. . .

نقد و بررسی نقد و بررسی رمان چشم های وحشی l ماعده بالایی

تالار نقد خوانندگان آثار

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,333
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #1
نام رمان: چشم های وحشی

نام نویسنده: مائده بالانی

ژانر: عاشقانه

ناظر: @regle cassée



ویراستار: @Nili _ N



خلاصه:

داستان چیزی فراتر از یک اتفاق ساده است.

می‌گویی عشق در یک نگاه؟

می‌گویی جدال سوختن در میان تمام خواستن‌ها و نخواستن‌ها؟

حرف، حرف دل است، داستان،داستان دلدادگی است.من از مردی می‌گویم که دلش را جا گذاشته است.عشقش به تاراج رفته است و این میان او مانده و عشقی که برایش شده پر از حسرت، پر از نفرت.

من از دختری می‌گویم که زندگی اش پر شد از جبر..مجبور شد به انتخاب،به قربانی کردن خودش، به بهای نجات پدر.

من از تمام خواستن‌ها و نخواستن‌ها می گویم،از تب داغ خواستن، از فاصله‌ای بد که تنت را می لرزاند.

داستان ، داستان انتخاب است.

حرف، حرف دلدادگی است.

و خدا می‌داند آخرش سهمشان از این عشق چه می شود.
 

نیکـ

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2633
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-13
موضوعات
52
نوشته‌ها
312
راه‌حل‌ها
3
پسندها
999
امتیازها
183
سن
20
محل سکونت
گلخونه ته باغ!...

  • #2
سلام روزتون بخیر
با ارزوی پیشرفت سطح قلم شما در ابتدا بگم این نظر و نقد مختصر صرفا جهت بهبود قلم شما نویسنده عزیز هستش
@مائده بالانی
@suspicious
بابت خلاصه رمان باید شمارو تشویق کرد چون یکی ازمعیار‌های اصلی یک خلاصه استاندار را دارا است، شما حتی برید درخواست نقد هم بدید و توسط منتقدین چک شه یکی از معیارهای نقد ان‌ها این مورد هستش که خلاصه باید گنگ باشد و در عین حال اطلاعات ناچیزی از رمان به خواننده منتقل کند
خوشبختانه خیلی عالی از پس این موضوع بر اومدید
تنها موردی که وجود داشت کلیشه بودن خلاصه بود
خیلی از ترکیب‌ها تکراری بود طوری که خواننده واقعا متوجه تکراری بودن ان می‌شود و ان را مانند بقیه‌ی متن‌های عاشقانه قضاوت می‌کند
مقدمه درواقع یعنی سرآغاز رمان، متنی جامع از احساسات بیان شده در رمان
تقریبا عالی عمل کردید امآ اندازه مقدمه آنچنان طولانی هست که خواننده در نگاه اول منصرف از خواندن مقدمه می‌شود !
محتوای رمان تقریبا خوب بود فقط سعی کنید فضاسازی انجام بدید
فضاسازی اصلا نداریم خیلی کم داریم و همچنين سعی کنید از دیالوگ‌محوری پرهیز کنید
و مورد آخری که دیدم
که تقریباتو همه رمانا هست اینکه شخصئت اصلی بیاد خودش رو اینطوری توصیف کنه :
چشم های رنگی
دماغ فلان
قد فلان
خودش بگه
این روش کاملا کلیشه و تکراری شده
این مورد رو لطفا حذف کنید
 

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
642
راه‌حل‌ها
26
پسندها
1,415
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #3
سلام خسته نباشید! خیلی خشنگ بود.
وقتی از مونولوگ به دیالوگ میخواید برید باید اینطوری بگید.
از تعجب ابروهایم را بالا انداختم
من: برای چی عزیزم؟ ❌
ابروهایم را بالا انداختم و با تعجب گفتم:
- برای چی عزیزم؟✅
بنظرم تویه مقدمه خط اول بهتر بود که جمله‌ی پاییز که می‌شود رو حذف کنید. چون در ادامه می‌گه بی هدف به جلوش خیره میشه. خوب فقط توی پاییزه؟ یعنی هیچ فصل دیگه‌ای بی هدف نیست و فقط پاییز یاد معشوقش میوفته؟
و یه قسمت دیگه که به رنگ چشم اشاره کردید بنظرم بی ربط بود. یعنی میتونستید جاهای دیگه بیاریدش ولی الان وقتش نبود.
پارت اول.
قطعا اگر خدمتکار داشته باشیمو بعد مدت‌ها غذا رو بیاره در اتاقم نمیام بگم چه عجب. یا از کی تاحالا ... میگم مرسی پس این لحنم خیلی بنظرم جالب نبود و حق اون ملوک بدبخت که زحمت کشیده بود این لحن نبود.
تعریف از حس قبل از دیالوگتون؛ یعنی لحن حرف زدن یا ری‌اکشن(واکنش)‌‍تون جای کار داشت. یعنی قطعا قری به گردنم دادم؛ نمیتونه یه حس باشه میتونستید بگید با تعجب گردنم رو کج کردم و ازش( از او) پرسیدم:
پارت چهار.
بنظرم این موضوع خیلی کلیشه ای بود. تضاد فلان با بهمان یا بینی کوچیک و لب قلوه‌ایه صورتی و خلاصه از این دافا فقط تو داستانا پیدا میشه خیلی کلیشه‌ایه
سعی کن جایگزینش کنی.
درضمن دیالوگ‌ها هم نیاز به علامت نگارشی دارن. من نمیدونم بعضی از دیالوگ هارو سوالی بخونم؛ با تعجب بخونم؛ یا ساده بخونم پس لطفا تهشون علامت نگارشی رو حتما بزار.
بنظرم رمان خیلی سریع پیشرفت.. میتونست خیلی اروم تر بره و با توصیفات و حس بیشتری بنویسیش. چیزی که من میبینم هول هولکی نوشتن یک متن بود که سریع به اتمام برسه.
در ادامه مشکل خاصی جز کلیشه‌ای بودن ندیدم. سعی کن رمانتو به جاهای بهتر بکشونی که از کلیشه در بیاد ولی درکل خیلی قشنگ نوشته بودی و یجورایی جذب رمانت شدم.
موفق!

ببخشید اگر اشتباه تایپی وجود داره😂😞
@suspicious
@مائده بالانی
 

فاطره

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
مدیر
تیم تبلیغات
ناظر
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
نام هنری
فاطره
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
672
نوشته‌ها
1,800
راه‌حل‌ها
35
پسندها
4,160
امتیازها
590

  • #4
سلام خداقوت🌹
طرز نوشتن خلاصت رو پسندیدم، متفاوت، هیجانی و کنجکاو کننده بود.
توی مقدمه کلمه حوا فکر کنم غلط املایی بود (غلط املایی‌های دیگه هم داشتی، خیلی کم بودن اما تو چشم بودن)
رمانت رو محاوره‌ای نوشتی، اما بعضی جاهاش ادبی نوشتی(حتی یه پارتش، قسمت دیالوگش ادبی بود) (ببخش یادم نیست کدوم پارت بود)
#۱۶ نوشتی شروین زیباتر از همیشه؟ گلچهره که تا حالا شروین رو ندیده بود، الان یه‌هو شد زیباتر از همیشه، یه نگاهی بهش بنداز شاید من حواسم نبوده شاید هم واقعا اشتباهه.
#۱۶ عجیب بود که این خواهر و برادر زمین تا آسمون باهم فرق داشتند.
خواهر رو معرفی نکردیا😁
وای، از اون طرف مالاریا باعث حرص گلچهره میشه، از اون طرفم شروین باعث حرص کامیار😁😂خوشم اومد.
دمت گرم، از پارت ۲۰ به بعد متنوع شد...
یا خدا😍بهادر شد باباش و خانواده قبلیش شدن دایی و زندایی و کامیار پسر عموش، واو...
اما یه چیزی بد شدا، چطوری عاقد و عقد و... پیش اومد😐😂سوری هم حساب کنی یکمی مشکل شد حضمش...
چرا دروغ، اول از رمانت و تکراری بودنش خوشم نیومد، با خودم گفتم نه آخه وقتی یه همچین مقدمه و خلاصه‌ قوی نوشته، بهش نمیاد رمان تکراری بنویسه، پس ادامه دادم و با اینکه از رمان عاشقانه خوشم نمیاد این یکی رو خیلییی خوشم اومد، متفاوت و هیجانی و کمی هم طنز داشت.
به نظرم یه توضیحی میدادی که مهمون های تولدش کیا بودن عالی میشد. البته بخوام کلی بگم توضیحاتت خوب بود اما یکوچولو فقط یکوچولو بیشتر فضا سازی می‌کردی بهتر بود... راستی اصلا نگفته بودی کامیار توی همون خونه زندگی میکنه، من فکر کردم خونه مستقلی داره، اما بعد یهویی نوشتی اتاق کامیار روبه‌روی اتاق گلچهره بود، به نظرم یه ویرایش بزنی حله...

خب به صورت کلی از قلمت خوشم اومد و همه چیز عالی بود اما، ۱_محاوره و ادبی ۲_فضا سازی ۳_غلط املایی یا اشتباه تایپی رو دقت کنی عالی‌تر هم میشی...
معذرت طولانی شد😁
موفق باشی🌹
 

Luna🌙

رمانیکی حامی
رمانیکی
نام هنری
دریاچه نقره‌ای
شناسه کاربر
5731
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-08
آخرین بازدید
موضوعات
180
نوشته‌ها
382
راه‌حل‌ها
1
پسندها
1,283
امتیازها
335
محل سکونت
دنیایی پشمکا

  • #5
سلام و درود به نویسنده عزیز

خوب بگم که رمانت واقعا مقدمه زیبایی داشت من به شخصه جذب مقدمه شدم و دلم بیشتر به خواندن رمان اشتیاق پیدا کرد
مقدمه تون هم خیلی جذاب بود واقعا به دل می‌نشست
اشتباه تایپی که رعایت بشه خیلی خوب میشه
اونجایی که داشتی اطاق جدید لندن رو وارسی میکردی ( همراه میر آرایش و در سمت دیگر اتاق کاناپه ای کوچک وجود داشت.) نقطه میز رو نگذاشته بودی و همچنان چند جایی دیگه هم که در حدی خیلی کم دیده میشد
و یه جا گفته بودی که نمیدونی کامیار کجا هست و خیلی کم می‌دیدی ولی چند پارت بعد گفتی اتاقش رو به روی اتاق گلچهره هست پس به این جاهاش یکم توجه بشه خیلی بهتر از چیزی که نوشتی میشه
اونجا که کادو تولد میداد رو ام یک نمه عوض بکنی قشنگ تر میشه مثلاً: تو نوشتی، جعبه رو او گرفتم و باز کردم. اگه کلمه ( از )رو وست (رو) و (او) قرار بدی قشنگ میشه مثلاً: جعبه رو از او گرفتم و باز کردم.
در کل بگم رمانت یکم طنز هم بود رمان رو بیشتر جذاب میکرد
اونجا هم که گفتی خواهر و برادر زمین تا آسمان باهم فرق میکنند رو یکم جالب نشد چون خواهرش رو اصلا به تصویر نکشیدی

و من آرزو موفقیت بیشتر رو برات آرزو میکنم همچنان منتظر باقی پارت ها هستم
 

مائده بالانی

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
641
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
170
پسندها
1,857
امتیازها
83

  • #6
سلام و درود به نویسنده عزیز

خوب بگم که رمانت واقعا مقدمه زیبایی داشت من به شخصه جذب مقدمه شدم و دلم بیشتر به خواندن رمان اشتیاق پیدا کرد
مقدمه تون هم خیلی جذاب بود واقعا به دل می‌نشست
اشتباه تایپی که رعایت بشه خیلی خوب میشه
اونجایی که داشتی اطاق جدید لندن رو وارسی میکردی ( همراه میر آرایش و در سمت دیگر اتاق کاناپه ای کوچک وجود داشت.) نقطه میز رو نگذاشته بودی و همچنان چند جایی دیگه هم که در حدی خیلی کم دیده میشد
و یه جا گفته بودی که نمیدونی کامیار کجا هست و خیلی کم می‌دیدی ولی چند پارت بعد گفتی اتاقش رو به روی اتاق گلچهره هست پس به این جاهاش یکم توجه بشه خیلی بهتر از چیزی که نوشتی میشه
اونجا که کادو تولد میداد رو ام یک نمه عوض بکنی قشنگ تر میشه مثلاً: تو نوشتی، جعبه رو او گرفتم و باز کردم. اگه کلمه ( از )رو وست (رو) و (او) قرار بدی قشنگ میشه مثلاً: جعبه رو از او گرفتم و باز کردم.
در کل بگم رمانت یکم طنز هم بود رمان رو بیشتر جذاب میکرد
اونجا هم که گفتی خواهر و برادر زمین تا آسمان باهم فرق میکنند رو یکم جالب نشد چون خواهرش رو اصلا به تصویر نکشیدی

و من آرزو موفقیت بیشتر رو برات آرزو میکنم همچنان منتظر باقی پارت ها هستم
سلام ممنونم از این‌که دنبال میکنید.
غلط های املایی تو نگارش پیش میاد وسعی میکنم اصلاحش کنم و تا آخر پارت گذاری بهم فرصت بدید.

در مورد کامیار و اتاقش باید بگم. که وقتی کامیار ازدواج گل چهرهذو عموش رو میبینه برای مدتی نیست و تو حال و هوای خودشه اما خونه اصلی اون خونه بهادر خان هست و از زمان بچگی هاش پیش اون بزرگ شده.
اینکه گلچهره نمی‌دونه اون کجاست بخاطر شرایطی که تازه براش به وجود اومده.

و اینکه من طنز نویس نیستم و بیش‌تر با ژانر عاشقانه راحت ترم.

و اینکه من شروین و خواهرش رو زمانی معرفی کردم که شروین کامیار و گلچهره رو میبینه و نیمه سلامت رو به مانلیا میرسونم.

و در نهایت ممنون که دنبال میکنی. متشکرم که برام کامنت گذاشتی و نطر دادی عزیزم. لطفا تا پایان رمان همراهم باش
 

مائده بالانی

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
641
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
170
پسندها
1,857
امتیازها
83

  • #7
سلام خداقوت🌹
طرز نوشتن خلاصت رو پسندیدم، متفاوت، هیجانی و کنجکاو کننده بود.
توی مقدمه کلمه حوا فکر کنم غلط املایی بود (غلط املایی‌های دیگه هم داشتی، خیلی کم بودن اما تو چشم بودن)
رمانت رو محاوره‌ای نوشتی، اما بعضی جاهاش ادبی نوشتی(حتی یه پارتش، قسمت دیالوگش ادبی بود) (ببخش یادم نیست کدوم پارت بود)
#۱۶ نوشتی شروین زیباتر از همیشه؟ گلچهره که تا حالا شروین رو ندیده بود، الان یه‌هو شد زیباتر از همیشه، یه نگاهی بهش بنداز شاید من حواسم نبوده شاید هم واقعا اشتباهه.
#۱۶ عجیب بود که این خواهر و برادر زمین تا آسمون باهم فرق داشتند.
خواهر رو معرفی نکردیا😁
وای، از اون طرف مالاریا باعث حرص گلچهره میشه، از اون طرفم شروین باعث حرص کامیار😁😂خوشم اومد.
دمت گرم، از پارت ۲۰ به بعد متنوع شد...
یا خدا😍بهادر شد باباش و خانواده قبلیش شدن دایی و زندایی و کامیار پسر عموش، واو...
اما یه چیزی بد شدا، چطوری عاقد و عقد و... پیش اومد😐😂سوری هم حساب کنی یکمی مشکل شد حضمش...
چرا دروغ، اول از رمانت و تکراری بودنش خوشم نیومد، با خودم گفتم نه آخه وقتی یه همچین مقدمه و خلاصه‌ قوی نوشته، بهش نمیاد رمان تکراری بنویسه، پس ادامه دادم و با اینکه از رمان عاشقانه خوشم نمیاد این یکی رو خیلییی خوشم اومد، متفاوت و هیجانی و کمی هم طنز داشت.
به نظرم یه توضیحی میدادی که مهمون های تولدش کیا بودن عالی میشد. البته بخوام کلی بگم توضیحاتت خوب بود اما یکوچولو فقط یکوچولو بیشتر فضا سازی می‌کردی بهتر بود... راستی اصلا نگفته بودی کامیار توی همون خونه زندگی میکنه، من فکر کردم خونه مستقلی داره، اما بعد یهویی نوشتی اتاق کامیار روبه‌روی اتاق گلچهره بود، به نظرم یه ویرایش بزنی حله...

خب به صورت کلی از قلمت خوشم اومد و همه چیز عالی بود اما، ۱_محاوره و ادبی ۲_فضا سازی ۳_غلط املایی یا اشتباه تایپی رو دقت کنی عالی‌تر هم میشی...
معذرت طولانی شد😁
موفق باشی🌹
سلام سپاس از این‌که دنبال میکنید.

اگه غلط املایی بود حتما ویراستار رمان اون رو اصلاح می‌کرد که در این مورد به من تذکری داده نشده.

و دیگه اینکه من بیشتر ادبی مینویسم و کلا قلمم بیشتر به ادبی میچربه. اما مخاطبینم دوست داشتن یکم محاوره قاطی اش کنم. چون خیلی ادبی نوشتن خشک می‌کنه و برای خواننده سخته.

در مورد شروین و خواهرش هم که قبلا توضیح دادم. شروین وقتی کامیار و گلچهره رو میبینه و اونا جا مهمونی آخر هفته رو گوشزد می‌کنه به کامیار میگه سلامت رو به مانلیا میرسونم ( اشاره غیر مستقیم)

و اینکه خوشحالم از قلمم خوشت اومده و دنبال میکنی. همین که رمان رو نقد می‌کنی این نشون میده من تا اینجا خوب پیش رفتم و مخاطب از ر داستان خوشش اومده.


در مورد کامیار هم باید بگم که اون از بچگی پیش بهادر و تو خونه اون بزرگ شده و مستقل نیست و به عموش وابسته است. و وقتی جریان ازدواج رخ میده اون برای مدتی خونه رو ترک می‌کنه و وقتی حقیقت رو میفهمه به خونه بر میگرده.


در مورد مهمون های تولد هم.لزومی نداشت خیلی روش مانور بدم چون تو داستان خیلی نقشی نداشتن.

و‌درنهایت مرسی که دنبال میکنی و لطفا تا پایان رمان همراهم باش
 

مائده بالانی

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
641
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
170
پسندها
1,857
امتیازها
83

  • #8
سلام خسته نباشید! خیلی خشنگ بود.
وقتی از مونولوگ به دیالوگ میخواید برید باید اینطوری بگید.
از تعجب ابروهایم را بالا انداختم
من: برای چی عزیزم؟ ❌
ابروهایم را بالا انداختم و با تعجب گفتم:
- برای چی عزیزم؟✅
بنظرم تویه مقدمه خط اول بهتر بود که جمله‌ی پاییز که می‌شود رو حذف کنید. چون در ادامه می‌گه بی هدف به جلوش خیره میشه. خوب فقط توی پاییزه؟ یعنی هیچ فصل دیگه‌ای بی هدف نیست و فقط پاییز یاد معشوقش میوفته؟
و یه قسمت دیگه که به رنگ چشم اشاره کردید بنظرم بی ربط بود. یعنی میتونستید جاهای دیگه بیاریدش ولی الان وقتش نبود.
پارت اول.
قطعا اگر خدمتکار داشته باشیمو بعد مدت‌ها غذا رو بیاره در اتاقم نمیام بگم چه عجب. یا از کی تاحالا ... میگم مرسی پس این لحنم خیلی بنظرم جالب نبود و حق اون ملوک بدبخت که زحمت کشیده بود این لحن نبود.
تعریف از حس قبل از دیالوگتون؛ یعنی لحن حرف زدن یا ری‌اکشن(واکنش)‌‍تون جای کار داشت. یعنی قطعا قری به گردنم دادم؛ نمیتونه یه حس باشه میتونستید بگید با تعجب گردنم رو کج کردم و ازش( از او) پرسیدم:
پارت چهار.
بنظرم این موضوع خیلی کلیشه ای بود. تضاد فلان با بهمان یا بینی کوچیک و لـ*ـب قلوه‌ایه صورتی و خلاصه از این دافا فقط تو داستانا پیدا میشه خیلی کلیشه‌ایه
سعی کن جایگزینش کنی.
درضمن دیالوگ‌ها هم نیاز به علامت نگارشی دارن. من نمیدونم بعضی از دیالوگ هارو سوالی بخونم؛ با تعجب بخونم؛ یا ساده بخونم پس لطفا تهشون علامت نگارشی رو حتما بزار.
بنظرم رمان خیلی سریع پیشرفت.. میتونست خیلی اروم تر بره و با توصیفات و حس بیشتری بنویسیش. چیزی که من میبینم هول هولکی نوشتن یک متن بود که سریع به اتمام برسه.
در ادامه مشکل خاصی جز کلیشه‌ای بودن ندیدم. سعی کن رمانتو به جاهای بهتر بکشونی که از کلیشه در بیاد ولی درکل خیلی قشنگ نوشته بودی و یجورایی جذب رمانت شدم.
موفق!

ببخشید اگر اشتباه تایپی وجود داره😂😞
@suspicious
@مائده بالانی
سلام ممنون از اینکه دنبال میکنید.

در مورد دیالوگ و مونولوگ، ویراستار م خرده ای نگرفت و ایرادی وارد نکرد.

کلمه پاییز رو حذف نکردم. چون پاییز برای کسی که داره روایت می‌کنه اهمیت خاصی داره و میگه پاییز کخ می‌شود بی هدف به رو به رویم خیره می‌شوم. پس پاییز با بقیه فصل ها براش متفاوته و حتما شروع یک اتفاقی بوده.


در مورد چهره گل چهره باید بگم که یه دختر معمولی و بدون عمله و من چیزی رو توصیف کردم که خلقش کردم و با این شخصیت پیش رفتم و به شخصه نمی‌تونم عوض یا جایگزینش کنم.

و اینکه روند داستان طبیعی بود و اگه خیلی کش دار می‌شد خسته کننده بود.
و من برای داستان وقت میزارم و اینطور نیست که هول هولکی یه چیزی بنویسم و بفرستم. و منظورت رو از کلیشه نفهمیدم. چون داستان من متفاوته و انحصاری برای خودمه و نمیتونه پر از کلیشه باشه.


و در آخر هم ممنون که دنبال میکنی تا پایان همراهمون باش.
 

فاطره

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
مدیر
تیم تبلیغات
ناظر
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
نام هنری
فاطره
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
672
نوشته‌ها
1,800
راه‌حل‌ها
35
پسندها
4,160
امتیازها
590

  • #9
سلام سپاس از این‌که دنبال میکنید.

اگه غلط املایی بود حتما ویراستار رمان اون رو اصلاح می‌کرد که در این مورد به من تذکری داده نشده.

و دیگه اینکه من بیشتر ادبی مینویسم و کلا قلمم بیشتر به ادبی میچربه. اما مخاطبینم دوست داشتن یکم محاوره قاطی اش کنم. چون خیلی ادبی نوشتن خشک می‌کنه و برای خواننده سخته.

در مورد شروین و خواهرش هم که قبلا توضیح دادم. شروین وقتی کامیار و گلچهره رو میبینه و اونا جا مهمونی آخر هفته رو گوشزد می‌کنه به کامیار میگه سلامت رو به مانلیا میرسونم ( اشاره غیر مستقیم)

و اینکه خوشحالم از قلمم خوشت اومده و دنبال میکنی. همین که رمان رو نقد می‌کنی این نشون میده من تا اینجا خوب پیش رفتم و مخاطب از ر داستان خوشش اومده.


در مورد کامیار هم باید بگم که اون از بچگی پیش بهادر و تو خونه اون بزرگ شده و مستقل نیست و به عموش وابسته است. و وقتی جریان ازدواج رخ میده اون برای مدتی خونه رو ترک می‌کنه و وقتی حقیقت رو میفهمه به خونه بر میگرده.


در مورد مهمون های تولد هم.لزومی نداشت خیلی روش مانور بدم چون تو داستان خیلی نقشی نداشتن.

و‌درنهایت مرسی که دنبال میکنی و لطفا تا پایان رمان همراهم باش
خواهش، اوکی. اوکی موفق باشی و دمت گرم که به فکر خواننده‌ای.
درسته راست میگی ولی خب اشاره غیرمستقیم به نظرم خواننده رو گیج میکنه، شاید هم من متوجه نشدم.
🌹🌹
اوکی.
آخه مهمون‌های تولدش رو خود گلچهره پرسیده بود از پدرش و اون گفته بود معرفی می‌کنه، حالا دقیق نیازی نیست ولی چون این دیالوگ رو نوشتی بود، نظر من گفتن مهمون‌ها بود، چون برای خودم سوال شد که آیا دوستان بودن یا اقوام و حتی پدر و مادرقبلیش بودن یا نه😅
خواهش گل...مرسی از شما که جواب دادی :flower-smiley: موفق باشی🌹
 

مائده بالانی

رمانیکی
رمانیکی
شناسه کاربر
641
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
170
پسندها
1,857
امتیازها
83

  • #10
خواهش، اوکی. اوکی موفق باشی و دمت گرم که به فکر خواننده‌ای.
درسته راست میگی ولی خب اشاره غیرمستقیم به نظرم خواننده رو گیج میکنه، شاید هم من متوجه نشدم.
🌹🌹
اوکی.
آخه مهمون‌های تولدش رو خود گلچهره پرسیده بود از پدرش و اون گفته بود معرفی می‌کنه، حالا دقیق نیازی نیست ولی چون این دیالوگ رو نوشتی بود، نظر من گفتن مهمون‌ها بود، چون برای خودم سوال شد که آیا دوستان بودن یا اقوام و حتی پدر و مادرقبلیش بودن یا نه😅
خواهش گل...مرسی از شما که جواب دادی :flower-smiley: موفق باشی🌹
سعی میکنم تو روند داستان بیشتر به آشنایی با مهمون ها و اطرافیان میپردازم. ممنون که دنبال میکنی. آماده پارت جدید باش
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین