. . .

نقد و بررسی نقد و برسی رمان جرم عشق|دنیا شجری بخشایش

تالار نقد خوانندگان آثار

Mahi83M

مدیر رمانیکی‌خوان
پرسنل مدیریت
مدیر
ویراستار
گوینده
رمانیکی‌خوان
نام هنری
Mahsa83(M.M)
آزمایشی
گوینده+ویراستار
مدیر
رمانیکی‌خوان
شناسه کاربر
7282
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-28
آخرین بازدید
موضوعات
157
نوشته‌ها
599
راه‌حل‌ها
16
پسندها
1,485
امتیازها
388
محل سکونت
کره‌ی ماه🌙

  • #1
نام رمان: جرم عشق
نام نویسنده: دنیا شجری بخشایش
ژانر: عاشقانه، هیجانی، تراژدی
ناظر: @Laura
سخنی از نویسنده: رمان جرم عشق اولین رمان بنده اس و قطعا اشکالات زیادی خواهد داشت.
نگاه زیباتون برام ارزشمنده و امیدوارم لایق توجهتون باشم:)
خلاصه:
سام پسر قصه ما که نظامی و سرگرده دل باخته و فرمانبردار چشمان زیبای گندم کوچولوی خجالتیمون میشه وسر نوشتشون به هم گره میخوره تا اینکه...
مقدمه:
بیا و مرا در آغوش بگیر...
میخواهم صاحب زندان آغوشت باشم
و چه زندانی زیباتر از قفس آغوش تو
اگر حکم این است
به جرم عاشقی بزنید حبس ابدم را
 
آخرین ویرایش:

فاطره

تیم هنرجو
پرسنل مدیریت
مدیر
تیم تبلیغات
ناظر
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
645
نوشته‌ها
1,734
راه‌حل‌ها
31
پسندها
3,997
امتیازها
585

  • #2
سلام گلم وقتت بخیر...
مطمئن باش که لذت می‌بریم از رمانت.
موردی که حس می‌کنم زیاد به چشم میاد، ۱_ به نظر بهتر بود یکمی از توصیفات مدرسه می‌گفتی، از توصیف سربازا می‌گفتی و توصیافت خود دختر رمانمون...(توصیفات ظاهری و احساسی).
۲_ من جایی ندیدم والدین وسط مدرسه زنگ بزنن به مدیر، و مدیر اجازه بده که دانش‌آموز به تنهایی بره خونشون(حتما باید والدین بیان دنبالش).

نسبتا خوب شروع کردی، ولی با توصیفات ظاهری می‌تونستی بهترش کنی... اینکه سربازا رو رها کردی واقعا عالیه، چون الان ذهن خواننده که مشغول سربازا هست.

اینکه گندم ۱۶ سالش هست و نسبت به بقیه بی‌تفاوت هست، به نظرم یجوریه🫠.
راستی، بهتر نبود شهربازی رو شب میرفتن؟!😂
#۱۷ یکمی زودگذشت و اصلا دیگه تفکری درمورد خاستگاری نکرد و این زیاد اوکی نبود، مثلا طرف دیروز رفته خاستگاری و امروز اصلا بهش فکر نکنه؟! غیر ممکنه.
ولی اینکه بدجور ذهنمون رو مشغول کردی عالی بود👀🫰
خب به نظرم بهتره از خریدهایی که کردن بیشتر بگی یا حداقل لیست خریدهارو بنویسی، یکمی از احساست گندم و سام بیشتر بگو، از شوق وصالشون البته.
واااایییی دلم می‌خواد زودتر بفهمم سام منظورش از بد و بدتر چیه، از اینکه گفت خودم و گندم و عشقممنظورش چیه...
#۲۱ یعنی چی پله‌ها رو رفتم پایین و در رو باز کردم؟! در خونه یا در حال؟!🙂یه لحظه گیج شدم.
آخ ننهههه، فقط اونجاش که دستش رو گذاشت رو بازوش👀 فقط اونجاش که با تعجب نگا هم کردن و فقط اونجا که نمی‌تونست خودش رو کنترل کنههه❤️‍🔥😂
#۲۳ چرا کتکش زد؟! تا جایی که اطلاع دارم آدمایی با شغل سام، خیلی روی احساساتشون کنترل دارن🫠 و همچنین توقع این خشونت رو نداشتم اصلا...
#۲۹ " برای آرامش خودم داشتم آرامش یکی ضعیف تر و مظلوم تر از خودم و به هم میزدم، اونم به چه قیمتی!خودمم نمیدونستم. " حس می‌کنم این حرف سام، نصف رمانت رو لو داد...
سام باعث شده داداش گندم فوت کنه و الان برای رفع عضاب وجدان اومده گندم رو خوشبخت کنه، ولی کم‌کم داره عاشقش میشه ولی در عین حال، عشق قبلیش یادش هست و همچنین رفتار درستی با گندم نداره، پس هی عضاب وجدانش بیشتر میشه و در آخر بو رد شدن از کلی دردسر، عاشق هم میشن و یا به هم میرسن، یا نمیرسن🫠😂
ولی اگه همین داستانش باشه، با این‌حال قشنگ نوشتی و ارزش خوندن رو داره...

شاید مثل فیلم‌های تلویزیون هست، ولی زیبا نوشتی و متفاوت...
لذت بردم، موفق باشی
 

دنیا شجری بخشایش

رمانیکی تلاشگر
مقام‌دار آزمایشی
تیم تبلیغات
بازرس
ناظر
آموزگار
هنرجو
رمانیکی‌خوان
نام هنری
آسـانـا
آزمایشی
مبلغ
مقام خاص
همیاربازرس
شناسه کاربر
5878
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-16
آخرین بازدید
مشاهده موضوع آثار منتشر شده بر روی سایت اصلی
موضوعات
10
نوشته‌ها
326
پسندها
1,322
امتیازها
148

  • #3
سلام گلم وقتت بخیر...
مطمئن باش که لذت می‌بریم از رمانت.
موردی که حس می‌کنم زیاد به چشم میاد، ۱_ به نظر بهتر بود یکمی از توصیفات مدرسه می‌گفتی، از توصیف سربازا می‌گفتی و توصیافت خود دختر رمانمون...(توصیفات ظاهری و احساسی).
۲_ من جایی ندیدم والدین وسط مدرسه زنگ بزنن به مدیر، و مدیر اجازه بده که دانش‌آموز به تنهایی بره خونشون(حتما باید والدین بیان دنبالش).

نسبتا خوب شروع کردی، ولی با توصیفات ظاهری می‌تونستی بهترش کنی... اینکه سربازا رو رها کردی واقعا عالیه، چون الان ذهن خواننده که مشغول سربازا هست.

اینکه گندم ۱۶ سالش هست و نسبت به بقیه بی‌تفاوت هست، به نظرم یجوریه🫠.
راستی، بهتر نبود شهربازی رو شب میرفتن؟!😂
#۱۷ یکمی زودگذشت و اصلا دیگه تفکری درمورد خاستگاری نکرد و این زیاد اوکی نبود، مثلا طرف دیروز رفته خاستگاری و امروز اصلا بهش فکر نکنه؟! غیر ممکنه.
ولی اینکه بدجور ذهنمون رو مشغول کردی عالی بود👀🫰
خب به نظرم بهتره از خریدهایی که کردن بیشتر بگی یا حداقل لیست خریدهارو بنویسی، یکمی از احساست گندم و سام بیشتر بگو، از شوق وصالشون البته.
واااایییی دلم می‌خواد زودتر بفهمم سام منظورش از بد و بدتر چیه، از اینکه گفت خودم و گندم و عشقممنظورش چیه...
#۲۱ یعنی چی پله‌ها رو رفتم پایین و در رو باز کردم؟! در خونه یا در حال؟!🙂یه لحظه گیج شدم.
آخ ننهههه، فقط اونجاش که دستش رو گذاشت رو بازوش👀 فقط اونجاش که با تعجب نگا هم کردن و فقط اونجا که نمی‌تونست خودش رو کنترل کنههه❤️‍🔥😂
#۲۳ چرا کتکش زد؟! تا جایی که اطلاع دارم آدمایی با شغل سام، خیلی روی احساساتشون کنترل دارن🫠 و همچنین توقع این خشونت رو نداشتم اصلا...
#۲۹ " برای آرامش خودم داشتم آرامش یکی ضعیف تر و مظلوم تر از خودم و به هم میزدم، اونم به چه قیمتی!خودمم نمیدونستم. " حس می‌کنم این حرف سام، نصف رمانت رو لو داد...
سام باعث شده داداش گندم فوت کنه و الان برای رفع عضاب وجدان اومده گندم رو خوشبخت کنه، ولی کم‌کم داره عاشقش میشه ولی در عین حال، عشق قبلیش یادش هست و همچنین رفتار درستی با گندم نداره، پس هی عضاب وجدانش بیشتر میشه و در آخر بو رد شدن از کلی دردسر، عاشق هم میشن و یا به هم میرسن، یا نمیرسن🫠😂
ولی اگه همین داستانش باشه، با این‌حال قشنگ نوشتی و ارزش خوندن رو داره...

شاید مثل فیلم‌های تلویزیون هست، ولی زیبا نوشتی و متفاوت...
لذت بردم، موفق باشی
سلام جانم ممنونم از نقدت و نکاتی که گفتی حتما برای بهتر شدن کارم ازشون استفاده میکنم ولی داستان رمان من خیلی متفاوت تر از چیزیه که تو ذهن شماست و همه این اتفاقایی که شاید یکم عجیب باشن ریشه در گذشته دارن
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین