. . .

نقد و بررسی نقد و بررسی داستان ردول توسط کاربران

تالار نقد خوانندگان آثار

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #1
نام داستان: ردول
نام نویسنده: فاطمه فرهمندنیا
ژانر: تراژدی، عاشقانه
خلاصه:
کتاب زندگی‌ام را باز می‌کنم، نور شدید و تیز تاریکی چشمانم‌را آزار می‌دهد؛ کتاب‌را تنها یکبار ورق می‌زنم، انگار که ندایی در وجودم مرا برای ادامه دادن منع می‌دارد؛ اما لجوجانه ادامه‌اش می‌دهم، لبخندی دردناک بر لبانم نقش می‌بندد! غمی تمام نشدنی تمام جانم‌ را در بر گرفته است، شادی تنها در گوشه‌ای از اتاقکِ آهنین دلم برایم دست تکان می‌دهد اما انگار‌دستانم! پاهانم به چیزی طناب‌پیچ شده‌اند و راه فراری برایم نمانده است!
او کجا است؟ آری خدا را خطاب می‌کنم! آن خدایی که یوسف را از قعر چاه به پادشادی مصر فرا خوانده بود! آری او را می‌گویم... .

پ.ن: ردول به معنای لبه‌ی پرتگاه است.
 

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #2
اول اینکه اسم خیلی خوبی داره و جذابه. مبهمه. ساده نیست . به این اسم ها معمولا نام‌های کلیدی میگن. که بلد نیست اما مفهوم مورد نظر رو با معنای خاصش میرسونه
تا اینجای ماجرا ژانر تراژدی بود و صددرصد قراره عاشقانه هم بشه و بی شک مشکلی نداشت
خلاصه مثل مقدمه نوشته شده بود(در اصل خلاصه باید ، خلاصه‌ای از اتفاقات اصلی داستان رو بگه و کنجکاو کنه درباره آینده اما این متن مثل مقدمه و دلنوشته احساسی بود.
بهتره خلاصه رو به جای مقدمه بنویسن، و خلاصه دیگری برای داستان بنویسن

اندازه پارت‌ها مناسب بود و همه هدف‌دار بودن.
به صورت کلی متن فاقد توصیف شخصیت و چهره بود
و فقط درباره حالات آب و هوا گفت و محیط رو هم توصیف نکرد
سیر برای یک داستان کوتاه مناسب بود

ایرادات تایپی وجود داشت و کلماتی رو گاها جا می‌ذاشت
همچنین اشکال در نوشتن کلمات و جمله بندی وجود داشت
پوف بلندی از وضعیتش می‌کند( این متن معنی نمیده و گاها در داستان به چنین متونی بر می‌خوردم)

غلط املایی هم موجود بود (ضرف) بارها تکرار شده بود اما شیوه درستش ظرف هست
غلط نگارشی و املایی و جمله‌بندی زیادی دیده شده بود
برای درست شدن ایراد تایپی هم یک بار باید داستان قبل ارسال خونده بشه
اما درکل نویسنده احساسات رو تونسته خیلی خوب نشون بده. منتها اغراق وجود داشت که باورپذیری رو ضعیف میکرد
مژگان کار بدی نکرده بود که نامادریش انقدر عصبانی بشه و پدرش رو خشمگین کنه. این نامادریش بود که بهش گیر داده بود و پدرش راحت مژگان رو ول میکرد به دست یک نامادری و ازش دفاع نمی‌کرد
مژگان فقط گفت بسه!
بعد در پارت بعدی اومده به مهدیس میگه یک دعوای حسابی کردم و خیلی بلند داد زدم(که این میشه اغراق)
از طرفی دلسوزیش نسبت به پدرش چیزیه که غیرقابل باوره(مگه باباش بی چارس و اتفاقی براش رخ داده ؟ باباش راحت گفت دخترمو میسپرم به تو، بزن و بکشش! )
اون وقت دلیل ناراحتی و بی چارگی پدرش چیه این وسط؟ اینجا مژگان باید ناراحت شه و اگر شخصیت پدر یک مرد دل مهربون و بی چاره جلوه کنه باید رفتارش هم همون‌طور باشه
بنابر این باور پذیری ضعیف بود و باید تغییراتی ایجاد بشه


