. . .

متن داستان لانه ی تو تو

تالار داستان‌های کودکانه

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,446
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #1
یکی بود یکی نبود ، یک روز توتوی پرنده به فکر ساختن یک لونه ی قشنگ برای خودش افتاد.اون شروع به پرواز کرد و بعد از مدتی گشتن باغی رو در ساحل رودخونه ای در کنار جنگل قصه ی ما پیدا کرد.توتو از دیدن انواع مختلفی از گیاهان و درختان و حیوانات و پرندگان توی باغ حسابی خوشحال و شاد شد.توتو با ساکنان اون باغ زیبا و قشنگ آشنا شد و خودش رو به اونا معرفی کرد، اون فکر کرد:” این باغ خیلی قشنگه ، من باید لونه م رو اینجا بسازم”بعد از این فکر بود که توتو بلافاصله یک درخت بزرگی رو انتخاب کرد و شروع به ساختن لونه ش روی اون درخت کرد.اون در مدت زمان خیلی کوتاهی نصف لونه ش رو ساخت.در همون موقع که توتو مشغول ساختن لونه ش بود کلاغ سیاهی که روی همون درخت نشسته بود لونه ی توتو رو دید و با خودش فکر کرد:” لونه ی اون پرنده بسیار هنرمندانه و زیباست و لونه ی من در مقابل اون خیلی زشت و کثیف به نظر میاد،هر کسی لونه ی ما دوتا رو ببینه فقط از لونه ی اون تعریف میکنه و خوشش میاد”
بنابراین اینطوری شد که کلاغسیاه پرواز کرد و به سمت توتو رفت و شروع کرد به مسخره کردن و قارقار کردن.توتو گفت :” چرا داری مسخره و قارقار میکنی؟”
کلاغ گفت :” چرا این کارو نکنم؟ تو داری سخت تلاش میکنی و کار میکنی تا روی درختی که اصلا ایمن و محکم نیست لونه بسازی”
توتو پرسید :” چرا میگی این درخت ایمن نیست؟”
کلاغ گفت :” این درخت محل زندگی بسیاری از پرنده های شکاریه که مرتب به اینجا میان”
توتو پرسید:” اما…لونه ی تو هم همینجاست؟”
کلاغ جواب داد :” بله منم همینطور، منم دنبال یک درخت جدید برای ساختن لونه م می گردم”
بله بچه ها حرف های کلاغ برای راضی کردن توتو کافی بود ، بنابراین اون لونه ی ناتمامش رو رها کرد و شروع به جستجو و گشتن به دنبال درخت جدیدی کرد تا بتونه روی اون لونه ش رو بسازه.
توتوهمونطور که پرواز می کرد و اطرافش رو نگاه میکرد ، یکدفعه چشمش به یک درخت انبه افتاد و شروع به ساختن لونه روی اون کرد.همونجور که اون داشت لونه ش رو می ساخت ، پرنده ی فاخته اونو دید و با تمسخر بهش گفت :” هی توتو ، تو خیلی نادونی”
توتو پرسید :” چرا اینو میگی؟”
فاخته گفت :” این رودخونه وقتی که بارندگی شدیدی اتفاق بیفته طغیان میکنه و سیل به راه میفته، اون وقته که سیل لونه ی تو رو هم با خودش می بره”
توتو به رودخانه سریعی که در نزدیکی درخت جریان داشت ، نگاه کرد.در همون موقع فاخته گفت :” ببین توتو ، منم حتی لونه م رو نساختم،من فقط در میان برگ های درخت انبه پنهان میشم و روزهامو اینجا و بین برگها می گذرونم”
توتو از ترس غرق شدن در سیلاب ، لونه ی ناتمامش رو رها کرد و دوباره به دنبال جای جدیدی برای ساختن لونه گشت. اون همونجورکه داشت پرواز می کرد دسته ای از درختچه ها رو در نزدیکی خودش دید و تصمیم گرفت لانه ش رو روی یکی از اون درختچه های زیبا بسازه.
وقتی که توتو داشت لونه ش رومی ساخت،میمون دم دراز به طرفش اومد و با تعجب و شگفتی به لونه ش نگاه کرد.
توتو پرسید :” به چی داری نگاه میکنی؟”
میمون دم دراز جواب داد :” من دارم می بینم که تو چقدر داری تلاش میکنی و دونه دونه شاخه های درختا رو میاری و با اونا لونه ت رو میسازی.اما آیا تحقیق کردی ببنینی زمان مناسبی برای این کار هست یا نه؟ شما ساختن لونه ت رو زمانی شروع کردی که خیلی مناسب و خوب نیست”
حرف های میمون دم دراز توتو رو ترسوند. میمون ادامه داد:” من همه چیز رو پیش بینی می کنم و میدونم، من می تونم زمان مناسب برای ساختن لونه ت رو بهت بگم ”
بله بچه ها توتو تحت تاثیر حرف های میمون دم دراز قرار گرفت و و از ترس اینکه لونه ش براش بدشانسی بیاره اونو خراب کرد و شکوند و گفت :” میمون دم دراز لطفا زمان درست و مناسب ساختن لونه م رو بهم بگو”
در همون موقع میمون دم دراز کتاب کلفتی رو از کیفش بیرون اورد و زمان مناسب و خوبی رو برای توتو انتخاب کرد و بعد دستمزد خودش رو گرفت و از اونجا دور شد.
وقتی که زمان مناسب فرا رسید توتو شروع به ساختن لونه ش کرد.خرگوش باهوش که در همون نزدیکی بود از صبح مشغول تماشا کردن توتو بود.اون دیده بود که توتو لونه ش رو به اصرار کلاغ سیاه و پرنده ی فاخته خراب کرده بود.حالا این سومین بار بود که توتو بعد از خوردن گول حرف های میمون دم دراز ، لونه ش رو شکسته و خراب کرده بود.
خرگوش باهوش برا توتو متاسف و ناراحت بود.اون پیش توتو رفت و بهش گفت :” تو در حال تلاش برای ساختن لونه ت بودی ولی به خاطر حرف های دیگران اونارو ناتمام میذاری و خرابشون میکنی”
توتو با چشمانی پر از اشک به خرگوش نگاه کرد.خرگوش با هوش با مهربانی گفت :” تو خسته به نظر میرسی. شب به خانه من بیا و استراحت کن ، بعدش فردا صبح دوباره شروع به ساختن لونه ت کن”
توتو با نگرانی گفت :” ولی اونجوری من اون زمان خوب و مناسب برای ساختن لونه م رو از دست میدم”
خرگوش باهوش گفت :” تمام اینا حرف های پوچ و بی معنی ایه،میمون دم دراز تو رو گول زد و فریب داد ، اون کارش همینه”
توتو پس از تلاش های زیاد برای ساختن لونه ش خسته شده بود و انرژی لازم برای ساختن لونه ی جدید رو نداشت.همچنین اون به شدت گرسنه بود.توتو ازخرگوش باهوش برای پیشنهادش تشکر کرد و با اون به خونه ش رفت.
خرگوش باهوش برای توتو غذا کشید و بهش گفت :” شما مهربان و سخت کوش و راستگو هستی و در ساختن لانه خیلی مهارت داری،اما…”
توتو با نگاهی پرسشگر خرگوش رو نگاه کرد.خرگوش باهوش ادامه داد :” اما تو خودت رو باور نداری،هر کسی که به خودش اعتماد و باور نداشته باشه به راحتی تحت تاثیر حرف های دیگران قرار میگیره،نداشتن خودباوری و اعتماد به نفس باعث میشه ما فکر کنیم که نمی تونیم هیچ چیزی و هیچ کاریرو با موفقیت به پایان برسونیم.کسی که به خودش باور داشته باشه حتی قبل از شروع یک پروژه و نقشه می تونه کارهایی رو انجام بده ،وقتی کلاغ سیاه تو رو از پرنده های شکاری می ترسوند تو به حرفش گوش دادی،اما حقیقت این بود که اون به لونه ی زیبای تو داشت حسودی می کرد.وقتی که فاخته به شما گفت که لونه ت بر اثر جاری شدن سیل خراب میشه،به خاطر این بود که اون به توانایی و مهارت لونه سازی تو حسادت می کرد چون اون تو زندگی خودش هرگز لونه ای نساخته بوده.بعد تو گول حرف های میمون دم دراز رو خوردی و اون حرف های پوج و بی معنی رو باور کردی.اگر تو به خودت باور و اعتماد داشتی، تا الان لونه ت رو ساخته بودی و مجبور نمیشدی این همه سختی و مشکل رو تحمل کنی.”
توتو متوجه حرف های خرگوش باهوش شد و خوب به اونا فکر کرد.
صبح روز بعد، توتو زود از خواب بیدار شد و با اعتماد به نفس لونه ش رو ساخت و آماده کرد.توتو لونه ش رو در عرض چند ساعت ساخته بود بچه ها وبعد از اینکه کار ساخت لونه ش تموم شد اون تصمیم گرفت که یک مهمونی توی لونه ش برگزار کنه.اون فراموش نکرد که کلاغ سیاه ، پرنده ی فاخته و میمون دم دراز رو هم برای جشنش دعوت کنه.گذشته از همه ی اینها،اونا باعث شده بودن و توتو رو مجبور کرده بودن که به کاستی ها و عیب های خودش پی ببره و اونا رو اصلاح کنه.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین