. . .

تمام شده دلنوشته یوسف و زلیخا | محمد امین (رضا) سیاهپوشان

تالار دلنوشته کاربران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. عاشقانه
  2. تراژدی
سطح اثر ادبی
برنزی
اثر اختصاصی
بله، این اثر اختصاصی می‌باشد و فقط در انجمن رمانیک نوشته شده است.
نام اثر: یوسف و زلیخا

نویسنده: محمد امین (رضا) سیاهپوشان

ژانر: عاشقانه

خلاصه: عشق از دل می‌آید، ولی گاهی در میانه راه تو را رها می‌کند و می‌رود؛ گاهی در جوانی بار می‌دهد و گاهی هم مثل عشق یوسف و زلیخا در پیری!

مقدمه: عشق رسیدن دارد و نرسیدن، ولی بین ما نرسیدنی وجود ندارد. داستان ما لیلی و مجنون نیست، داستان ما داستان شیرین و فرهاد هم نیست؛ داستان ما داستان یوسف و زلیخاست که حتی اگر در پیری هم باشد ما در کنار هم خواهیم بود، پس بیا این را ثابت کنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • غمگین
واکنش‌ها[ی پسندها]: 11 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
870
پسندها
7,357
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
screenshot-1266_eff3.png

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​
خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته]

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #2
در روزگاری که خرچنگ‌های مردابی زوال‌پرست و پول‌پرست در همه چیز دنبال منافع خودشان هستند، بیا تا من و تو متفاوت از دیگر مردمان باشیم؛ بیا تا با هم پیمان ببندیم، عهد عاشقی را تکرار کنیم و با هم دیگر آیه‌ی عشق بخوانیم، آیه عشقی که زلیخا برای داشتن یوسف خواند.

بیا تا در لباسی به رنگ سپید آسمانی و دسته گلی از گل‌های رز نباتی در دستان پر مهرت با ساقدوشانی منتسب به فرشتگان درگاه باری تعالی، سرود زیبای عشق را زمزمه کنیم، بانگ شادی وصال را سر دهیم و شیرینی بودنمان را به دیگران نشان دهیم.

بیا تا به همه خرچنگ‌های مردابی زوال‌پرست ثابت کنیم که عشق، عاشقی و بودن در کنار کسی که دیوانه اویی چه‌قدر لذت‌بخش است.

عهد ما عهد عاشقی و یک عمر زندگی عاشقانه است که تنها در رمان‌های عاشقانه می‌توان مثالش را یافت!

عشقی از نوع خدایی و آسمانی که مطمئنم خدا برایمان نوشته و ما را سر راهم هم قرار داد تا زیباترین نعمتش را دریابیم‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #3
آری عشق زیبا‌ترین نعمت خداست، حتی زیباتر از بهشت موعود؛ نمی‌دانم چگونه از زیباییش بگویم!

فقط این را می‌دانم که وقتی عاشق کسی باشی حتی اگر در مکانی باشی که او نباشد حضورش را در کنارت حس می‌کنی و او همه جا در کنارت حضور دارد.

وقتی قرار باشد با او تلفنی صحبت کنی انتظار برایت سخت می‌شود و وقتی هم که با او تلفنی حرف می‌زنی لحظه‌ای که واژه "سلام" رد و بدل می‌شود ضربان قلبت اوج می‌گیرد، نه روی چند صد هزار بلکه به بلندای قله همیشه پر برف دماوند بالا می‌رود و تا لحظه تلخ خداحافظی پایین نمی‌آید.

عشق این است که چند ساعت و چند روز بعد از صحبت کردن با او سرحال و قبراق و پر انرژی باشی.
یک چیز که برایم خیلی زیبا و جذاب است، این که زمان وقتی در کنار او هستی مفهومی ندارد؛ گذر زمان مثل سرعت جت می‌شود برایت و صبح به او می‌رسی و ناگاه متوجه می‌شوی شب فرا رسیده و از زمان هیچ نفهمیده‌ای!