درکل داستان خوبیه اگر ایرادا هم درست بشه عالی میشه

@مدیر رمانیکی خوان
 

BAD_GRIL

رفیق رمانیکی
مقام‌دار آزمایشی
بازرس
ناظر
منتقد
طراح
نام هنری
Kameliya
آزمایشی
منتقد+بازرس چت
شناسه کاربر
1062
تاریخ ثبت‌نام
2021-10-16
آخرین بازدید
موضوعات
163
نوشته‌ها
885
راه‌حل‌ها
18
پسندها
4,524
امتیازها
421
سن
20
محل سکونت
لاس‌ و‌ گاس
وب سایت
romanik.ir

  • #3
اول اینکه اسم خیلی خوبی داره و جذابه. مبهمه. ساده نیست . به این اسم ها معمولا نام‌های کلیدی میگن. که بلد نیست اما مفهوم مورد نظر رو با معنای خاصش میرسونه
تا اینجای ماجرا ژانر تراژدی بود و صددرصد قراره عاشقانه هم بشه و بی شک مشکلی نداشت
خلاصه مثل مقدمه نوشته شده بود(در اصل خلاصه باید ، خلاصه‌ای از اتفاقات اصلی داستان رو بگه و کنجکاو کنه درباره آینده اما این متن مثل مقدمه و دلنوشته احساسی بود.
بهتره خلاصه رو به جای مقدمه بنویسن، و خلاصه دیگری برای داستان بنویسن

اندازه پارت‌ها مناسب بود و همه هدف‌دار بودن.
به صورت کلی متن فاقد توصیف شخصیت و چهره بود
و فقط درباره حالات آب و هوا گفت و محیط رو هم توصیف نکرد
سیر برای یک داستان کوتاه مناسب بود

ایرادات تایپی وجود داشت و کلماتی رو گاها جا می‌ذاشت
همچنین اشکال در نوشتن کلمات و جمله بندی وجود داشت
پوف بلندی از وضعیتش می‌کند( این متن معنی نمیده و گاها در داستان به چنین متونی بر می‌خوردم)

غلط املایی هم موجود بود (ضرف) بارها تکرار شده بود اما شیوه درستش ظرف هست
غلط نگارشی و املایی و جمله‌بندی زیادی دیده شده بود
برای درست شدن ایراد تایپی هم یک بار باید داستان قبل ارسال خونده بشه
اما درکل نویسنده احساسات رو تونسته خیلی خوب نشون بده. منتها اغراق وجود داشت که باورپذیری رو ضعیف میکرد
مژگان کار بدی نکرده بود که نامادریش انقدر عصبانی بشه و پدرش رو خشمگین کنه. این نامادریش بود که بهش گیر داده بود و پدرش راحت مژگان رو ول میکرد به دست یک نامادری و ازش دفاع نمی‌کرد
مژگان فقط گفت بسه!
بعد در پارت بعدی اومده به مهدیس میگه یک دعوای حسابی کردم و خیلی بلند داد زدم(که این میشه اغراق)
از طرفی دلسوزیش نسبت به پدرش چیزیه که غیرقابل باوره(مگه باباش بی چارس و اتفاقی براش رخ داده ؟ باباش راحت گفت دخترمو میسپرم به تو، بزن و بکشش! )
اون وقت دلیل ناراحتی و بی چارگی پدرش چیه این وسط؟ اینجا مژگان باید ناراحت شه و اگر شخصیت پدر یک مرد دل مهربون و بی چاره جلوه کنه باید رفتارش هم همون‌طور باشه
بنابر این باور پذیری ضعیف بود و باید تغییراتی ایجاد بشه


درکل داستان خوبیه اگر ایرادا هم درست بشه عالی میشه

@مدیر رمانیکی خوان
مرسی از اینکه خوندیش داستانمووو

عه بازم مرسیییی جیخخخخ😁😍😐

خب خب باید بگم که این داستان کاملا واقعیه و هرچی هست و گفتم اتفاق افتاده و درش هیچ اغراقی وجود نداره*--*

باور پذیریشو دیگ من مقصر نیستم ک کسی باور میکنه یا نه!
درسته پدرش بهش بدی میکنه اما دخترک ما بازم دلش برا پدرش میسوزه عین سگ@_@

و به حالت کلی باید بگم ک همه چی واقهیههه واقهیههه*--*
و زندگی شخصی کسی گفته شده

اما سعی میکنم با کمی ویرایش لذا برای اینکه خواننده پیش خودش نگه برو بابا داره دروغ میگ عین چیز*--* یکم قابل باور تر مینویسم و مجبورم اتفاقات رو کمی عوض کنم‌

و توصیفااات رو کم‌نوشتم برای اینکه داستان کوتاهه و
هنوز خیلی دیگ مونده و
اگ بخاج توصیف خیلی زیاد بشه
دیگ از حالت داستانی خارج میشه
 

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #4
مرسی از اینکه خوندیش داستانمووو

عه بازم مرسیییی جیخخخخ😁😍😐

خب خب باید بگم که این داستان کاملا واقعیه و هرچی هست و گفتم اتفاق افتاده و درش هیچ اغراقی وجود نداره*--*

باور پذیریشو دیگ من مقصر نیستم ک کسی باور میکنه یا نه!
درسته پدرش بهش بدی میکنه اما دخترک ما بازم دلش برا پدرش میسوزه عین سگ@_@

و به حالت کلی باید بگم ک همه چی واقهیههه واقهیههه*--*
و زندگی شخصی کسی گفته شده

اما سعی میکنم با کمی ویرایش لذا برای اینکه خواننده پیش خودش نگه برو بابا داره دروغ میگ عین چیز*--* یکم قابل باور تر مینویسم و مجبورم اتفاقات رو کمی عوض کنم‌

و توصیفااات رو کم‌نوشتم برای اینکه داستان کوتاهه و
هنوز خیلی دیگ مونده و
اگ بخاج توصیف خیلی زیاد بشه
دیگ از حالت داستانی خارج میشه
با یک داد زدن ساده نمیشه گفت(دعوای حسابی و بزرگ راه انداختم) پس اون طرف بزرگنمایی میکنه
هر متنی حتی شعر به توصیف نیاز داره. خیلی کوتاه میتونی بگی و فضا رو باهاش شیرین کنی لازم نیست زیاد متن وقف توصیف بشه.
داستان جالبیه امیدوارم پایانش خوب باشه
موفق باشی
 

seon-ho

رفیق رمانیکی
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
154
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-14
آخرین بازدید
موضوعات
726
نوشته‌ها
1,404
راه‌حل‌ها
18
پسندها
4,364
امتیازها
407
سن
19
محل سکونت
دنیای موسیقی:)

  • #5
خب خب خب این هفته داستان کوتاهی از آجی عزیزم آریسان خوندم.

خب اول از اسمش شروع می‌کنم. ردول اسمی هست که یه جورایی برای من حس مرموز بودن و معمایی بودن داره. انگار از اون داستانایی که تهش یه رازی آشکار میشه و تمام معادلات رو به هم میریزه. یعنی یه جورایی حس می کردم داستانش پلیسی،معمایی باشه. وقتی که ژانر رو دیدم کلک و برگام رخت که تراژدیه! و بدتر از اون وقتی معنی ردول رو دیدم فهمیدم که چه معنی قشنگی داره!(قشنگ معلومه تحت تاثیر قرار گرفتماااا)

خلاصه داستان هم به اندازه بود و آدم رو کنجکاو می کرد تا بخواد هر چه سریعتر ادامه داستان رو بخونه.(حالا یه چیزی میگم نخندینااا ولی نمی دونم چرا همش احساس میکنم تخیلیه ژانرش)

مقدمه داستان رو که دیگه نگم! بسیار زیباو احساسی بود به نظرم و کلی خوشم اومد.

خب وقتی وارد داستان شدم، انقدر فضا سازی خوبی داشت که احساس کردم خودم شخصیت این داستانم وواقعا تمام حس و حال شخصیت اصلی روحس می کردم. اما اگه بخوام واقعیتش رو بگم؛ وقتی ماجرای دختر تنها و نامادری بدجنس و پدر بیخیال رو خوندم، فکر کردم مثل همون داستان های کلیشه ایه اما با گذشت زمان و پیشروی داستان فهمیدم نه بابا خیلی داره خفن میشه!

قلمت واقعا قشنگه! این رو زمانی که اولین اثرت رو خوندم بهت گفتم. انشالله که در آینده آثاری مثل این رو باز هم ازت ببینم و کلی موفق باشی.
 

seon-ho

رفیق رمانیکی
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
154
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-14
آخرین بازدید
موضوعات
726
نوشته‌ها
1,404
راه‌حل‌ها
18
پسندها
4,364
امتیازها
407
سن
19
محل سکونت
دنیای موسیقی:)

  • #6
خب خب خب این هفته داستان کوتاهی از آجی عزیزم آریسان خوندم.

خب اول از اسمش شروع می‌کنم. ردول اسمی هست که یه جورایی برای من حس مرموز بودن و معمایی بودن داره. انگار از اون داستانایی که تهش یه رازی آشکار میشه و تمام معادلات رو به هم میریزه. یعنی یه جورایی حس می کردم داستانش پلیسی،معمایی باشه. وقتی که ژانر رو دیدم کلک و برگام رخت که تراژدیه! و بدتر از اون وقتی معنی ردول رو دیدم فهمیدم که چه معنی قشنگی داره!(قشنگ معلومه تحت تاثیر قرار گرفتماااا)

خلاصه داستان هم به اندازه بود و آدم رو کنجکاو می کرد تا بخواد هر چه سریعتر ادامه داستان رو بخونه.(حالا یه چیزی میگم نخندینااا ولی نمی دونم چرا همش احساس میکنم تخیلیه ژانرش)

مقدمه داستان رو که دیگه نگم! بسیار زیباو احساسی بود به نظرم و کلی خوشم اومد.

خب وقتی وارد داستان شدم، انقدر فضا سازی خوبی داشت که احساس کردم خودم شخصیت این داستانم وواقعا تمام حس و حال شخصیت اصلی روحس می کردم. اما اگه بخوام واقعیتش رو بگم؛ وقتی ماجرای دختر تنها و نامادری بدجنس و پدر بیخیال رو خوندم، فکر کردم مثل همون داستان های کلیشه ایه اما با گذشت زمان و پیشروی داستان فهمیدم نه بابا خیلی داره خفن میشه!

قلمت واقعا قشنگه! این رو زمانی که اولین اثرت رو خوندم بهت گفتم. انشالله که در آینده آثاری مثل این رو باز هم ازت ببینم و کلی موفق باشی.
اییی یادم رفت تگ کنممم
@مدیر رمانیکی خوان
@ARi_SAN
 

BAD_GRIL

رفیق رمانیکی
مقام‌دار آزمایشی
بازرس
ناظر
منتقد
طراح
نام هنری
Kameliya
آزمایشی
منتقد+بازرس چت
شناسه کاربر
1062
تاریخ ثبت‌نام
2021-10-16
آخرین بازدید
موضوعات
163
نوشته‌ها
885
راه‌حل‌ها
18
پسندها
4,524
امتیازها
421
سن
20
محل سکونت
لاس‌ و‌ گاس
وب سایت
romanik.ir

  • #7
خب خب خب این هفته داستان کوتاهی از آجی عزیزم آریسان خوندم.

خب اول از اسمش شروع می‌کنم. ردول اسمی هست که یه جورایی برای من حس مرموز بودن و معمایی بودن داره. انگار از اون داستانایی که تهش یه رازی آشکار میشه و تمام معادلات رو به هم میریزه. یعنی یه جورایی حس می کردم داستانش پلیسی،معمایی باشه. وقتی که ژانر رو دیدم کلک و برگام رخت که تراژدیه! و بدتر از اون وقتی معنی ردول رو دیدم فهمیدم که چه معنی قشنگی داره!(قشنگ معلومه تحت تاثیر قرار گرفتماااا)

خلاصه داستان هم به اندازه بود و آدم رو کنجکاو می کرد تا بخواد هر چه سریعتر ادامه داستان رو بخونه.(حالا یه چیزی میگم نخندینااا ولی نمی دونم چرا همش احساس میکنم تخیلیه ژانرش)

مقدمه داستان رو که دیگه نگم! بسیار زیباو احساسی بود به نظرم و کلی خوشم اومد.

خب وقتی وارد داستان شدم، انقدر فضا سازی خوبی داشت که احساس کردم خودم شخصیت این داستانم وواقعا تمام حس و حال شخصیت اصلی روحس می کردم. اما اگه بخوام واقعیتش رو بگم؛ وقتی ماجرای دختر تنها و نامادری بدجنس و پدر بیخیال رو خوندم، فکر کردم مثل همون داستان های کلیشه ایه اما با گذشت زمان و پیشروی داستان فهمیدم نه بابا خیلی داره خفن میشه!

قلمت واقعا قشنگه! این رو زمانی که اولین اثرت رو خوندم بهت گفتم. انشالله که در آینده آثاری مثل این رو باز هم ازت ببینم و کلی موفق باشی.
تو که کلا به من لطف داری خاهری0---0
ولی درهرصورت نیازه که من الان غشششششش کنممممممم هییییییی
جیخخخخخخخخخخخ😑😂
فقد انرژییی مثبتارووو😍
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,710
امتیازها
613
محل سکونت
او (":

  • #8
سلام و درود🌹
اول از اسمش شروع میکنم که همانطور که بقیه گفتن اسم جالب و حساب شده‌ایه و من رو به فکر انداخت...
مقدمه هم با متن سازگاری داشت و جالب بود و همون چیزی که برای شروع لازمه تا آدم رو وادار به خوندن کنه..
ولی خلاصه می‌تونه تغییر کنه چون به نظر من کمی شبیه به مقدمه شده بود..
و به سیر داستان که برسیم، فضای جالبی داشت و من یه جورایی تونستم با شخصیت اصلی ارتباط برقرار کنم یا بهتر بگم انگار من در اون موقعیتم و‌ حس های غم، عصبانیت رو احساس کردم..
شما از این نظر رسوندن حس و ارتباط با خواننده عالی عمل کردین!
و دیگه پارت ها به نظرم اندازه خوبی داشت ولی غلط املایی چندتا کوچیک هم داشتین..
در کل می خوام از نظر یه خواننده بگم برام جالب و یه جورایی روند آرومی داشت و دلم میخواست یکم بیش‌تر بود که بتونم ادامه داستان رو هم بفهمم.
موفق باشی🌹 همین طور ادامه بده و یه اثر زیبا رو خلق کن!
@مدیر رمانیکی خوان 🌸
 

BAD_GRIL

رفیق رمانیکی
مقام‌دار آزمایشی
بازرس
ناظر
منتقد
طراح
نام هنری
Kameliya
آزمایشی
منتقد+بازرس چت
شناسه کاربر
1062
تاریخ ثبت‌نام
2021-10-16
آخرین بازدید
موضوعات
163
نوشته‌ها
885
راه‌حل‌ها
18
پسندها
4,524
امتیازها
421
سن
20
محل سکونت
لاس‌ و‌ گاس
وب سایت
romanik.ir

  • #9
سلام و درود🌹
اول از اسمش شروع میکنم که همانطور که بقیه گفتن اسم جالب و حساب شده‌ایه و من رو به فکر انداخت...
مقدمه هم با متن سازگاری داشت و جالب بود و همون چیزی که برای شروع لازمه تا آدم رو وادار به خوندن کنه..
ولی خلاصه می‌تونه تغییر کنه چون به نظر من کمی شبیه به مقدمه شده بود..
و به سیر داستان که برسیم، فضای جالبی داشت و من یه جورایی تونستم با شخصیت اصلی ارتباط برقرار کنم یا بهتر بگم انگار من در اون موقعیتم و‌ حس های غم، عصبانیت رو احساس کردم..
شما از این نظر رسوندن حس و ارتباط با خواننده عالی عمل کردین!
و دیگه پارت ها به نظرم اندازه خوبی داشت ولی غلط املایی چندتا کوچیک هم داشتین..
در کل می خوام از نظر یه خواننده بگم برام جالب و یه جورایی روند آرومی داشت و دلم میخواست یکم بیش‌تر بود که بتونم ادامه داستان رو هم بفهمم.
موفق باشی🌹 همین طور ادامه بده و یه اثر زیبا رو خلق کن!
@مدیر رمانیکی خوان 🌸
میسیییی خووشکله--*
 

Like crazy<3

مدیر رصد
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
رصد کننده
کاربر منتخب
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
- رصد
شناسه کاربر
1249
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-25
آخرین بازدید
موضوعات
449
نوشته‌ها
1,867
راه‌حل‌ها
22
پسندها
20,710
امتیازها
613
محل سکونت
او (":

  • #10

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین