. . .

در دست اقدام مجموعه اشعار جمجمه‌ی حزن|...Na.Ar

تالار اشعار کاربران
به نام حق
شعر:جمجمه‌ی حزن
شاعر:نادیا بیرامی
ژانر:تراژدی، اجتماعی
قالب: شعرنو(نیمایی)

مقدمه:

سر از پای نمی‌شناسم،
نه خویش، نه خلق،
هیچ نمی‌شناسم!
در این جمجمه‌ی حزن،
در این محبس عبوس منحوس،
می‌کشد اندوه، افعال گنه را
زوزه‌کنان به آویز مرگِ منِ از من عاجزتر..
نهایت بر پای خدای افتادم،
او رحیم است، کریم است
بهر خلقش، خبط نهادم،
گنه‌کرده و برپای گنه افتادم،
خطا کردم، خطا کردم!
مشت پر میکنم از خاک،
از آوار جان خود،
از عیش ناکوکِ به پایان رسیده،
از این منِ گم گشته ی داستان،
از این بازنده ی خوش خیال،
که سر بر زانو نهاده و
غریب می نگرد!
غریب تر از مسافر غربت،
و تنهای تنها چون پر کاه،
سوار بر امواج بادها می‌رود تا ناکجا!
 

Aiden

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
دل‌نویس
تیم تبلیغات
کاربر ثابت
مدیر کتابدونی
| کتاب گویا |
مدیر
تبلیغات
شناسه کاربر
395
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-04
آخرین بازدید
موضوعات
210
نوشته‌ها
2,099
راه‌حل‌ها
39
پسندها
14,704
امتیازها
516
سن
19
محل سکونت
متروکه‌‌ی احساس

  • #11
شاهد هشیار بیا،
قلب تب‌دارم هشدار ده،
گو اخر نفس‌هایش است
نفس نیست، مراعات کن..
شاهد هشیار بیا
دست سرد و لرزانم هشدار ده،
گو گرمای وجودش نیست،
آتش نیست، عادت کن..
شاهد هشیار بیا،
موهایم را بگیر بکار پشت باغچه‌ی خیالت،
گو تو زیبایی و او لایق نیست،
راحت بخواب، یأسِ قاتل نیست..
شاهد هشیار بیا..
بشکن قفل جمجمه‌ی حزن را،
گو نفس‌هایش دیگر نیست..
پیکری بی‌جان است، مرده که دیگر رنج حالیش نیست؟!
بیا و بکش آخر خط را..
باور نکرده بود چشم‌هایم.. خوابی که دیده بود این پایان و خفت را..
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
18
بازدیدها
941

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین