متروکه دلنوشته تو را آرزو دارم| آنالی

دلنوشته؛ تو را آرزو دارم
نویسنده: آنالیS
ژانر: عاشقانه
مقدمه: نگاهم کن! بگذار گونه‌هایت را لمس کنم و آتش‌وار جای ب×و×س×ه‌هایم باشد؛ می‌دانی که روزی آرزوی بوسیدنشان را داشتم.
گونه‌های اناریت پدر قلبم را در آورده تو بگو چگونه با خواسته‌ی قلبیم کنار بیایم؟

 

[Romanik Bot]

به نام خداوند دل‌های پاک​

سلام خدمت شما دل‌نویس عزیز!​

متشکریم از شما برای انتخاب انجمن رمانیک جهت انتشار آثار ارزشمندتان.​

خواهشمندیم قبل از شروع کردن نگارش دلنوشته‌تان، قوانین مذکور در تاپیک زیر را با دقت مطالعه فرمایید!​

[قوانین و مراحل ایجاد تاپیک دلنوشته]​

پس از ارسال حداقل ده پارت از دلنوشته خود، می‌توانید طبق قوانین تاپیک زیر برای اثر خود درخواست جلد دهید.
[درخواست جلد برای دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش، برای درخواست نقد و تعیین سطح اثرتان، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست نقد و تعیین سطح دلنوشته] ​

پس از رفع ایرادات گفته شده توسط منتقد، جهت بررسی دوباره و تعیین سطح مجدد اثرتان از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[تعیین سطح مجدد دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش دلنوشته، می‌توانید از طریق لینک زیر برای صوتی کردن دلنوشته خود اقدام کنید.
[درخواست صوتی شدن دلنوشته]​

پس از اتمام نگارش دلنوشته، در تاپیک زیر اعلام کنید.
[اعلام پایان نگارش دلنوشته]​

شما می‌بایست پس از اتمام اثرتون درخواست رصد اثرتان را دهید تا ممنوعات اثرتون بررسی بشه، برای درخواست از طریق لینک زیر اقدام کنید.​

درخواست رصد​

پس از اتمام رصد برای ویراستاری و ارسال اثر شما روی سایت، طبق موارد گفته شده در لینک زیر اقدام کنید.
[درخواست ویراستاری دلنوشته]​

جهت انتقال اثر به متروکه و یا بیرون آوردن اثر از متروکه، از طریق لینک زیر اقدام کنید.
[انتقال و بیرون آوردن دلنوشته از متروکه]​

متشکریم از حضور گرم و همکاری شما در انجمن رمانیک!​

| مدیریت تالار ادبیات انجمن رمانیک |​

 

[آنالیღ]

در این تاریکی شب صدای نسیم باد گوش‌نواز است. من در همین‌ مکان و زیر همین نگاه! تو را از او درخواستم؛ لبخندم وسعت پیدا کرد. چه هوای خوبی‌ است وقتی در کنار تو! معطوف آسمان و زیبایی‌هایش شده‌ام.
گفته بودم تاریکی شب را دوست دارم؟ گفته بودم! گفته بودم به شرطی که تو را در آسمان شب پیدا کنم؛ حالا می‌بینی که تو در کنار منی و ستاره‌ها در شبانگاه نگاه‌هایمان به رقص در آمده‌اند.

 

[آنالیღ]

بی‌چاره من و دل من که در دریای شناور نگاهت به خروشیدن درآمده! کمی به نگاهم پاسخ بده و آرامش را به دل جنون‌آورم عطا نما؛ می‌خواهم واصل نگاهت باشم که شاید، در این دریای منهزم و ویران شده ناجی‌‌ام به دیدارم بشتابد و آرزوی زنده‌ ماندنم به فردا واگذار شود.

 

[آنالیღ]

دست‌هایت را دوست دارم؛ بگذار اکنون که زیر درخت کاج در آغوش هم نشسته‌ایم، دست‌هایت
را ب×و×س×ه بزنم و در لبخندت عشق را دریابم.
من چقدر آرزوی این روز‌ها را داشتم! اکنون که به خواسته‌ی قلبیم رسیده‌‌ام و تو در ایمنی‌ترین جای دنیا هستی! می‌خواهم همه را بانگ بزنم تا دریابی معجزه‌ی عشق را!

 

[آنالیღ]

الان که جز تو آرزویی ندارم! می‌خواهم این خنده همیشگی باشد چرا که من می‌خواهم به تماشای برق‌ چشم‌هایت سر بر بالین قشاع بگذارم و همان‌جا تو را از خدایم شاکر باشم!
شاکر باشم برای تویی که چه راحت باعث تلاطم وجودم می‌شوی؛ برای تویی که چه راحت بر روی لـ*ـب‌هایم طرح لبخند را شکوفه می‌زنی و چه راحت اطرافم را از عطر وجودت معطوف می‌کنی.

 

[آنالیღ]

صبح که باران بیاید، نه من خیس می‌شوم و نه تو از من دور می‌شوی؛ نه من در آغوش تو بیرون میایم و نه تو را می‌گذارم از آغوشم بیرون بجهی! می‌خواهم در این باران بهاری زیر گوش تو زمزمه‌ای عشق را بخوانم! می‌خواهم بدانی اگر تو سایبان دل‌ من نبودی عشق معنایی نداشت! می‌خواهم تو را در وسعت دل‌ها در زیر این باران معنا کنم.

 

[آنالیღ]

شبی که دست‌های ماهرانه‌ات، موهای سرم را نوازش کرد، پلک‌هایم در جهانی بی‌فروغ بسته شد. اما، به ناگاه سر در آسمانی درآوردم که تو در ‌فرقه‌ پروانه‌ها به رقص در آمده بودی و آهنگ عشق را می‌خواندی!
نزدیکت آمدم و تو با همان صدای دیوانه‌ کننده مرا در امواج عشق نشاندی و ب×و×س×ه‌ها به من هدیه دادی.

 

[آنالیღ]

می‌خواهم وقتی این نوشته‌ها را می‌خوانی بدانی آن‌گاه که من در عرش نگاهت معطوف بودم و ستاره‌ها به رقص و پای‌کوبان درآمده بودند!
تو بودی که در من جوانه‌ی عشق را کاشتی و بذر آرامش را به من بخشیدی؛ می‌خواهم وقتی این نوشته‌ها را از جانب من می‌خوانی! بدانی که من همان روز در زیر شعله‌های‌ سوزان نگاهت تو را آرزو کردم و دل باختم به چشم‌های شراره‌ بارانت!

 

[آنالیღ]

تو ماه شدی و من در کنار ساحلِ عشق به تماشایت نشسته‌‌ام؛ سنگ ریزه‌های کنار ساحل از زیبایی وجودت لبخندت می‌زنند و در تاریکی از سیرت نورانی‌ات به وجدّ می‌آیند.
من در چشم‌های براقت زمزمه‌‌ای “دوستت‌ دارم” را می‌شنوم و تو در چشم‌های من جوانه‌ی محبت را می‌بینی؛ کمی نزدیک‌تر بیا تا با تمام‌ خواستن واژه‌ی بوسیدنم را به گونه‌های به رنگ انارت مهر بزنم.