. . .

داستان

  1. seon-ho

    تمام شده مجموعه داستان‌های اخلاقی نگرش زندگی| مترجم AYSA_H

    «به نام خداوند آفریننده زیبایی‌ها» نام مجموعه: مجموعه داستان‌های کوتاه نگرش زندگی مترجم: AYSA_H ژانر: اجتماعی *** داستان اول: مادر سال‌خورده نویسنده: ماتسو باشو خلاصه: این داستان فولکلور ژاپنی که با نام داستان مادر سال‌خورده نیز شناخته می‌شود، داستان حاکمی نامهربان را روایت می‌کند که دستورات...
  2. ARA.O.O

    مهم تاپیک جامع درخواست کاور آثار

    سلام رمانیکی ها!:sisi1 یه درخواست خفن براتون آوردم!:dancer2: خیلی از شماها دوست دارین یه جلد برای اثرتون داشته باشین که اگه یکم هم منوعه بود اشکال نداشته باشه و قاب مزاحم جلد هم روش نباشه! یا حتی یه عکس با شخصیت های رمانتون باشه! این تاپیک برای شماست. بذارین یه نمونه کاور رمان بذارم...
  3. متروکه رمان دختر سرداب| محمدامین(رضا)سیاهپوشان

    نام رمان : دختر سرداب نویسنده : محمد امین (رضا) سیاهپوشان ژانر: ترسناک، تراژدی ناظر: @(*A-M-A*) مقدمه :گاهی موقع هاست ، که توی اتفاقاتی که برامون رخ میده ، مقصر نیستیم ، ولی چوب ترکه ای سفت و سختش مال ماست و عذابش رو ما میکشیم ، کاش کار های که انجام میدیم ضرری برای آینده گانمون نداشته باشه و...
  4. Alex

    متن قصه خرس عجول

    یک روز خانم خرسه به بچه اش گفت: «آهای خرسکم، ممکن است از تو خواهش کنم که با سرعت بروی و مقداری گل های قشنگ برای من بیاوری؟» خرس کوچولو گفت: «بله، البته مامان. حتما می روم و برایت می آورم.» و آن قدر شتابزده از در بیرون رفت که نتوانست تمام حرف های مادرش را بشنود، مادرش به دنبال او فریاد کشید...
  5. هاویر

    متن قلم موی سحرآمیز

    رز عاشق نقاشی بود. او خیلی فقیر بود و هیچ خودکار و مدادی نداشت. او با چوب روی ماسه نقاشی می کشید. روزی از روزها پیرزنی رز را دید و گفت: «سلام! بیا این قلم مو و کاغذها رو بگیر. مال تو.» رز با لبخندی گفت: «خیلی ممنون!» رز خیلی خوشحال بود. با خود فکر کرد: «بذار ببینم، چی بکشم؟» اطراف را نگاه کرد و...
  6. هاویر

    متن تکه‌طلا

    پاول مرد بسیار ثروتمندی بود اما هیچ وقت از پولهایش خرج نمی کرد. او می ترسید که کسی آن را بدزدد. وانمود می کرد فقیر است و لباسهای کثیف و کهنه می پوشید. مردم به او می خندیدند ولی او اهمیتی نمی داد. او فقط به پول هایش اهمیت می داد. روزی یک تکه بزرگ طلا خرید. آن را در چاله ای نزدیک یک درخت مخفی کرد...
  7. Alex

    متن قصه چقدر رنگ قرمز!

    زری خیلی خوشحال بود. دامن قرمزش را پوشیده بود و خودش را در آیینه می دید. از توی آیینه نمی توانست دامنش را ببیند. فقط صورتش را می دید. همان موقع فکری کرد و به حیاط رفت. کنار حوض ایستاد تا دامنش را ببیند. با خودش گفت:”چه دامن قشنگی! چقدر قشنگ شدم!” و بعد شروع کرد به خندیدن. ماهی توی حوض سرش را...
  8. Alex

    متن قصه وقتی که برف آمد

    کوچه پر از برف بود. بچه‌ها توی کوچه برف بازی می‌کردند. امید و مینا و داوود هم مانند بقیه بچه‌ها لباس گرم پوشیده بودند و بازی می‌کردند. آنها گلوله‌های برفی درست می‌کردند و به طرف هم پرتاب می کردند. امید یک گلوله برف را به سمت مینا پرت کرد. مینا هم گلوله‌ای ساخت و آن رابه سرامید زد و خندید. داود...
  9. لیانا رادمهر

    متروکه داستان آن سوی دیوار- لیانا رادمهر

    به نام خدا نام داستان: آن‌سوی دیوار نویسنده: لیانا رادمهر ژانر: عاشقانه، فانتزی، تاریخی خلاصه داستان: چه غربیانه و سخت است که قهرمانی باشی که دنیا را نجات بدهی، اما مردمان همان دنیا حکم به تبعیدت بدهند! هم خونت را قربانی کنی برایشان اما بازهم تکفیرت کنند! پسر آتش و یخ غمگین مباش! داستان تو تازه...
  10. Artist girl

    متروکه داستان چترم را به من برگردان | فاطمه سالاری

    به نام خالق عشق اسم داستان: چترم را بهم برگردان نویسنده: فاطمه سالاری /Artist girl ژانر: عاشقانه خلاصه: دختری که در روز بارانی با غریبه ای آشنا میشود عاشق میشود اما... . مقدمه : تو همان چتری که در روز های بارانی بالای سرم باز می شوی بیا و چترت را بهانه ای برای دیدنت بگذار
  11. هاویر

    متن جزیره سرسبز و خرم

    در یکی از روز‌ها کشتی به جزیره‌ای سرسبز و خرم رسید. مسافران از دیدن خشکی، فریاد شادی کشیدند. ناخدا که مرد باتجربه‌ای بود، مسافران را راهنمایی کرد: گوش کنید! ما راه طولانی‌ای در پیش داریم! به اندازه‌ای که لازم هست در این جزیره بمانید و بیش از آنچه لازم نیست توقف نکنید… در حال گردشِ و استراحت در...
  12. هاویر

    متن میراث سه برادر از قصه های قدیمی کودکانه

    در زمان قدیم مردی بود که سه پسر داشت. او در زندگی خود تنها ثروتی که داشت یک نردبان، یک طبل و یک گربه بود. وقتی که مرد، نردبان را پسر بزرگ، طبل را پسر وسطی و گربه را پسر کوچک برداشت. پسر بزرگی بعد از مرگ پدرش به فکر دزدی افتاد. یک روز نردبان را برداشت برد به دیوار خانه حاجی گذاشت تازه می‌خواست از...
  13. هاویر

    متن خورشید غرغرو

    یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیچکس نبود. روزی بود روزگاری بود. مردی بود زنی داشت به اسم خورشید که خیلی بداخلاق بود و همه اش سر هر چیزی غر می‌زد. همه او را به اسم «خورشید غرغرو» می‌شناختند. از بس که شوهرش را اذیت می‌کرد و غر می‌زد شوهرش تصمیم گرفت تا او را نابود کند تا بلکه از غرزدن او خلاص شود...
  14. هاویر

    متن دوستان عیاش از قصه های قدیمی کوتاه

    در روزگاران قدیم مردی بود ثروتمند و این مرد فرزندی داشت عیاش. هرچه پدر به فرزند خود نصیحت می‌کرد که با دوستان بد معاشرت مکن و دست از این ولخرجی‌ها بردار که دوست ناباب بدرد نمی‌خورد و این‌ها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمی‌کرد تا اینکه مرگ پدر می‌رسد پدر می‌گوید فرزند با تو وصیتی دارم من از...
  15. Maedeh

    متروکه داستان ابلق | Maedeh

    نام داستان: ابلق نویسنده: Maedeh ژانر: اجتماعی، فرهنگی خلاصه: در جهانی که ما زندگی می کنیم، انسان های بی شماری وجود دارند. هیچکس شبیه دیگری نیس... رنگ پوست، رنگ مو، رنگ چشم، نوع صورت و...! آنقدر تفاوت های زیادی به چشم میخورد که برای شمردن آن ها، کلی زمان لازم است. حتی در شبیه ترین انسان ها از...
  16. Hope.sk

    متروکه فن فیکشن‌ رویای تاریک | airis.black

    نام فن‌فیکشن: Dark Dream نام نویسنده: airis.black ژانر: فانتزی، هیجانی، درام خلاصه: دختری عجیب‌ به نام رجینا که آرزوش رهایی‌ از یتیم‌ خانه‌ای هست که توی اون اسیر شده توسط خانواده‌ای جادوگری به سرپرستی‌ گرفته میشه. رجینا لوپین بر عکس برادرش توی گروه اسلیترین می‌افته‌ و مرگ‌خوار میشه و تبدیل به یه...
  17. هاویر

    متن فلورانس نایتینگل

    فلورانس نایتینگل پرستاری بود که در قرن 19 جان انسان‌های زیادی را نجات داد. نام او از نام شهری به نام فلورانس در ایتالیا گرفته شده بود؛ شهری که والدینش پس از ازدواج در سال 1818 به آنجا رفتند. خانواده‌اش ثروتمند بودند و در انگلستان دو خانه و همچنین خدمتکار داشتند. فلورانس در زمانه‌ی خود زنی...
  18. دمیــــــورژ

    متروکه داستان قرص انیمه | آرمیتا حسینی

    اسم: قرص انیمه ژانر: تخیلی، عاشقانه نام نویسنده : قلم سرخ(آرمیتا حسینی) خلاصه: اولش که شبیه اسمارتیس بود، بعد از آن فهمیدم که قرص‌هایی هستند درون جعبه‌های رنگی ، وقتی کنار کتاب پیدایشان شد، آنها را برداشتم. دقیقا هر زمان که آن صدا ظاهر می‌شد، چند جعبه قرص پیدا می‌کردم، اما از وقتی آن را...
  19. هاویر

    متن داستان پادشاه پرندگان

    یکی بود یکی نبود ، در یک جنگل سرسبز و پر از دار و درخت که حیوانات زیادی اونجا کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردن، گروهی از پرنده های زیبا و آوازه خوان هم بودن که سال های زیادی بود توی جنگل سرسبز و قشنگ قصه ی ما زندگی می کردن. با بیشتر شدن تعداد پرنده ها مشکلات اونا هم مثل ساختن لونه روی درخت...
  20. هاویر

    متن داستان لانه ی تو تو

    یکی بود یکی نبود ، یک روز توتوی پرنده به فکر ساختن یک لونه ی قشنگ برای خودش افتاد.اون شروع به پرواز کرد و بعد از مدتی گشتن باغی رو در ساحل رودخونه ای در کنار جنگل قصه ی ما پیدا کرد.توتو از دیدن انواع مختلفی از گیاهان و درختان و حیوانات و پرندگان توی باغ حسابی خوشحال و شاد شد.توتو با ساکنان اون...
بالا پایین