برایم خیلی جذاب و دوست داشتنی شد این حس، نه، حس نه، این نعمت زیبای خدا!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 9 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #4
جذابیت عشق آن‌جا بالا می‌رود که خود نمی‌دانی و روزی مثل یک دریاچه با آبی شفاف و زلال، پر از عشق می‌شوی؛ پر و مالامال از عشق؛ اما بگذار جوری دگر از عشق بگویم. نه! از روزی که تو به زندگیم پا گذاشتی و من تنها را تبدیل به ما کردی! آری! ما، کلمه‌ای تشکیل شده از من و تو با پیوندی محکم و ناگسستنی به نام عشق.

از عشقی که شیرینیش خوش طعم‌تر از گز اصفهان و سوهان قم بود؛ از شکر شیرین‌تر و از عسل خوانسار، خوش طعم‌تر است.

روزی که تو آمدی و پا گذاشتی به زندگیم و لیلی و شیرین‌وار تمام من شدی، تمام و کمال قلب مرا شیدای خود کردی! مگر فقط مجنون یا فرهاد یا رمئو باید باشم و مردم نقل کنند داستان عشقم را تا عاشق باشم؟ همه این‌که تو باشی و من باشم و دلیلی برای زندگی کردن، به نام عشق تو برایم کافیست! عشق تو مرا هم‌چون غریقی، غرق خود کرده و همه چیزم شده؛ همه دار و ندار من، همه چیزی به اندازه عظمت آسمان و زمین و من و تویی که نقل و شیرینی و شربت گوارای هر مجلس، داستان زیبای عشقمان شد و پیران سال‌خورده و میان‌سالی که پا به پیری گذاشته اند، در آینده در فصل زمستان، در کنار بخاری و زیر کرسی‌هایشان برای کوچک‌تر ها و نوادگانشان، از عشقمان خواهند گفت و چه شیرین خواهد شد داستان زیبای عشق من و تو؛ نه، عشق ما به یک‌دیگر!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 8 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #5
راستی می‌دانستی یک‌چیز را؟ زمانی که عشق می‌آید، چگونه می‌آید ؟

عشق که می‌آید، آهسته و آرام می‌آید؛ هم‌چون ریشه گیاه مهر. گیاهی که آرام رشد می‌کند و زمانی می‌فهمی که تمام تو را گرفته است و عشق هم این‌گونه است! آرام می‌آید و در کنج خلوت و آرام قلبت، جای می‌گیرد و زمانی متوجه‌اش می‌شوی که دیگر دیوانه و شوریده و شیدا باشی!

عشق تنها یک‌بار در قلبت اتفاق می‌افتد! عشق یک‌بار کلون سنگین در چوبی قلبت را به صدا در می‌آورد. اگر قلبت باز باشد، وارد می‌شود. حتی اگر نابود باشد، مثل ویرانه‌ای به جا مانده از گردبادی سهمگین باشد، عشق می‌آید و هم‌چون معماری توان‌مند، می‌سازد و ترمیم می‌کند ویرانه‌های قلبت را، می‌سازد آن را آن‌گونه که لیاقت داری و خودش دوست دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #6
آری! دقیقاً آن‍گونه که تو لیاقت داری، عشقت که آمد؛ بدون اجازه آمد و هم‌چون شربتی مصفا و گوارا، مرا در بر گرفت؛ ولی مرا تبدیل به آدمی دیگر کرد. آدمی که حتی نفس کشیدنش هم رنگ و بوی تو را می‌دهد و هر دم و بازدمش، آوای نام زیبای توست!

هر نفس که می‌کشم، هر دم و بازدمم، نام توست که تکرار می‌شود و من این را بی‌نهایت دوست دارم!

مگر می‌شود که بیایی و بر دلم بنشینی و من تو را مقدس ندانم؟ ای مقدس‌ترین کعبه و بت خانه‌ام!

تو بودی که آمدی و بیابان و شن‌زار مزرعه قلبم را تبدیل به گلستان کردی! تو بودی که آمدی و هر قدم که در قلبم گذاشتی، با خودت بذر مهر و محبت و عشق پاشیدی و گلبارانش کردی و همه جای قلبم از عطر گل رز قرمز و آتشین عشقت عطر آگین شد!

مگر فقط ابراهیم (ع) بود که آتش به رویش گلستان شد؟ پس تو چه بودی که قلب سوخته‌ام را با عشقت گلستان کردی؟

قلبی که سوخته از آتش تهمت‌های ناروای خرچنگ‌های مردابی و نادان، تو گلستانش کردی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #7
آری! تو بودی که همه‌چیز برایم به خوش‌بویی گل‌های اقاقی کردی و به زندگی بی‌رنگ و خاکستریم، رنگ و لعاب خوش‌رنگ و هزار و یک رنگ، بخشیدی تا همه پرافاده‌ها و تهمت‌زن‌های اطرافمان، از تعجب، دهانشان باز بماند و به پستوی نمور و تاریک زندگی خود بازگردنند، انگشت تمسخرشان را از زندگی ما بردارند و به تماشای لذت عاشق بودن و عاشقی کردنمان بنشینند و ببینند که چه‌قدر دل‌های عاشق قدرتمندند و مثل دو آهن‌ربای غول پیکر، هرچه‌قدر که بینشان فاصله بیفتد و مانع، بینشان ایجاد کنی، باز هم هم‌دیگر را جذب می‌کنند و به کنار هم می‌آیند، پیوندشان قوی‌تر می‌شود؛ هم‌چون دل من و تو که فرسنگ‌ها فاصله بینمان افتاده است؛ ولی قلب و دلمان برای هم‌دیگر می‌تپد و نبض دست‌هایمان با هر زدن، نام هم‌دیگر را فریاد میزد. فریادی به بلندی صور اسرافیل! فریاد می‌زند که من و تو عاشق یک‌دیگریم و تصمیم گرفته‌ایم این را به همه ثابت کنیم که عشق در جوانی زیباست؛ ولی به پای هم پیر شدن زیباتر است!

زیباترین کلام، این جمله احمد شاملو به عشقش آیداست که نقشه راه من و توست:

- بیا تا ثابت کنیم که با موی سپید هم زیبایی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
  • گل رز
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #8
آری! با موی سپید هم مثل روز اولی که در ابتدایی جوانیت و جوانیم دیدمت زیبایی و دوست داشتنی! مثل اولین روزی که دیدمت، دوستت ندارم! نه! من هرروز بیش‌تر از دیروز دوستت دارم! هرروز صبح که بیدار می‌شوم، عاشقت می‌شوم و هر ساعت، بیش‌تر از ساعت پیش، هر دقیقه بیش‌تر از دقیقه قبل و هر ثانیه بیش‌تر از ثانیه پیش، دوستت دارم و عاشقت می‌شوم.
هر روز که می‌گذرد، میوه عشقمان بر درخت بارور زندگی، رسیده‌تر و زیباتر می‌شود و عشقمان ناب‌تر می‌شود و پیوند بین قلب‌هایمان ناگسستنی‌تر از کریستال‌های کوه‌های هیمالیا می‌شود.
من هنوز هم مجنون‌تر از فرهادم و تو لیلی از شیرینی! کاش من به جای فرهاد بودم تا برای رسیدن و وصال تو بیستون را می‌شکافتم! آخر نمی‌دانی که رسیدن به تو چه مزه‌ای دارد و چه کیفی می‌دهد داشتن تو! نمی‌دانی که چه‌قدر دوست دارم که با تو باشم و تبدیل شوم به کودکی نو و شیطنت کنم، همه از دستم عاصی شوند؛ ولی با تو خوش گذرانی کنم و تو خوشحال باشی و اشعه پر نور خورشید لبخندت را بر روی زندگی تاریکم بپاشی و زندگیم را روشن کنی.

چه‌قدر زیباست زندگی که من باشم، تو باشی و یک دنیا عشق و دل‌دادگی و محبت که هردویمان به هم دیگر داریم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #9
تو برای من خاص‌ترین دختر این شهر هستی! هرجای این شهر را گشتم، کسی نبود که حسی که نسبت به تو دارم، برایم تکرار کند. هر جای این شهر را گشتم، کافه ساحلی، بام شهر، پیست اتومبیل‌رانی شهر و هرجای شهر که سراغی از عشق می‌توانستم بگیرم را گرفتم، هیچ کس نتوانست تو باشد برایم.
بیمارم به دوست داشتنت و به داشتنت؛ اگر یک روز تو نباشی، آن روز برایم تمام نمی‌شود. مثل همین امروز که کنارم نیستی؛ ولی می‌دانم که خوشحال هستی و با حس خنده‌ای که می‌دانم روی صورت تو هست، الان حس خوبی دارم.
نمی‌دانم این شهر چی دارد که من را به خودش پیوند داده! نه! می‌دانم؛ ولی انگار قلبم یکمی دلش یه دندگی و باور نکردن می‌خواهد. این شهر زیبا، روی فرشته‌ای مثل تو دارد که من را جذب خودش کرده و در صدفش، مرواریدی مثل تو را نگهداری کرده برایم تا من بیایم و تو را عاشق خودم کنم. نه! تو من را عاشق خودت کنی و وقتی تو را می‌بینم و کاریزمای چشم‌هایت، برق نگاهت، می‌افتد توی چشمانم، همه چیز یادم می‌رود که چند لحظه پیش چی می‌خواستم به تو بگویم. حتی اگر هزار صفحه حرف هم آماده کرده باشم که به تو بگویم، اولین نگاهی که از تو، توی نگاهم می‌افتد، مغزم پاک می‌شود. لذت نفس کشیدن در هوای تو، بالاترین لذت زندگیم است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,452
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #10
چه کنم که نمی‌توانم درد فراق تو را تحمل کنم؟ چه کاری از دستم بر می‌آید که فرسنگ‌ها راه بین ما فاصله است و من و تو از هم دوریم؟

کاش میشد! کاش میشد درد سنگینی که مثل تخته سنگ‌های سنگین چند تنی، سینه‌ام را می‌فشارد و هر لحظه ممکن است از داغ فراقت، سینه‌ام از هم پاشیده شود را از سینه‌ام بر دارم.

حال که درد دل‌ تنگم به این‌جا رسیده، می‌توانم بگویم وای از دل زلیخا! که در فراق یوسف چه کشیده است و چه شب‌ها تا صبح در گوشه تاریک تنهاییش، در فراق یوسف کنعانیش، اشک ریخته است؛ ولی یوسف مال او نبود و داشتن یوسفش گناه بود! چه روزها که زلیخا از سایه به سایه یوسف زیبارو، رد شد و شاید با گوشه چشم نگاهی هم به یوسف انداخت و صورتش را قطرات اشک خونی که می‌ریخت، رنگ زد! چه روزها درد فراق نابودش کرده و سینه‌اش را شرحه شرحه کرده است! این صدایی که طنین انداخت در ذهن زلیخا و باعث توقف شلاق خوردن یوسف شد، از دل‌رحمی زلیخا نبود! دلتنگیش بود! زلیخا تحمل نداشت شلاق خوردن یوسف را ببیند چون دلش عاشق بود! چون وقتی صدای شلاق بر تن یوسف را شنید، تپش قلبش بالا رفت و صدای عشق در سرش طنین‌انداز شد!

- ای زلیخای عاشق! این رسم عاشقان نیست که یوسف شلاق بخورد و زلیخا به تماشا بنشیند!

و قشنگ‌ترین پاسخ را یوسف زیبارو به رئیس زندان زاویرا داد:

- زلیخا نه تنبیهش تنبیه است و نه تشویقش!

این‌جا بود که نشان داد یوسف هم دل در گرو زلیخا داشت؛ ولی یوسف عشقش پاک بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 4 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین