. . .

نقد و بررسی نقد و بررسی داستان جایی شبیه خیال| میناجرجندی

تالار نقد خوانندگان آثار
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #1
negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3%DB%B0%DB%B9%DB%B0%DB%B1_%DB%B0%DB%B1%DB%B5%DB%B0%DB%B0%DB%B4_ymnn.jpg

نام اثر: جایی شبیه خیال
نویسنده: میناجرجندی
ژانر: عاشقانه، تخیلی، معمایی
ناظر: @لبخند زمستان

خلاصه:
در میان ورق‌های مشروط شده‌ی وقایع زندگی‌اش، ناگهان تقدیری پُر ماجرا از گردش ماه و خورشید، با طعم عشق و راهی بن‌بست رقم میخورد.
گویا محبسی‌ست که همه‌ی درها به سمت حبسی دیگر باز می‌شود. در آن‌جا اذهان در گیر و دار فراموشی خاطرات شگرفی است اما سوال اینجاست آیا کدام یک می‌توانند به واقعیت برگردند؟

مقدمه:
همه چیز برایم شبیه یک خیال بود...
خیالی که در واقعیت هم بهش فکر نمی‌کردم...
انگار در یک جعبه اسرار آمیز افتاده بودم...
جعبه‌ی که من را به دنیای خیالات برده بود...
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

Delvinak

مدیر طراحی و ادیت
پرسنل مدیریت
مدیر
طراح
ادیتور
انتشاریافته‌ها
1
مدیر کتابدونی
- طراحی
مدیر
طراحی+ادیت
شناسه کاربر
5816
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-13
آخرین بازدید
موضوعات
80
نوشته‌ها
629
راه‌حل‌ها
24
پسندها
1,393
امتیازها
416
سن
17
محل سکونت
کنارگربه‌های‌خیابانی

  • #2
سلام عزیزم خیلی قشنگ بود!
اول درباره‌ی مقدمت نظر بدم..بنظرم میتونیستی خیلی طولانی ترش کنی و انقدر باز نزاریش و بیشتر توضیح زدی چون برخلاف بعضی از رمان‌ها که مقدمش رو بزور میشه نوشت رمان شما کاملا میتونست بیشتر کشش بدع.
درباره پارت اول بنظرم خیلی سریع گذشتی؛ من اگر خدایی نکرده بیوفتم تو همچین جایی بی هدف قدم ورنمیدارمو کل اطرافم رو نگاع میکنم؛ شما میدونستی این نگاه کردن رو بنویسی..
و وقتی که به دختر و پسرها رسیدید بنظرم این‌که انقدر بی‌تفاوت باشن درست نبود؛ درسته زیاد بودن ولی خوب این زود اعتماد کردنه اونم داخل همچین جایی جالب نبود؛ بنظرم میتونستن سوال پیچش کنن(تاجایی که برای خواننده کلیشع و خسته‌کننده نشه).
بعد اینکه میتونستی این دختر پسرهارو کمتر کنی و اخلاق دوتاشون رو مثلا داخل یک شخص بزاری کع خواننده گیج نشه!
وقتی اون پسر بی اعصاب سر بنیتا اگر اشتباه نکنم داد میزنه؛ جالب تر بود که یکی بهش بپره.(البته شاید کرم از منه که دوس دارم دعوا شه😂)
توصیفات بعضی جاهاش عالی بود بعضی جاهاش ضعیف.
مثلا اکثر توصیف‌های قبل دیالوگ کامل نبود و‌ جا داشت.
در ادامه مشکل خاص دیگه‌ای ندیدم که بخوام ذکر کنم.
و اینکه خیلیم خشنگ بود و جذبش شدم:)
خسته‌نباشی!
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
968
نوشته‌ها
2,262
راه‌حل‌ها
27
پسندها
3,389
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #3
سلام عزیزم خیلی قشنگ بود!
اول درباره‌ی مقدمت نظر بدم..بنظرم میتونیستی خیلی طولانی ترش کنی و انقدر باز نزاریش و بیشتر توضیح زدی چون برخلاف بعضی از رمان‌ها که مقدمش رو بزور میشه نوشت رمان شما کاملا میتونست بیشتر کشش بدع.
درباره پارت اول بنظرم خیلی سریع گذشتی؛ من اگر خدایی نکرده بیوفتم تو همچین جایی بی هدف قدم ورنمیدارمو کل اطرافم رو نگاع میکنم؛ شما میدونستی این نگاه کردن رو بنویسی..
و وقتی که به دختر و پسرها رسیدید بنظرم این‌که انقدر بی‌تفاوت باشن درست نبود؛ درسته زیاد بودن ولی خوب این زود اعتماد کردنه اونم داخل همچین جایی جالب نبود؛ بنظرم میتونستن سوال پیچش کنن(تاجایی که برای خواننده کلیشع و خسته‌کننده نشه).
بعد اینکه میتونستی این دختر پسرهارو کمتر کنی و اخلاق دوتاشون رو مثلا داخل یک شخص بزاری کع خواننده گیج نشه!
وقتی اون پسر بی اعصاب سر بنیتا اگر اشتباه نکنم داد میزنه؛ جالب تر بود که یکی بهش بپره.(البته شاید کرم از منه که دوس دارم دعوا شه😂)
توصیفات بعضی جاهاش عالی بود بعضی جاهاش ضعیف.
مثلا اکثر توصیف‌های قبل دیالوگ کامل نبود و‌ جا داشت.
در ادامه مشکل خاص دیگه‌ای ندیدم که بخوام ذکر کنم.
و اینکه خیلیم خشنگ بود و جذبش شدم:)
خسته‌نباشی!
سلام عزیزم مرسی
در مورد مقدمه تنها چیزایی که به داستانم می‌خورد همینا به ذهنم اومد ولی بازم سعی میکنم بیشترش کنم مرسی از نظرت، و اینکه این داستان نه از قبل درموردش فکر کردم نه ایده ای بوده یک دفعه بیاد تو ذهنم، این حتی تعداد افراد و این چیزاش خودم انتخاب نکردم چیزیه که بوده دیگ نمیتونم بیشتر درموردش بگم..
😂😂خوب اگه فهمیده باشی هیچ کدوم جز اون اخلاق بدی نداشت که دعوا راه بندازه


بعضی توصیفات اره تصمیمشو دارم درسشون کنم

مرسی از وقتی که گذاشتی(:💙
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

فاطره

تیم هنرجو
پرسنل مدیریت
مدیر
تیم تبلیغات
ناظر
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
646
نوشته‌ها
1,737
راه‌حل‌ها
32
پسندها
4,010
امتیازها
585

  • #4
سلام سلام، خداقوت.
خلاصت هیجانی بود آفرین، اما یکمی سخت توضیح داده بودی به نظرم.
مقدمت خوشم اومد ولی میتونستی طولانی تر بنویسی و بهتر.
اولش رو مقداری بد شروع کردی، مثلا یکی دوتا خط بالاتر نوشته بودی کسی نبود، چندتا خط بعد نوشته بودی، نگاهی به اطراف می‌اندازی به امید اینکه کسی اونجا باشه، بعد علامت سوال؟ ذهنم یهویی اسپت شد😅فکر کنم اشتباه تایپی بود، اینکه یه تکرار کوچیک داشتی، به نظرم چندان خوب نبود(بخوام واضح منظورم رو بیان کنم، یه دور پارت اول رو بخون و هیجانی ترش کن و توضیحات رو بهتر بنویس).
بیشتر از مکان توضیح بده😭من هیچی نمیتونم تصور کنم...دوست دارم خودم رو توی مکان تصور کنم.
#۸ به نظرم اینکه دقیق نوشتی چه کسی، چه چیزی رو آورد سر سفره، اضافه هست، بهتره بگی به کمک هم سفره رو پهن کردیم، به جاش یکمی حس هیجان(از اینکه همه چیز آماده بود اونجا، یکمی حس ترس، از اینکه مجهز بود و هیچ کسی اون اطراف نبود) اضافه کنی بهتر میشه...
یه جاهایی آرین رو نوشته بودی اروین(اگه درست دیده باشم).
ببین، توضیحات همه چیز تکمیل بود، به جز مکان...البته بعضی توضیحاتی اضافی بود.
احساس میکنم یکمی زود از همه قضایا میگذری، مثلا یکمی حس ترس، کنجکاوی، یا هرچیزی رو باید توی متنت انتقال بدی، اما اصلا اینطوری نیست.
نوشتت جوریه که خواننده، روزنامه‌وار میخونه، متوجه قضایا هم میشه، اما درکی ازشون نداره.
مگه آرین چشماش آبی نبود؟ چرا تو #۱۱ گفتی تیام و اینکه نوشته بودی ۴ پسر، اما توی این پارت ۵ پسر اسمشون رو گفتن.
اون پسر چشم سبزه رو خوب اومدی، هیجانی شد🤩اما یه موردی، مثلا بعد از خوابش، یکمی حس ترس و... بزار.
در کل بخوام بگم، ایده‌ای که نوشتی حس داره و حتی هیجان رو میشه متوجه شد، اما نوشته‌ات هیچ حسی نداره، مثل این میمونه بدترین اتفاقات زندگیت رو داری با خنده برای آدمی تعریف میکنی، تصور کن شنونده چه حسی پیدا میکنه(حس من نسبت به شخصیت اصلی رمانت)
راستی یکوچولو روی علائم نگارشی دقت کن، پیشنهاد من، اینه که بری از اول تا الان رو یه دور بخونی و ویرایش بزنی، چون وقتی بخونی و اصلاح کنی، حسی که نیاز داری برای نوشتن ادامه رمانت سراغت میاد، و با هیجان شروع می‌کنی نوشتن...
ببخشید طولانی شد.
رمانت رو اشتراکه😉منتظر ادامشم.
موفق باشی.
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

CANDY

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
بخشدار
مدیر
رصد کننده
طراح
تدوینگر
نام هنری
Minok
بخشدار
- امور فرهنگی
مدیر
تدوین+میکس+بازرس
شناسه کاربر
3457
تاریخ ثبت‌نام
2022-11-23
آخرین بازدید
موضوعات
968
نوشته‌ها
2,262
راه‌حل‌ها
27
پسندها
3,389
امتیازها
436
سن
19
محل سکونت
جنگل‌متروکه‌افکار(:

  • #5
سلام سلام، خداقوت.
خلاصت هیجانی بود آفرین، اما یکمی سخت توضیح داده بودی به نظرم.
مقدمت خوشم اومد ولی میتونستی طولانی تر بنویسی و بهتر.
اولش رو مقداری بد شروع کردی، مثلا یکی دوتا خط بالاتر نوشته بودی کسی نبود، چندتا خط بعد نوشته بودی، نگاهی به اطراف می‌اندازی به امید اینکه کسی اونجا باشه، بعد علامت سوال؟ ذهنم یهویی اسپت شد😅فکر کنم اشتباه تایپی بود، اینکه یه تکرار کوچیک داشتی، به نظرم چندان خوب نبود(بخوام واضح منظورم رو بیان کنم، یه دور پارت اول رو بخون و هیجانی ترش کن و توضیحات رو بهتر بنویس).
بیشتر از مکان توضیح بده😭من هیچی نمیتونم تصور کنم...دوست دارم خودم رو توی مکان تصور کنم.
#۸ به نظرم اینکه دقیق نوشتی چه کسی، چه چیزی رو آورد سر سفره، اضافه هست، بهتره بگی به کمک هم سفره رو پهن کردیم، به جاش یکمی حس هیجان(از اینکه همه چیز آماده بود اونجا، یکمی حس ترس، از اینکه مجهز بود و هیچ کسی اون اطراف نبود) اضافه کنی بهتر میشه...
یه جاهایی آرین رو نوشته بودی اروین(اگه درست دیده باشم).
ببین، توضیحات همه چیز تکمیل بود، به جز مکان...البته بعضی توضیحاتی اضافی بود.
احساس میکنم یکمی زود از همه قضایا میگذری، مثلا یکمی حس ترس، کنجکاوی، یا هرچیزی رو باید توی متنت انتقال بدی، اما اصلا اینطوری نیست.
نوشتت جوریه که خواننده، روزنامه‌وار میخونه، متوجه قضایا هم میشه، اما درکی ازشون نداره.
مگه آرین چشماش آبی نبود؟ چرا تو #۱۱ گفتی تیام و اینکه نوشته بودی ۴ پسر، اما توی این پارت ۵ پسر اسمشون رو گفتن.
اون پسر چشم سبزه رو خوب اومدی، هیجانی شد🤩اما یه موردی، مثلا بعد از خوابش، یکمی حس ترس و... بزار.
در کل بخوام بگم، ایده‌ای که نوشتی حس داره و حتی هیجان رو میشه متوجه شد، اما نوشته‌ات هیچ حسی نداره، مثل این میمونه بدترین اتفاقات زندگیت رو داری با خنده برای آدمی تعریف میکنی، تصور کن شنونده چه حسی پیدا میکنه(حس من نسبت به شخصیت اصلی رمانت)
راستی یکوچولو روی علائم نگارشی دقت کن، پیشنهاد من، اینه که بری از اول تا الان رو یه دور بخونی و ویرایش بزنی، چون وقتی بخونی و اصلاح کنی، حسی که نیاز داری برای نوشتن ادامه رمانت سراغت میاد، و با هیجان شروع می‌کنی نوشتن...
ببخشید طولانی شد.
رمانت رو اشتراکه😉منتظر ادامشم.
موفق باشی.
سلام مرسی از نظراتت؛ ولی این یک داستان کوتاهه نه رمان که بیشتر وقف مکان کنم به اندازه ای که نیازه توصیف میکنم:( بعضی جاها واقعا نیازه که بیشتر درموردش نوشت تصمیم دارم سر موقع درسش کنم، و من چندین بار در هفته پارتا رو میخونم و جایی اشتباه ببینم درسش میکنم، اروین نوشتم؟:/ من اصلا ننوشتم که آرین چشم آبیه فکر کنم خوب نخوندی داستان رو چون من بعضی مشخصات آرین رو میگفتم، از اول من مینوشتم که آرین، چشم آبی تیام بود کسی ک نقش اصلی داستانه، چون دختر داستان اسم تیام رو نمیدونست میگف چشم ابی.

و پسرها شش نفر بودند نه چهار نفر:( و همه شونم در پارتا آخری خدشونو معرفی میکردن آرین، دنیل، بشیر، تیام، سامی، رایا، اگه یه بار دیگه پارت 10 و 11 رو بخونی متوجه میشی
و دخترا هم که با دختر اصلی داستان پنج نفر بودند

اعلائم نگراشی؟:/ من خودم ناظرم و اعلائم رو خوب می دونم و ناظر داستانمم این ایده رو نداشت که اعلائمم مشکل داره

ممنون از وقتی که گذاشتی🌸
 

فاطره

تیم هنرجو
پرسنل مدیریت
مدیر
تیم تبلیغات
ناظر
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
646
نوشته‌ها
1,737
راه‌حل‌ها
32
پسندها
4,010
امتیازها
585

  • #6
سلام مرسی از نظراتت؛ ولی این یک داستان کوتاهه نه رمان که بیشتر وقف مکان کنم به اندازه ای که نیازه توصیف میکنم:( بعضی جاها واقعا نیازه که بیشتر درموردش نوشت تصمیم دارم سر موقع درسش کنم، و من چندین بار در هفته پارتا رو میخونم و جایی اشتباه ببینم درسش میکنم، اروین نوشتم؟:/ من اصلا ننوشتم که آرین چشم آبیه فکر کنم خوب نخوندی داستان رو چون من بعضی مشخصات آرین رو میگفتم، از اول من مینوشتم که آرین، چشم آبی تیام بود کسی ک نقش اصلی داستانه، چون دختر داستان اسم تیام رو نمیدونست میگف چشم ابی.

و پسرها شش نفر بودند نه چهار نفر:( و همه شونم در پارتا آخری خدشونو معرفی میکردن آرین، دنیل، بشیر، تیام، سامی، رایا، اگه یه بار دیگه پارت 10 و 11 رو بخونی متوجه میشی
و دخترا هم که با دختر اصلی داستان پنج نفر بودند

اعلائم نگراشی؟:/ من خودم ناظرم و اعلائم رو خوب می دونم و ناظر داستانمم این ایده رو نداشت که اعلائمم مشکل داره

ممنون از وقتی که گذاشتی🌸
خواهش🌹
اع اصلا دقت نکردم که داستان کوتاه، پس هیچی😁
بقیه موارد که گفتی حله😂متوجه شدم.

قصد جسارت نداشتم، همونطورم که نوشتم بعضی جاها، من چون به عنوان یک خواننده با حس داستانتون رو خوندم، همچین نظری داشتم، وگرنه به عنوان ناظر و که بر اساس قانون میرن جلو، درست ن شته بودی. نمیدونم منظورم گرفتی یا نه، ولی مثلا بعثی جاهاش نیاز به مکس(،) بود، برای اینکه حس رو منتقل کنه.
حله، خواهش🌹
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

دمیــــــورژ

رمانیکی نقره‌ای
نویسنده ویژه
نویسنده
رمانیکی‌نویس
دل‌نویس
ناظر
منتقد
گوینده
کاربر منتخب
کاربر ثابت
نام هنری
دمیورژ
مقام خاص
منتقدیار
شناسه کاربر
123
تاریخ ثبت‌نام
2020-11-05
آخرین بازدید
موضوعات
259
نوشته‌ها
2,795
راه‌حل‌ها
32
پسندها
24,332
امتیازها
698
محل سکونت
محله مغزهای فاسد

  • #7
سلام نویسنده عزیز
اول از نظر نگارشی نقدش می‌کنم. به جای نقطه همش ویرگول گذاشتی. جایی که جمله تموم میشه ما ویرگول داشتیم نه نقطه.
این یک مورد.
دومین مورد گاهی فعل (بود) زیاد استفاده شده، پشت سر هم. این ظاهر جمله‌های تو رو بد نشون میده. مثل این جملات

توی پیاده‌رو راه می‌رفتم که نگاهم به لباس‌هایم افتاد. مانتو، شلوار سادهِ مشکی، شال و کفش‌های اسپرت مشکی بود و یک کوله قرمز روی شانه‌‌ی چپم بود و این‌ها لباس‌ها و کوله خودم بود.
از طرفی بیان نوع لباسی که داشتی، خوب نبود. اولاً نیاز نبود اونجا به لباس‌ها اشاره کنی و اصلاً واسه کسی مهم نبود اون چی پوشیده این یک توصیف اضافه هست. دوماً مدل توصیف کردنت زیبا نبود. باید توصیف رو حین داستان بیاری یعنی حین ماجرایی که رخ میده، زمین افتادم پارچه شلوار سیاه و گشادم، پاره شد. این مدلی. یا مثلاً لباس بلند سیاهم، خاکی شده بود و انگار یک مشت خاک روش ریخته باشی.
مجددا فعل (بودند) رو زیاد استفاده کردی. این‌ها ظاهر جمله‌بندی تو رو یک جور ناشیانه نشون میدن. حالت ضعیفی بهش میدن.

چهار نیمکت آن‌جا بود و به هم چسبیده بودند، دخترها روی نیمکت‌ها نشسته بودند و پسر‌ها ایستاده بودند و با هم صحبت می‌کردند یا سرشان توی گوشی بود.
اینطور بنویس
چهار نیمکت به هم‌چسبیده، آنجا بود. دخترها روی نیمکت نشسته و پسرها ایستاده بودند و باهم صحبت می‌کردند یا هم، سرشان در گوشی فرو رفته بود.
وقتی یک جمله رو می‌نویسی، بخونش و ویرایشش کن. اگر احساس کردی ضعفی داره حتماً این کارو بکن.
شکه× شوکه درستشه
لبم را با زبانم تَر کردم و گفتم: ببخشید، می‌شه یکی بگه این‌جا چه‌خبره و کجاییم؟ همش خوابه مگه نه؟
توی دیالوگ نویسی ما این شکلی می‌نویسیم.
گفتم:
- .........
- .......
و دیگه دیالوگ و مونوگ رو به هم وصل شده نمی‌نویسن هردوتارو جدا می‌کنن.
از طرفی اینکه به یک دسته دختر و پسر برسی و بپرسی (همش خوابه؟) یک جور سوال غلطه. حتی اگر خواب باشه که افراد خوابت نمیان بگن آره خوابه. یا خیلی کم پیش میاد توی خواب بفهمی که خوابی.
زبان محاوره و ادبی رو قاطی می‌کنی.

تا ازش بپرسم این‌جا کجاست؟
توی زبان ادبی ما (ازش) نمی‌نویسیم. تا از او بپرسم این‌جا، کجاست؟
و البته تنها آمیختگی زبانی همین نبود.
مثل این

چرا توی این موقعیت همه با گوشی‌هایشان سرگرم بودند
ما توی زبان ادبی(توی) نمی‌نویسیم. به جاش از (در این) استفاده می‌کنیم.
دختر‌ها با من پنج نفر می‌شدیم.
داری درباره دخترها صحبت می‌کنی بنابراین باید بنویسی(می‌شدند) دخترها با من پنج نفر می‌شدند.
اگر درباره خودت صحبت کنی، میشه (من با دخترها پنج نفر می‌شدم)

شانه‌ی بالا انداخت
شانه‌ای. شانه‌یِ درواقع (یه) خونده میشه. بنابراین باید (ای) نوشته بشه تا (یییی) خونده بشه.
پسرها حرفم را شنیدن
پسرها حرفم را شنیدند. (ما توی ادبیات شنیدن نداریم. (شنیدن) یک مصدر فعلی هست. شنیدم شنیدی شنیدند اما(شنیدن) خالی نداریم.
می‌کردن هم یک مصدر هست. می‌کردند. درستشه. این نکات شاید واست بی اهمیت به نظر برسه اما مطمئن باش خیلی مهمه.

شکسته خورده‌ها شدید.
شکست درستشه
همش کلمه عشق تکرار می‌شد. همش ادبی نیست (مدام) ادبیه.
پشیمونی × پشیمانی
به نظرم به محاوره‌نویسی گرایش بیشتری داری برای همین خیلی جاها سمت محاوره میدوئی. یا باید کلاً محاوره بنویسی یا انقدر کتاب ادبی بخونی که ادبی نویسی رو تقویت کنی.
چه طور× چطور درسته
و اما می‌رسیم به محتوای نوشتت

ایده داستانت رو دوست دارم یک ایده جدید و متنوع و البته کنجکاو کنندست که اینا چطوری از چنین شهری سر در آوردن؟ قضیه کوله چیه و چرا نباید دختره توش رو ببینه؟ توصیفات ظاهر رو داشتی ، مکان رو هم توصیف کردی. اما نحوه توصیف کردنت درست نیست معمولاً وقتی می‌خوای توصیف کنی همش پشت سر هم میاری و مدام از فعل «بود» استفاده می‌کنی که این توصیف رو ضعیف می‌کنه. توصیف باید توی نوشته درونی بشه بهش بشینه و جذب نوشته بشه.
توصیف رو باید یواش یواش بگی. توی اطلاعاتی که درباره افراد میگی مارو غرق بکنی. افراد توی داستانت زیاد هستن. تعداد دخترا هم زیاد تعداد پسرا هم زیاده.
درسته داستانه اما وقتی این همه شخصیت میاری باید قدرت قلمت انقدر زیاد باشه که بتونی به خوبی از لحاظ ظاهری و اخلاقی مارو با شخصیت‌ها اشنا کنی. قدم به قدم و یواش یواش از ظاهرشون بگی و خلق و خوشون رو توی دیالوگ‌ها و کارهایی که می‌کنن به ما نشون بدی. این هنر توئه که نشون میده چطور شخصیت‌سازی خوبی داشته باشی. و ما بی شک منتظرپارت‌های بعدی تو هستیم
ایرادایی که بهت گفتم رو خیلی خوشحال میشم که تصحیح کنی.
ایده قشنگی داری
به نوشتن ادامه بده
خلاصه محشری داشتی. مقدمت زیاد خاص نبود .
جایی شبیه خیال هم اسم متناسبی هست واسه داستان هم جذاب نیست. توی داستان با شهری که همش تاریکه و شبه رو به رو هستیم با توجه به تاریکی و شب، یک اسم جذاب انتخاب کن
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

nafas.shahpori

مدیر تالار سینما
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
کپیست
نام هنری
بانوی شب
آزمایشی
بازرس‌ +کپیست
مدیر
تالار سینما
شناسه کاربر
2760
تاریخ ثبت‌نام
2022-08-06
آخرین بازدید
موضوعات
74
نوشته‌ها
122
پسندها
214
امتیازها
138
سن
19
محل سکونت
اصفهان

  • #8
خلاصه و مقدمه هر دو به نظرم خوب بودن خلاصه ایهام داشت و کنجکاو کننده بود ژانر معمایی رو نشون میداد
لحظه‌ی بخاطر تنهایی و متروکه بدون شهر وحشت کردم(لحظه‌ای)
شانه‌ی بالا انداخت و به صفحه خاموش گوشی‌اش نگاه کرد(شانه‌ای)
چشم‌های پُر از آب آخرین نفر داخل آمد(کلمه ی آب زیاد به نظر من زیاد جالب نیست همون اشک فکر کنم بهتر باشه یا چشم‌های خیس)
یکی از پسر‌ها با حرص و اعصبانیت بهش توپید(عصبانیت)
آسو، به سمت بنیتا رفت و او را به گوشه‌ی برد تا آرامش کند(گوشه‌ای) به جز اینا که گفتم باز هم بود جا هایی که اینجوری بودند من حس میکنم درستش اینه مثلاً قهوه‌یی(قهوه‌ای) _قهوه‌ی(قهوه‌ای)
هتل تمام وسایلش از رنگ‌های طلایی و قهوه‌یی بود و خیلی بزرگ بود، وسط هتل یک پله‌ی مارپیچی قهوه‌ی بود که به سمت طبقه بالا می‌رفت(اینجا به نظرم بنویسی وسط هتل یک پله‌ی مارپیچی قهوه‌ای قرار داشت باعث میشه فعل بود تکرار نشه)
بعضی از قسمت‌های هتل مبل‌ و صندلی چیده شده بود و دیوار‌هایش از تابلوهای نقاشی‌.(مبل و صندلی چیده شده و دیوارهایش از تابلوهای نقاشی پر بود یا مبل و صندلی قرار داشت و دیوارهایش مملو از تابلوهای نقاشی بود) بازم میگم نظر شخصیم رو گفتم
به چیزی که داخلشِ دست نگیر (حس کردم جملش یه جوریه دست نزن بهتره فک کنم)
حرفای که گفتم انجام بدی خودت ضررش و میبینی(حرف‌هایی_ضررش رو می‌بینی)
موهایم را شانه می‌کردم تقه‌ی به در خود(تقه‌ای)
از میان کَش(کِش) موهای(موهایی)که در کشوی کمد قرار داشت
در کنار هم دیگر (هم‌دیگر)به طبقه پایین رفتیم
داستان موضوع جالبی داره خیلی خوشم اومد اینایی هم که گفتم ایرادای نگراشی بود و البته نظر خودم
قلمت مانا باشه ❤️
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

نیکـ

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2633
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-13
موضوعات
52
نوشته‌ها
312
راه‌حل‌ها
3
پسندها
998
امتیازها
183
سن
20
محل سکونت
گلخونه ته باغ!...

  • #9
سلام عزیزم
امیدوارم حال دلت خوب باشه
بریم سر اصل مطلب
ایده‌ی رمانت خیلی برام جالب بود درواقع شیوه‌ی شروع رمانت
اینکه از کجا شروع کردی برام واقعا جالب بود مخصوصا در این ژانر
برای همین واقعا دلم‌میخواد این رمان خیلی خوب‌نگاشته بشه
شروع رمانت خیلی تند بود خیلی
اصلا ژانری که انتخاب کردی یه ژانری هست که فضاسازی و کنش و واکنش شدید می‌طلبه
خیلی شروعش بی روح بود
ببین من متوجه شدم تو قصدت چیه چطور میخوای شروعش بنویسی
اما ضعف نشون دادی
حالا باید چیکار کنی ؟ فضاسازی درست انجام بده
از هرچیزی سرسری رد نشو
توی شروع یه حادثه شدید بذار نه اینکه از خط اول اروم اروم پیش بری

این نکته فضاسازی تو کل رمانت بود
یعنی فضاسازی کلا کم بود ببین بالاه گفتم ژانری که انتخاب کردی ژانر حساسیه
تو این رمان بدی دست منتقد رسمی
بیشتر روی فضاسازی و کنش کلیک میکنه
پس فضاسازی ببر بالا میزانش
به هرچیزی اطراف اون حول داستان گیر بده
سوال ایجاد کن تو ذهن خودت

بعد اینکه بهتره لحنت کلا ادبی باشه
ببین لحنت محاوره یا ادبی تصمیمش با توعه
اما پرش لحن خیلی بده اصلا نويسنده داره با لحن ادبی میخونه تو حال و حس ادبی یهو محاوره
خب این خوب نیست
نمیتونی مفهوم برسونی
پس پرش لحن درست کن و پیشنهاد میکنم لحنت ادبی کنی
البته برای دیالوگ محاوره
و مورد اخر تو نگارش
چه علائم نگارشی چه تیم فاصله‌ و غلط املایی
خط دیالوگ هم درست بذار
- ...
بعدش فاصله بذار
نچسبونش

خیلی ایدت قشنگ بود
موفق باشی
@CANDY
@suspicious s
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین