. . .

نقد و بررسی نقد و بررسی رمان یارگیلاما(قضاوت شده)| لبخند زمستان

تالار نقد خوانندگان آثار

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #1
عنوان اثر: یارگیلاما
نویسنده: @لبخند زمستان
ژانر: عاشقانه، اجتماعی

مقدمه:
زندگی کمی آرام‌تر قدم بردار.
من خسته‌ی این روزگارم

تو صبر کن تا شاید پا به پای تو برسم
زندگی کمی آرام و آهسته و بی‌مهابا
من هر چقدر که دویدم باز به تو نرسیدم
روزگار کمی آرام...
وقتی تمام نوجوانی و جوانی‌ات را به انتظار بنشینی باز هم چیزی تغییر نخواهد کرد.
تمام دخترها در طول زندگی، فقط به دو مرد تکیه می‌دهند یکی بابا و دیگری عشق‌شان اما او فقط به انتظار این دو مرد نشسته است تا شاید بیایند و زخم‌های تازه و کهنه‌اش را مداوا کنند!

خلاصه:
فاطمه دختر مظلوم هفده ساله، چند سالی
می‌شد که منتظر پدرش نشسته بود پدری که برای دفاع از حرم عازم سوریه شده بود و حالا بعد از چند سال در بی‌خبری از پدرش به سر می‌برد.
در مسیر زندگی‌اش فراز و نشیب‌های زیادی را پشت سر می‌گذارد و طی یک اتفاق یا شاید حکمت خدا با پسری آشنا می‌شود.
ساسان پسر مغرور صد البته جذاب داستان با فرهنگی خیلی متفاوت وارد زندگی او می‌شود و سبب پیدا شدن رضا که باعث می‌شود نهال عشقی که در دل فاطمه نهفته بود رفته رفته بزرگ‌تر باشد و بعد از کلی کش مکش محرم هم‌دیگر می‌شوند اما درست زمان عروسی اتفاقی پیش می‌آید که دوباره آن‌ها را برای مدت طولانی از هم دور می‌کند که فصل دوم رمان آن‌ها را به ما نشان خواهد داد.
 

regle cassée

رمانیکی جذاب
نیمچه رمانیکی
شناسه کاربر
1435
تاریخ ثبت‌نام
2021-12-24
آخرین بازدید
موضوعات
31
نوشته‌ها
592
راه‌حل‌ها
7
پسندها
3,803
امتیازها
233
محل سکونت
La terre dont je suis la reine

  • #2
سلام سلام لبخند خانوم*_*
خوب من کامل رمانت رو خوندم و چون از قلمت خیلی خوشم اومد و به نظرم می‌تونی بهتر بشی، نکات رو کامل و دقیق بهت می‌گم.
اول که خوندم حس کردم شاید بهتر باشه همینجور یه نظر سطحی بدم و برم، اما ادامه که دادم به این نتیجه رسیدم که می‌تونم کامل و دقیق بخونمش و از خوندنش، یه لذت عظیم ببرم. حالا می‌گی چرا اول نمی‌خواستی بخونی؟ چون احساس می‌کردم قراره با یه کلیشه عظیم رو به رو بشم، که کل ماجراش هم بتونم حدس بزنم! مثلا یه خانم که شوهرش اشتباه قضاوتش کرده و یه سری ماجرا رو می‌گذرونه، یا یه دختری که مثلا با یکی از هم‌رزم های باباش ازدواج می‌کنه چون عاشقش می‌شه به خاطر یه سری ماجرا و...
اما بعد از ادامه دادن دیدم خب این به هیچکدوم اونا نمی‌خوره و خیلی جذاب نوشته شده، خب پس کامل می‌خونم و علاوه بر این که خودم لذت می‌برم، به نویسنده‌اش هم روحیه می‌دم و کمک می‌کنم!
ببین تو یه شروع خیلی خوب نداشتی، اما زیادم مهم نیست چون بعدش اووج گرفتی! من نوع نوشتنت رو پسندیدم، چون کاملا استاندارد نوشته بودی. ترکیبی از ادبی و محاوره‌ای که حالت ادبیش اصلا ازار دهنده و غلیظ نبود. همچنین بقیه قواعد نگارشی رو رعایت کرده بودی ها، اما یه سری جاها از دستت در نرفت. کجا؟ مثلا یه سری جا ها نقطه نذاشتی در صورتی که نقطه قشنگ‌ترش می‌کرد و اصلا نقطه و ویرگول متن ادبی رو زنده نگه می‌دارن؛ و یه سری جاها تکرار کلمات داشتی. یعنی چی؟ یعنی وقتی نوشتی کت بلند کمی بالاتر از زانو‌هایش با شلوار ست صورتی کم رنگ، دیگه تو یه کلمه رنگ داری! دیگه لازم نیست رنگش رو بنویسی چون یه تکرار بیهوده به حساب می‌آد که متن رو زشت می‌کنه. خودت بخونش؟ می‌بینی چقدر کلمه رنگش اضافه به نظر می‌آد؟
یا اون‌جایی که
فاطمه گفت: نتونستم با عموم به تفاهم برسم چندین روز هست که حتی لب به غذا نزدم تا شاید دلشون به رحم بیاد اما به جای اینکه از من حمایت کنند داشتن برام جشن عقد آماده می‌کردند.
اینجا خیلی جای خالی نقطه و ویرچول دیده می‌شه ها. یه نفر بخواد اینو بلند و همینجور که نوشته شده بخونه دو بار باید نفس بگیره که. نقطه و ویرگولم برای همین جاهان!
در کل، ویرایش یکی از مشکلات بود. اونم خیلی کم بودا، خیلیی کم.
اما حس کردم از وسطاش دیگه زدی به جاده خاکی کلیشه! مثلا باز اونجور که اشنا شدن رو می‌شه ازش گذشت، اما یه سری برخوردای تصادفی دیگه واقعا ادمو یاد رمانای زرد عاشقانه می‌نداختن.
بعد، چرا گاها یه سری کلماتی می‌نوشتی که آینده رو لو بدن؟ سعی کن هیچ وقت چیزی از آینده رو توی حال رمانت ننویسی!
مثلا دیدی بعضی رمانای ترسناک همون اولِ بسم الله، می‌نویسن اما نمی‌دانستند در آن خانه، چه بلاهایی به سرشان می‌آید و مرگشان را همانجا خواهند دید! خب این باعث میشه مخاطب توی اولین صفحه، تا خط آخر صفحه ۳۴۵ رو حدس بزنه! تو هم گاهی همین اشتباهو داشتیاا، اما نه انقدر شدید. در کل سعی کن هیچ‌وقت همچین چیزایی ننویسی.
از بقیه چیزا واقعا خوشم اومد، شاید نوع نوشتنت عااالی نبود اما نشون می‌داد تو توانایی یک نویسنده بودن رو داری.
راستی، اسم جذاب و خلاصه جذاب، باعث قشنگ‌تر شدن رمانت شده بودن.
دروغ چرا؟ همون اولم گفتم به خاطر اینکه این توانایی رو توی قلمت دیدم رمانت رو کامل و دقیق خوندم!
ببخش اگه طولانی شد،
به امید رمان‌هایی عالی‌تر🌷
 

لبخند زمستان

رمانیکی پایبند
ناظر
رمانیکی
شناسه کاربر
4822
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-16
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
262
پسندها
1,241
امتیازها
323

  • #3
سلام سلام لبخند خانوم*_*
خوب من کامل رمانت رو خوندم و چون از قلمت خیلی خوشم اومد و به نظرم می‌تونی بهتر بشی، نکات رو کامل و دقیق بهت می‌گم.
اول که خوندم حس کردم شاید بهتر باشه همینجور یه نظر سطحی بدم و برم، اما ادامه که دادم به این نتیجه رسیدم که می‌تونم کامل و دقیق بخونمش و از خوندنش، یه لذت عظیم ببرم. حالا می‌گی چرا اول نمی‌خواستی بخونی؟ چون احساس می‌کردم قراره با یه کلیشه عظیم رو به رو بشم، که کل ماجراش هم بتونم حدس بزنم! مثلا یه خانم که شوهرش اشتباه قضاوتش کرده و یه سری ماجرا رو می‌گذرونه، یا یه دختری که مثلا با یکی از هم‌رزم های باباش ازدواج می‌کنه چون عاشقش می‌شه به خاطر یه سری ماجرا و...
اما بعد از ادامه دادن دیدم خب این به هیچکدوم اونا نمی‌خوره و خیلی جذاب نوشته شده، خب پس کامل می‌خونم و علاوه بر این که خودم لذت می‌برم، به نویسنده‌اش هم روحیه می‌دم و کمک می‌کنم!
ببین تو یه شروع خیلی خوب نداشتی، اما زیادم مهم نیست چون بعدش اووج گرفتی! من نوع نوشتنت رو پسندیدم، چون کاملا استاندارد نوشته بودی. ترکیبی از ادبی و محاوره‌ای که حالت ادبیش اصلا ازار دهنده و غلیظ نبود. همچنین بقیه قواعد نگارشی رو رعایت کرده بودی ها، اما یه سری جاها از دستت در نرفت. کجا؟ مثلا یه سری جا ها نقطه نذاشتی در صورتی که نقطه قشنگ‌ترش می‌کرد و اصلا نقطه و ویرگول متن ادبی رو زنده نگه می‌دارن؛ و یه سری جاها تکرار کلمات داشتی. یعنی چی؟ یعنی وقتی نوشتی کت بلند کمی بالاتر از زانو‌هایش با شلوار ست صورتی کم رنگ، دیگه تو یه کلمه رنگ داری! دیگه لازم نیست رنگش رو بنویسی چون یه تکرار بیهوده به حساب می‌آد که متن رو زشت می‌کنه. خودت بخونش؟ می‌بینی چقدر کلمه رنگش اضافه به نظر می‌آد؟
یا اون‌جایی که
فاطمه گفت: نتونستم با عموم به تفاهم برسم چندین روز هست که حتی لـ*ـب به غذا نزدم تا شاید دلشون به رحم بیاد اما به جای اینکه از من حمایت کنند داشتن برام جشن عقد آماده می‌کردند.
اینجا خیلی جای خالی نقطه و ویرچول دیده می‌شه ها. یه نفر بخواد اینو بلند و همینجور که نوشته شده بخونه دو بار باید نفس بگیره که. نقطه و ویرگولم برای همین جاهان!
در کل، ویرایش یکی از مشکلات بود. اونم خیلی کم بودا، خیلیی کم.
اما حس کردم از وسطاش دیگه زدی به جاده خاکی کلیشه! مثلا باز اونجور که اشنا شدن رو می‌شه ازش گذشت، اما یه سری برخوردای تصادفی دیگه واقعا ادمو یاد رمانای زرد عاشقانه می‌نداختن.
بعد، چرا گاها یه سری کلماتی می‌نوشتی که آینده رو لو بدن؟ سعی کن هیچ وقت چیزی از آینده رو توی حال رمانت ننویسی!
مثلا دیدی بعضی رمانای ترسناک همون اولِ بسم الله، می‌نویسن اما نمی‌دانستند در آن خانه، چه بلاهایی به سرشان می‌آید و مرگشان را همانجا خواهند دید! خب این باعث میشه مخاطب توی اولین صفحه، تا خط آخر صفحه ۳۴۵ رو حدس بزنه! تو هم گاهی همین اشتباهو داشتیاا، اما نه انقدر شدید. در کل سعی کن هیچ‌وقت همچین چیزایی ننویسی.
از بقیه چیزا واقعا خوشم اومد، شاید نوع نوشتنت عااالی نبود اما نشون می‌داد تو توانایی یک نویسنده بودن رو داری.
راستی، اسم جذاب و خلاصه جذاب، باعث قشنگ‌تر شدن رمانت شده بودن.
دروغ چرا؟ همون اولم گفتم به خاطر اینکه این توانایی رو توی قلمت دیدم رمانت رو کامل و دقیق خوندم!
ببخش اگه طولانی شد،
به امید رمان‌هایی عالی‌تر🌷
سلام و عرض ادب
نوع دیدگاه شما و نظر کلی شما کلی انگیزه به من داد، در مورد موضوع رمان شاید بشه گفت سه چهار سال فکر کردم و در این مورد چندین و چند بار رمان رو از اول نوشتم. نکاتی که گفتی خیلی به جا و دقیق بود سعی می‌کنم ویرایش بزنم. دستت طلا
 

Carmen Sandiego

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2320
تاریخ ثبت‌نام
2022-05-26
آخرین بازدید
موضوعات
9
نوشته‌ها
219
راه‌حل‌ها
9
پسندها
810
امتیازها
208
سن
20
محل سکونت
از سرزمین خیال
وب سایت
romanik.ir

  • #4
سلام دوست عزیز خسته نباشی رمان خوبی نوشته بودی
اسم رمانت برای من تازگی داشت دفعه اولم بود که همچین اسمی میشنیدم خلاصه و مقدمه رمانت به اندازه بود ژانر رمانت با موضوع هم‌خوانی داشت.
در مورد داستانت خیلی خوب فضا و مکان رو توصیف کرده بودی فقط بعضی جاها رمان رو سوتی داده بودی که قراره چه اتفاقی بیفته یه جاهایی هم رمانت کلیشه‌ای و تکراری میشد اما خوب مدیریت کردی از لحاظ نگارشی خوب بودی
در کل از رمانت خوشم اومد امیدوارم هر چه سریع‌تر پایان رمانت رو بخونم
موفق باشی :rose:
@Carmen Sandiego
@مدیر رمانیکی خوان
 

فاطره

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
مدیر
تیم تبلیغات
ناظر
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
نام هنری
فاطره
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
655
نوشته‌ها
1,758
راه‌حل‌ها
32
پسندها
4,098
امتیازها
590

  • #5
سلام و خداقوت نویسنده عزیز...
اول که رمانت مقدمه و خلاصه فوقالعاده ای داشت اما توی مقدم اگر مینوشتی که ساسان باعث پیدا شدن بابای فاطمه شد خیلی بهتر بود،چون وقتی نوشته بودی رضا من تا آخر رمان خوندم و هنوز فکرم درگیر عشق دوم و پاشیده شدن عشق ساسان و فاطمه بود😂اما بعد دوباره خلاصه رو خوندم متوجه شدم منظور شما پدر فاطمه بوده....
اول رمانتیک یه مقدار ضعیف بود اما بعدش واقعا عالی بود.....
متنتون ادبی و محاوره ای قاطی نوشته بودین اما گاهی جاهاش محاوره ای بودن تو ذوق میزد...
پارت پنجم نوشتی ساسان از ادب فاطمه توی این موقعیت تعجب کرده،به نظرم این موقعیت رو نداشت بهتر بود یا اینکه مینوشتی این دوره زمونه😂....
اینکه یهویی میپریدی روی فرد دیگه ا،یجورایی قشنگ بود چون قابل پیشبینی نبود،و یجورایی هم آزاردهنده....قبلش خط بزاری اوکی تره
اشتباه تایپی یه مقدار زیاد بود مخصوصا توی صفحه ۶_۷....
یه جاش نوشته بودی بستن زنجیر کیف؟زیپ کیف تصورش راحتر....
چشم قروچه؟؟چشم قره درسته...
غذای مورد علاقه فاطمه لوبیا پلو بود اما یه قسمتیش نوشته بودین ماکارونی....سوتی بزرگی بود😂🦋
جایی که پدر فاطمه پیدا شد،فامیل منصور عموی فاطمه رو، اشتباهی نوشتین حشمتی....
به نظرم اون قسمتش که فاطمه داشت فکر می‌کرد با ساسان فرار کنه یا نه رو میتونستی بهتر بنویسی و هیجان انگیز تر....
به نکات نگارشی مثل (نقطه و نقل قول و مابقی) بیشتر دقت کن،خواندش یکمی سخت و گاهی غیرقابل درک بود...
راستی یه جاهایی آینده رو لو میدادی یه مقدار تو ذوق میزد،ولی نه خیلی زیاد....
در کل از رمانت و موضوعی که انتخاب کرده بودی خیلی خوشم اومد،به خصوص اینکه شخصیت عموی فاطمه طوری بود که اصلا به باطن توجه نداشت و فقط ظاهر رو میدیدد،اما فاطمه مقابلش کوتاه نیومد خیلی عالی بود،ظاهر جزء اولیت ها هست اما نه اولیت اول....
امیدوارم نوشته هام کمکی بهت بکنه و معذرت خیلی طولانی شد🦋🫡
موفق باشی
 

لبخند زمستان

رمانیکی پایبند
ناظر
رمانیکی
شناسه کاربر
4822
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-16
آخرین بازدید
موضوعات
6
نوشته‌ها
262
پسندها
1,241
امتیازها
323

  • #6
سلام و خداقوت نویسنده عزیز...
اول که رمانت مقدمه و خلاصه فوقالعاده ای داشت اما توی مقدم اگر مینوشتی که ساسان باعث پیدا شدن بابای فاطمه شد خیلی بهتر بود،چون وقتی نوشته بودی رضا من تا آخر رمان خوندم و هنوز فکرم درگیر عشق دوم و پاشیده شدن عشق ساسان و فاطمه بود😂اما بعد دوباره خلاصه رو خوندم متوجه شدم منظور شما پدر فاطمه بوده....
اول رمانتیک یه مقدار ضعیف بود اما بعدش واقعا عالی بود.....
متنتون ادبی و محاوره ای قاطی نوشته بودین اما گاهی جاهاش محاوره ای بودن تو ذوق میزد...
پارت پنجم نوشتی ساسان از ادب فاطمه توی این موقعیت تعجب کرده،به نظرم این موقعیت رو نداشت بهتر بود یا اینکه مینوشتی این دوره زمونه😂....
اینکه یهویی میپریدی روی فرد دیگه ا،یجورایی قشنگ بود چون قابل پیشبینی نبود،و یجورایی هم آزاردهنده....قبلش خط بزاری اوکی تره
اشتباه تایپی یه مقدار زیاد بود مخصوصا توی صفحه ۶_۷....
یه جاش نوشته بودی بستن زنجیر کیف؟زیپ کیف تصورش راحتر....
چشم قروچه؟؟چشم قره درسته...
غذای مورد علاقه فاطمه لوبیا پلو بود اما یه قسمتیش نوشته بودین ماکارونی....سوتی بزرگی بود😂🦋
جایی که پدر فاطمه پیدا شد،فامیل منصور عموی فاطمه رو، اشتباهی نوشتین حشمتی....
به نظرم اون قسمتش که فاطمه داشت فکر می‌کرد با ساسان فرار کنه یا نه رو میتونستی بهتر بنویسی و هیجان انگیز تر....
به نکات نگارشی مثل (نقطه و نقل قول و مابقی) بیشتر دقت کن،خواندش یکمی سخت و گاهی غیرقابل درک بود...
راستی یه جاهایی آینده رو لو میدادی یه مقدار تو ذوق میزد،ولی نه خیلی زیاد....
در کل از رمانت و موضوعی که انتخاب کرده بودی خیلی خوشم اومد،به خصوص اینکه شخصیت عموی فاطمه طوری بود که اصلا به باطن توجه نداشت و فقط ظاهر رو میدیدد،اما فاطمه مقابلش کوتاه نیومد خیلی عالی بود،ظاهر جزء اولیت ها هست اما نه اولیت اول....
امیدوارم نوشته هام کمکی بهت بکنه و معذرت خیلی طولانی شد🦋🫡
موفق باشی
خیلی دقیق و به جا نقد رمان رو نوشتی شماره ی پارت ها رو هم که نوشتی ها خیلی بهم کمک می‌کنه، ممنون بابت وقتی که برای خواندن رمان گذاشتی.
 

فاطره

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
مدیر
تیم تبلیغات
ناظر
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
نام هنری
فاطره
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
655
نوشته‌ها
1,758
راه‌حل‌ها
32
پسندها
4,098
امتیازها
590

  • #7

H A D I S

مدیرتالارسرگرمی
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
564
نوشته‌ها
1,526
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,134
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #8
سلام عزیزم
من رمانت رو خوندم و ب چند مورد بر خوردم
مقدمه خیلی خوب و جذابی بود
اما خلاصه رمانت یکم مشکل داره
میدونی محاوره نویسی هم اصول خودش رو داره
تو هرچیزی ک در زندگی عادی ما ب کار میبریم رو مینویسی
مثلا حکمت خدا اینجا جذاب نبود
همینطور تو پارت هایی ک قرار دادی
خیلی عامیانه مینویسی
در کل لغات مناسب نبود
خسته نباشی
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین