه سرش گیج رفت و افتاد زمین
☆_ آخ پام ... پام
سارا نگران به کاترین نگاه میکرد ولی وقتی دید خورد زمین سریع رفت سمتش
♡_ چیشد خوبی؟پات درد میکنه؟ میخوای بگم پرستار بیاد؟
☆_نه... فقط میشه کمکم کنی پاشم؟
سارا سرش رو به معنی آره تکون داد و دستشو گرفت
کاترین هم آروم بلند شد و زیر لب ممنونی گفت
بعد نیم نگاهی به مارتین که نگران داشت بهش نگاه میکرد و الکس که داره به سرعت به بیرون از اتاق میره کرد
لباسش رو با دست تکوند
اون طرف الکس به مامان و باباش گفت که به عمو تام بگن جوری رفتار کنه که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده چون نمی خوان فعلا کاترین بفهمه
بعد الکس از بیمارستان خارج شد و به سمت ماشینش رفت
کاترین و سارا هم از اتاق خارج شدند
کاترین به خیال خودش وقتی باباشو دید که منتظره خیالش راحت شد و با سارا از بیمارستان خارج شدن
سارا داشت کاترینو میبرد سمت ماشین الکس که کاترین گفت: بس کن تو رو خدا سارا من می خوام با هم تنها باشیم
♡_ خب چی بهش بگم؟
☆_ چمیدونم برو یجوری راضیش کن دیگه
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
40
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
405
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
282
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
231

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 4, کاربران: 0, مهمان‌ها: 4)

بالا پایین