. . .

داستان

  1. هاویر

    متن داستان لانه ی تو تو

    یکی بود یکی نبود ، یک روز توتوی پرنده به فکر ساختن یک لونه ی قشنگ برای خودش افتاد.اون شروع به پرواز کرد و بعد از مدتی گشتن باغی رو در ساحل رودخونه ای در کنار جنگل قصه ی ما پیدا کرد.توتو از دیدن انواع مختلفی از گیاهان و درختان و حیوانات و پرندگان توی باغ حسابی خوشحال و شاد شد.توتو با ساکنان اون...
  2. هاویر

    متن داستان کوتاه بره ابر سفید

    یک بادبادک بود که دنبال دوست می‌گشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند. یک روز گذشت، دو روز گذشت، روز سوم باهم قرار گذاشتند، کنار یک ابر پنبه‌ای سفید که شکل بره بود یکدیگر را ببینند. بادبادک خیلی خوش‏حال شد. حمامی رفت. سر و رویی شست. مویی شانه کرد. ابرویی کمان...
  3. . MaHta .

    آموزش انواع مختلف شخصیت‌ها

    در هسته اصلی همه داستان های عالی مجموعه ای جذاب از انواع شخصیت ها نهفته است. یک شخصیت اصلی باید سه بعدی و جذاب باشد. آنها باید شخصیت هایی پویا باشند که خوانندگان بتوانند روزها را با آنها سپری کنند و خسته نشوند. شخصیت های فرعی از دستیارها (sidekick) گرفته تا معشوقه ها (love interests) تا شخصیت...
  4. . MaHta .

    آموزش سفر قهرمان (Hero’s Journey) چیست؟

    سفر قهرمان یک الگوی معمول داستانی یا قالب داستانی است که به قهرمانی می‌پردازد که به یک ماجراجویی می‌رود، درسی می‌گیرد، با این دانش تازه کسب کرده به یک پیروزی می‌رسد و سپس با تغییری در شخصیت خود به خانه برمی‌گردد. سفر قهرمان را می‌توان در سه مرحله اساسی خلاصه کرد: ۱. جدایی یا عزیمت. قهرمان جهان...
  5. tor_anj.kh

    تمام شده بنر معرفی داستان اتفاقی

    نام داستان: اتفاقی نویسنده: نفس (nfs_nm) ژانر: عاشقانه تگ: طلایی خلاصه: ای سرنوشت! چه در فکر داری برای ماه کوچک این داستانت؟ دره‌ی مهیب عمیق‌تر خواهد شد، یا بعد از این همه سقوط، بالاخره به کوه بلند و قله‌ی خوشبختی صعود می‌کند؟ نویسنده: @nfs_nm نگارگر: @ara.pr.o.o
  6. هاویر

    متن داستان روزی که خورشید خانم قهر کرد

    خورشید خانم تازه از خواب بیدار شده بود. موهای طلایی رنگ و پرنورش را شانه زد و به زمین نگاه کرد. بچه ها دستهایشان رابه هم گره کرده بودند و میچرخیدند. گلها و درختان سرسبز، شبنم روی برگهایشان را نوازش میکردند. پروانه ها خنده کنان دور گلها پرواز میکردند و بالاخره همه و همه شاد و خوشحال بودند. خورشید...
  7. ARA.O.O

    مصاحبه مصاحبه افتخاری با نویسنده ayda.bn | خبرنگار hana81

    عرض سلام و خسته نباشید. نویسنده‌‌ی عزیز @ayda.bn به ما افتخار داده، مصاحبه‌‌ی کوتاهی با خبرنگار توانمند تیم @hana81 داشتند. خبرنگار مذکور، متن مصاحبه رو ارسال خواهند کرد. °مدیریت تالار اخبار°
  8. هاویر

    متن داستان خاله سوسکه

    یکی از زیباترین و جذاب ترین قصه های دوران کودکی همه ما، قصه خاله سوسکه است که بارها شنیده ایم اما از آن خسته نشده این و همچنان مشتاق شنیدن آن هستیم. در این مطلب می توایند این قصه زیبا را مطالعه نموده و همچنین برای کودکانتان بخوانید. داستان خاله سوسکه داستانی در را*بطه با زندگی سوسک جوانی است که...
  9. هاویر

    متن داستان محرم

    کاروان به کربلا رسید. شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند. بچه ها از روی شتر ها و اسبها پیاده شدند. بزرگترها خیمه ها را برپا کردند. بچه ها خیلی خوشحال شدند. امشب می توانستند توی خانه های چادری بخوابند. آن طرف تر یک رودخانه ی پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند. بچه ها دوست داشتند مثل بزرگتر...
  10. هاویر

    متن داستان کودکانه چوپان دروغگو

    روزی روزگاری پسرک چوپانی در دهکده‌ای زندگی می‌کرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه‌های سبز و خرم نزدیک ده می‌برد تا گوسفند‌ها علف‌های تازه بخورند. او تقریبا تمام روز را تنها بود. یک روز که حوصله اش خیلی سر رفته بود از بالای تپه چشمش به مردم ده افتاد که کنار هم در وسط ده جمع شده...
  11. هاویر

    متن داستان کودکانه یک کلاغ چهل کلاغ

    ننه کلاغه صاحب یک جوجه شده بود . روزها گذشت و جوجه کلاغ کمی بزرگتر شد . یک روز که ننه کلاغه برای آوردن غذا بیرون میرفت به جوجه اش گفت : عزیزم تو هنوز پرواز کردن بلد نیستی نکنه وقتی من خونه نیستم از لانه بیرون بپری و ننه کلاغه پرواز کرد و رفت . هنوز مدتی از رفتن ننه کلاغه نگذشته بود که جوجه کلاغ...
  12. آلباتروس

    انتشاریافته داستان کوتاه ماهک، دختر بی ادب | آلباتروس

    داستان: ماهک، دختر بی ادب نویسنده: آلباتروس ژانر: فانتزی خلاصه سیزده تا دوست که مثل یک خانواده در کنار هم زندگی می‌کردند؛ اما یکی از آن‌ها فرق می‌کرد. بقیه بچه‌ها زیاد دوستش نداشتند و در آخر برایش یک نقشه‌ کشیدند تا او را هم مثل خودشان کنند؛ ولی... .
  13. هاویر

    متن داستان کودکانه سنجاب کوچولو و نی نی

    سنجاب کوچولو و نی نی یک قصه کودکانه جدید هست. یکی بود یکی نبود. در جنگل سرسبز همیشه بهار روی یک درخت بزرگ سنجاب کوچولو با پدر و مادرش با خوبی و خوشی زندگی می کردند. چند روز پیش مامان سنجابه یک نی نی کوچولو به دنیا آورده بود و حالا سنجاب کوچولو یک برادر ریزه میزه داشت. سنجاب کوچولو از این اتفاق...
  14. هاویر

    متن قصه خورشید غرغرو

    یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیچکس نبود. روزی بود روزگاری بود. مردی بود زنی داشت به اسم خورشید که خیلی بداخلاق بود و همه اش سر هر چیزی غر می‌زد. همه او را به اسم «خورشید غرغرو» می‌شناختند. از بس که شوهرش را اذیت می‌کرد و غر می‌زد شوهرش تصمیم گرفت تا او را نابود کند تا بلکه از غرزدن او خلاص شود...
  15. Nstrn_jz

    متروکه داستان کوتاه آفاق کبود | Arsi

    "بسم الله الرحمن الرحیم" نام داستان: آفاق کبود نام نویسنده: Arsi ژانر: اجتماعی، تراژدی ویراستار: @Nafas.h خلاصه: نبوغی که در نیمه‌ای تاریک به دست خاموشی سپرده شد، دوباره شعله می‌کشد. دستانی کوچک در تنی نفرین خوانده شده که برای نجات، قلم سرنوشت را می‌رقصانند. اشک هایی که سایه می‌شوند بر خطوط روی...
  16. هاویر

    متن فیل تنها در جنگل

    یکی بود یکی نبود. یک روز یک فیل وارد یک جنگل شد و دنبال دوست می‌گشت. فیل قصه ما روی درخت یک میمون رو دید. ازش پرسید باهام دوست میشی؟ میمون بهش گفت تو خیلی گنده ای! تو نمیتونی مثل من از روی درخت بالا بری. آقا فیل داستان ما بعد از این یک خرگوش رو دید و ازش خواست که باهاش دوست بشه. اما خرگوش گفت...
  17. ARA.O.O

    بحث و گفتگو بهترین اثری که نوشتی...؟

    سلام سلام! فکر میکنم موضوع مورد بحثمون، از عنوان تاپیک کاملا مشخصه. بیاید در مورد اون اثرتون حرف بزنید که شاید حتی سه صفحه بیشتر نبوده، اما بیشتر از همه نسبت بهش حس خوبی دارید. اسپم و نقل قول های اسپم گونه، ممنوع!
  18. Alex

    متن قصه خرگوش کنجکاو و حرف گوش نکن!

    سلام! روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی می کرد. یک روز، خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود که به چشمه ای سحر آمیز رسید. خرگوش می خواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان زنبوری خود را به خرگوش رساند و به او گفت: از این چشمه آب ننوش. هر که از این آب بنوشد کوچک می شود. اما خرگوش به...
  19. Alex

    متن قصه دو موش بد

    سلام!🤩 روزی روزگاری یک خانه عروسکی بسیار زیبا در کنار شومینه اتاق قرار داشت. دیوارهای آن قرمز و پنجره هایش سفید بود. این خانه متعلق به دو عروسک بود. یک عروسک لوسیندا نام داشت که صاحب‏خانه بود اما هیچوقت غذا سفارش نمی داد. دیگری جین نام داشت که آشپز بود اما هیچ وقت آشپزی نمی کرد چون غذاها از قبل...
  20. ARA.O.O

    انتشاریافته مجموعه داستان اسرار واژگون/جلد اول دنده‌‌ی شکسته | آرا (هستی همتی)

    نام مجموعه داستان: اسرار واژگون جلد یک: دنده‌‌ی شکسته نویسنده: آرا (هستی همتی) ژانر: معمایی، جنایی *هدف: نوشتن یه داستان متفاوت گیج کننده! *خلاصه: ظاهر و باطن، دو چیز مجزا و در آن واحد، وابسته به یک‌دیگرند. باطن، نهانِ آن چیزی است که در ظاهر می‌‌بینیم و گاه نگاهی عمیق به ظاهر، آدمی را به عمق...
بالا پایین