. . .

متروکه رمان ازدواج مشروطه | معصومه خواجه

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
رده سنی
  1. نوجوانان
  2. جوانان
  3. بزرگسالان
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. اجتماعی
  3. دلهره‌‌آور(هیجانی)
عنوان اثر: ازدواج مشروطه
نویسنده: معصومه خواجه
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، دلهره‌آور
خلاصه رمان:
رویا آذرمهر،دانشجوی ترم اخر عکاسیِ.
در گیر و دادِ دلباختگی مهرداد(پسر عموش)به رویا،رویا خیلی اتفاقی تو ی مهمونی با اریا فولادوند،دندان پزشک تهران اشنا میشه.
علارغم میل باطنی،به دلایلی ناچار به ازدواج باهم میشن.و سر انجام اینِ ازدواج مشروطه،بعد از کلکل ها و پستی بلندی های زندگی،دلدادگیست...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
871
پسندها
7,359
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
Negar__f19057b2c9f2a505.png


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
قوانین تایپ رمان

اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.
قوانین پرسش سوال ها

قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.
قوانین درخواست جلد

برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.
درخواست منتقد برای رمان

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.
درخواست رصد

بعد از اتمام رصد، میتوانید درخواست ویراستار دهید.
درخواست ویراستار

جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.
درخواست صوتی شدن رمان

و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.
تاپیک اعلام پایان رمان

|کادر مدیریت رمانیک|
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #3
پارت1
میلاد رو بهمون گفتپس حتما بیاید،منتظرم.
گفتم باشه و دست فرشته رو که دل از کیوان نمیکند و کشیدم و گفتم:بیا بریم دیر شد...
عه توهم نمیزاریا دو دقیقه...
خوبه کل روز و ور دل آقایی
با عجله از حیاط دانشگاه گذشتیم و تو ماشین 206سفیدم نشستیم.خداروشکر وضع مالیمون خوب بود و وقتی قبول شدم بابا ی جشن گرفت و کادوش به من ماشین مورد علاقم بود.
من و فرشته ترم آخر عکاسی بودیم و از وقتی وارد دانشگاه شدم یکی از بهترین رفیقام بود.
داشتم رانندگی میکردم که گفت:
میگم رویا،کی وقت داری بریم خرید؟
خرید چی؟
مشنگیاا،بابا واسه مهمونی میلاد دیگه...
من همینجوریشم به اصرار تو میام،لباس خریدن دیگه چه کوفتیه؟
خیر سرمون داریم میریم مهمونیا
عزیز من مهمونی نه و پارتی!معلوم نیست من باید اون شب چقد حرص بخورم تا تموم بشه مهمونی کوفتیش!
وای انقد غر نزن دیگه،ی شب هزار شب نمیشه،حالا تند تر برو...

...............
فرشته رو رسوندم خونشون و رفتم سمت خونه،10دقیقه بعد رسیدم.
سلام مامان
سلام چقد زود اومدی
کنایه نزن دیگه،طول کشید کارم خب
باشه بدو بیا که کلی کار داریما!نمیخوام جلو اون زن عموت کم بیارم.واسه همین چند مدل غذا پختم
سری از روی تاسف تکون دادم و گفتم:
من نمیفهمم این چه رقابتیه بین شما جاریا!
کم حرف بزن،بزا خودت شوهر کنی بعد میفهمی!
غلط کردم اصلا نخواستم من همینجوریشم میفهممت مامانم
خندید و گفت:خلخب برو دسر و تو درست کن من دیگه خسته شدم.
بلند گفتم:هعی تک فرزندی هم بد چیزیه هاا،الان اگه ی خواهر داشتم...
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #4
پارت2
حرفم تموم نشده بود که گفت:خبه خبه،همین توهم اضافی!
با اینکه میدونستم از رو خنده و شوخی میگه گفتم:
خدایا خودت ببین و لحن گریه الکی در اوردم....

ساعت8بود،1ساعتی میشد عمو اینا اومده بودن؛
رو مبل نشسته بودم و الکی با گوشیم ور میرفتم که از حرفای زن عمو کمتر حرص بخورم که آیفون به صدا در اومد.
عمو گفت:حتما مهردادِ
از اونجایی که تک فرزندی خوبه،من حتی اگه30سالمم بشه کوچیکه منم و هرکاری میگن باید بکنم!!
و با نگاه مامان فهمیدم که باید برم در و باز کنم.
لبخندی زدم و با ببخشیدی از پذیرایی گذشتم.
ایفون و زدم،در و باز کردم و منتظر شدم بیاد.
سلامم رویا خوبی؟
سلام مرسی، خوش اومدی بیا تو
ممنون
با اینکه ازش بدم نمیومد اما همیشه از لحن گرم و صمیمیتش معذب بودم

مهرداد به بابا و مامان سلام کرد و درست رفت جایی نشست که من نشسته بودم!
و من چقد بدم میاد کسی جام بشینه!
تنها ی مبل تک نفره دیگه کنارش بود و مجبور بودم اونجا بشینم و چشم غره های زن عمو رو تحمل کنم.
بابا رو به مهرداد گفت:کار و بار چطوره پسرم؟
بابای من پسر دوسته و چون پسر نداره مهرداد و مثل پسرش میدونه
مهرداد گفت:ای بدک نیست،میگذره
کارش موبایل فروشی بود و با رشته ای گه خونده بود سر از خیلی چیزا در میاورد.دو سال پیش که کامپیوترم مشکل داشت مهرداد درستش کرد
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #5
پارت3
و در واقع هر مشکلی راجب وسایل برقی پیش بیاد همه میگن زنگ بزنیم مهرداد!

گوشیم زنگ خورد و قبل از من،نگاه مهرداد روش افتاد!
نگاه کردم که دیدم کیوانِ.
با اجازه ای گفتم و از جمع دور شدم.
رفتم تو اشپزخونه و تماس و وصل کردم.
الو؟
الو سلام
سلام
رویا از فرشته خبری نداری؟هرچی زنگ میزنم جواب نمیده!
از بعد از ظهر که از دانشگاه اومدیم خبری ازش ندارم،شاید شارژ گوشیش تموم شده
نه گوشیش روشنِ
خب برو دم خونشون
نمیتونم،فرشته میگفت مامانش حساسه رو این قضایا،میشه خواهش کنم تو بری به منم خبر بدی؟
امم خب ما مهمون داریم،زشته که پاشم برم.
نگران نباش شاید گوشیش رو بیصداست.
اوکی خداحافظ
یعنی ناراحت شد؟به درک خب،ما که مهمون داریم چجوری پاشم برم.فرشته سر به هواست،ی بار قرار داشتیم بریم از فضاهای باز عکاسی کنیم،هرچقدر زنگ میزدم جواب نمیداد
نگو خانم یادش رفته بوده قرار داریم و3ساعت حموم بوده!
تو همین فکرا بودم که دستی جلوم تکون داده شد،به خودم اومدم دیدم مهردادِ.
رویا خوبی؟
اوهوم
کجایی دو ساعته دارم صدات میزنم.
حواسم نبود،کاری داشتی؟
به گوشی تو دستم نگاه کرد و گفت:ی لیوان اب میخواستم اگه میشه.
لیوان اب و دادم دستش و خواستم از اشپزخونه برم بیرون که گفت:
امم میشه....
سوالی نگاش میکردم که ادامه داد:
میشه فردا باهم بریم کافه ای جایی؟
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #6
پارت4
چرا؟
هیچی..همینجوری
نمیدونم اگه کاری نداشتم بهت خبر میدم
تنهاش گذاشتم و اومدم تو پذیرایی.
عمو و بابا گرم حرف بودن و باز نمیدونم زن عمو به مامان چی میگفت که صورتش به نارضایتی میزد.
............
ساعتای11بود که عمو اینا رفتن.
مهمونی خوب پیش رفت و همه از غذای مامان تعریف کردن و مهرداد از دسری که من درست کرده بودم!
ته دلم نگران فرشته بودم.مانتویی تنم کردم و شالمو مرتب کردم.
از پله های اتاقم پایین اومد
مامان و بابا تلویزیون میدیدند و با اومدن من نگاهشون به اماده بودنم افتاد داشتن سوالی نگاهم میکردن که گفتم:
فرشته گوشیشو جواب نمیده،نگران شدم.دارم میرم دم خونشون.
بابا گفت:این وقت شب؟میخوای باهات بیام؟
نه میرم خودم.
سوار ماشین شدم و سعی کردم نترسم.
یکم اون طرف تر ماشینی پارک بود که با اومدن من چراغاش روشن شد و رفت.
5دقیقه ای تو راه بودم.
با صدای زنگی اطرافو نگاه کردم و دیدم گوشی فرشته افتاده زیر صندلی جلو....
کیوان بود!
جواب دادم و گفتم:
الو؟
فرشته معلومه کجایی چرا....
من رویام اقا کیوان الان اومدم برم خونه فرشته اینا.شما زنگ زدی دیدم گوشیش تو ماشینم جا مونده.
با لحن ارومی گفت:آها شرمنده...
دشمنتون شرمنده.
دیروقته من برمیگردم خونه فردا گوشی فرشته رو میبرم براش،دیگه نگران نباشین
باشه خیلی ممنون
خواهش میکنم خداحافظ
برگشتم خونه
خودمو رو تخت انداختم و خوابیدم.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #7
پارت5
رویا گوشیم گم شده دارم دیوونه میشمم
خندیدم و گفتم:گوشیشو دادم دستش و گفتم بیشتر حواستو جمع کن که دفعه دیگه تضمینی نیست که تو ماشین من جا بزاریش!
خوشحال گوشی و گرفت که گفتم:کیوان نگرانت بود زنگ بزن بش
متعجب داشت نگام میکرد ک گفتم:جواب ندادی به من زنگ زد بیام خونتون،اومدم تو ماشین دیدم گوشیت اونجاس.
آها
فرشته رفت به کیوان زنگ بزنه،نیم ساعت قبل کلاس تو دانشگاه بودیم.و هنوز بچه ها نیومده بودن.

به اصرار فرشته قرار بود امروز بعد دانشگاه بریم خرید.
اومدیم سوار شیم که ماشینی وایستاد و مهرداد پیاده شد.
اومد جلو که گفتم:اینجا چیکار میکنی؟
ببخشید اما خبر ندادی،مجبور شدم اینجا بیام دنبالت
فرشته منعجب و مرموز از اینکه چیزی هست و بهش نگفتم نگاهم میکرد که گفتم:یادم رفته بود بهت بگم کار دارم و نمیتونم پرید وسط حرفم و گفت:
حسابت و که بعدا میرسم ولی خرید باشه واسه بعد،فعلا برو به قرارت برس.
وایی نه نباید الان میرفتی!!
صب کن فرشته،سوئیچ پیشت باشه،بعدا برات توضیح میدم...

سوار ماشین مهرداد شدم و بعد چند دقیقه به کافه ی مد نظرش رسیدیم
وارد شدیم و دنج ترین جارو انتخاب کرد و نشستیم.
چند ثانیه بعد گارسون سمتون اومد و گفت:چی میل دارید قربان
مهرداد رو به من گفت چی میخوری؟
قهوه
به گارسون گفت:دوتا قهوه و کیک لطفا
بله.
 
  • شیطانی
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #8
پارت6
خب؟کارم داشتی
خواستم ببینمت و راجب اینده صحبت کنیم
متعجب نگاهش کردم و گفتم نمیفهمم
نمیدونم چجوری بگم.یعنی خودت متوجه نشدی؟
نه متوجه چی؟
من کسی تو زندگیم نیست و اگه قراره کسی تو زندگیم بیاد ترجیح میدم اون نفر تو باشی رویا

با اومدن گارسون نتونستم چیزی بگم
قهوه هارو گذاشت رو میز و رفت.
نمیخوای چیزی بگی؟
راستش متوجه صمیمیت رفتارت شدم اما من ترجیح میدم کسی تو زندگیم نباشه.
یعنی چی؟تو نمیخوای ازدواج کنی؟
زوده برا این حرفا
میتونیم دوست باشیم و من صبر میکنم هر وقت تو....
نزاشتم ادامه بده و گفتم:
ناراحت نشو اما هرکس دیگه ایم جات بود من نظرم همین بود،من از اینجور رابطه ها خوشم نمیاد و زندگیم و اینجوری بهتر میبینم.
یعنی به همین سادگی از احساس من میخوای رد بشی؟
انتظار نداشته باش ازم. نمیتونم بخاطر ناراحت نشدن دیگران خودمو ناراحت کنم.
اینو گفتم و بلند شدم برم.
مرسی بابت قهوه..من دیگه میرم
کجا؟میرسونمت....
تو ماشین نشسته بودیم و تو راه خونه که گفت:با اینکه پسم زدی اما من ازت دست نمیکشم و هنوز امید دارم.
ببخشید که اینو میگم پسر عمو اما امیدت بیجاست.
مرسی که رسوندیم.
خواهش میکنم
و پیاده شدم.
هوفف،با حرفاش فشار روم بود اما خوشحالم که خوب برخورد کردم
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #9
پارت۷
حوله زو دور موهای خیسم پیچیدم و
از اینه به خودم نگاه کردم
ابروهام کشیده بود،چشمام مشکی،بینی و لبامم متوسط؛کاش مهرداد یکی دیگه رو دوست داشت،ی جورایی نمیخوام پیشش خودخواه بنظر بیام...
بیخیال فکر شدم و ریمل و به مژه هام کشیدم،به لبامم رژ جگریمو زدم.
بعد از خشک کردن موهام با سشوار لباسامو پوشیدم و با ادکلنم دوش گرفتم.

گوشیمو برداشتم و راه افتادم.
آهنگ باران و پلی کردم و سمت خونه فرشته اینا روندم.
سلاام
سلامم تیپ کیوان کش زدیاا
خندید و گفت والا توعم تیپت کم از من نیست منتها اسم اون پسره رو نمیدونم که بگم قراره کی و بکشی!
اخم نشت بین ابروهام و گفتم:
بیخود شلوغش نکن خوشم نمیاد،پسرعموم بود و چیز خاصی ام نبود!
باشه تو گفتی و منم باور کردم
مشتی به بازوش زدم و گفتم:اذیتم نکن
حالا اسمش چیه؟
پوفف مهرداد!
اوه یس،مهرداد و رویا،میاین بهم
اینبار خندیدم و گفتم کمتر چرت بگو.

میگما فرشته؟اینجور مهمونیا شلوغه زیاد؟نمیدونم چرا حس خوبی ندارم و استرس دارم واسه پس فرداشب.
نه خوبه،اونقد حال میده...
اره تو بغل کیوان میرقصی کلی حال میده...
خندید و گفت مرضضض
چیه دروغ میگم؟
نه
پس چی میگی
هیچی خواستم پرو نشی!
دیوونه
فرشته بچه های دانشگاه همه میان؟
 

M.kh

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
پری رویایی
شناسه کاربر
4815
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-15
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
144
پسندها
442
امتیازها
368
سن
17

  • #10
پارت۸
نمیدونم دقیق که،ولی میلاد با بیشترشون رفیقِ حتما گفتتشون.
اها
دم اولین پاساژ نگه داشتم و پیاده شدیم
رویا بیا بریم لباسای این مغازه قشنگه
باشه
رفتیم تو و کلی لباس هارو از نظر گذروندیم.
برام مهم نبود چی میخرم یعنی اگه به دل خودم بود لباس داشتم ولی فرشته حرف حرف خودشه!
رفت تو اتاق پرو و همه لباسارو تن زد.
لباس که چه عرض کنم،شبیه لباس خواب بودن بیشتر،اما خب من نزاشتم از اونا برداره و لباس فیروزه ای رو که پوشیده تر بود برداشت.دامنش و همه جاش گیپور کاری بود و بهش میومد.
چرخی زدیم و منم ی کت شیک و مجلسی سیاه و سفید انتخاب کردم و خریدم.
و کفش ست لباسمون و خریدیم.
روبه فرشته گفتم:چطوری مامانت نباید از رابطت با کیوان باخبر شه ولی پارتی میری و استرسم نداری؟
ببین عزیزم مامان من قوانین خاص خودشو داره،میگه با یکی دوس شی بعد قالت میزاره میره و عشق و افسردگی،کلا از ازدواجشم پشیمونه!
این مهمونی هارو هم فک نکنم مشکلی داشته باشه باهاش اما من بهش میگم اومدم خونه شما.
خونه ما؟
اره دیگه
وای چقد خونسردی
مامان بابای منم مشکلی ندارنا،همش میخوان منو قالب کنن به یکی اما اونی که مشکل داره منم...
دیوونه ای دیگه
نخیرم
فرشته شالشو هم با وسواس خرید و برگشتیم تو ماشین.
گفتم پایه ای بریم پارکی جایی بستنی بزنیم بر بدن؟
چه جورم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
42
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
90
پاسخ‌ها
27
بازدیدها
235
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
40

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین