. . .

در دست اقدام دلنوشته تو کیستی | so why? کاربر انجمن رمانیک

تالار دلنوشته کاربران
ژانر اثر
  1. تراژدی
negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B2%DB%B7_%DB%B2%DB%B2%DB%B1%DB%B5%DB%B1%DB%B7_4vsp.jpg


نام: تو کیستی
دلنویس: so why?
ژانر: تراژدی
مقدمه:
تو کیستی که این‌گونه برایت خرابه حالم؟
به راستی، تو چه کردی با حال ما؛ ای رفیق!​
 
آخرین ویرایش:

so why?

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
359
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-11
موضوعات
6
نوشته‌ها
107
راه‌حل‌ها
4
پسندها
1,658
امتیازها
158
محل سکونت
جهنم

  • #21
کسی صدایم می‌زند.
پتکی به سرم کوبیده می‌شود و مغزم تیر می‌کشد...
لعنتی، او؛
تو نیستی!
 

so why?

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
359
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-11
موضوعات
6
نوشته‌ها
107
راه‌حل‌ها
4
پسندها
1,658
امتیازها
158
محل سکونت
جهنم

  • #22
تو می‌روی هر دم،
و برمی‌گردی با غم
و باز این منم که هربار،
عاشق‌ترم... .
 

so why?

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
359
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-11
موضوعات
6
نوشته‌ها
107
راه‌حل‌ها
4
پسندها
1,658
امتیازها
158
محل سکونت
جهنم

  • #23
شاید امروز نه؛
اما حتماً فردا به یادت شکوفه می‌دهم.
و شهر را پر از عطر تنت می‌کنم،
پر از عطر تنهایی، غم، دوری و عشقی کهنه
همچون ش.راب


*: در ادبیات غربی(آمریکا و اونورا) وقتی می‌گن به یادت شکوفه میدم یا شکوفه رو دیوار می‌شم؛ منظور منزوی بودن فرد رو می‌رسونه:")
 

so why?

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
359
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-11
موضوعات
6
نوشته‌ها
107
راه‌حل‌ها
4
پسندها
1,658
امتیازها
158
محل سکونت
جهنم

  • #24
و آبم کن میان دستان خیالت
و چنان گرم و صمیمی به خود بفشارم که
هرگز به چشم نیاید خیالم.
مرا از خود جدا نکن، مرا از من مرنجان و
هرگز رهایم نکن از این‌ تکرار بیهودۀ لحظات بی‌پایان
و مرا صرف نگاه کردن به او نکن، انتظار چشمانت عذاب است...!
 

so why?

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
359
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-11
موضوعات
6
نوشته‌ها
107
راه‌حل‌ها
4
پسندها
1,658
امتیازها
158
محل سکونت
جهنم

  • #25
و همه می‌گویند، او چه زیباست...
برای من تو مانند یک رویایی!
دست نیافتنی و سرد.
 
آخرین ویرایش:

so why?

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
359
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-11
موضوعات
6
نوشته‌ها
107
راه‌حل‌ها
4
پسندها
1,658
امتیازها
158
محل سکونت
جهنم

  • #26
و تو چنان در جان من فرو رفته‌ای که
هروقت دلتنگت می‌شوم، کافی‌ست
تا کمی در خود گم شوم...
 

so why?

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
359
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-11
موضوعات
6
نوشته‌ها
107
راه‌حل‌ها
4
پسندها
1,658
امتیازها
158
محل سکونت
جهنم

  • #27
لحظات را می‌شمارم به انتظار دیدنت.
تاحالا چه کسی را دیده‌ای که مانند من، بی‌هیچ چشم‌ داشتی برایت صبر کند؟
از تنهایی‌هایم لبریز می‌شوی
و ذهن مشوشم را به بازی می‌گیری.
با افسار تمرکزم بازی‌بازی می‌کنی و مرا به هر سازت می‌رقصانی.
دیگر هیچ‌چیز برایم تازگی ندارد،
نه این ماه، ماه است
نه این زمستان، زمستان
و نه حتی آن بارانی که آن شب زیرش بودیم.
لبخندت نقش می‌بندد میان شیارهای سرم و خونین می‌شود و جان می‌گیرد.
می‌ترسم، اندوهگین می‌شوم و خجالت می‌کشم از هُرم نفس‌های بی‌قرارم
در خلوت خود، از خود غریبه‌ترم کردی...
می‌خندی اما و دست‌هایت نقش می‌بندند جلوی دهانت
من چه دوستت می‌داشتم!
و چه می‌ترسم، که تنها من باشم؛
و چه تراژدی‌ست... که پنداری تنها منم...
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین