ناله کنم... ناله مگر بر درد دواست؟
گریه کنم... گریه مگر کار شد؟
فریاد زنم... فریاد مگر حرف شد؟
طوفان شوم... طوفان مگر قدرت است؟
چاره ای بر توی بیچاره شوم... ریشه کجاست؟ آن را باید درست کنم!
قهر کنم...قهر مگر منطق دارد؟
منطق شوم... منطق مگر احساس دارد؟
دریا روم! خشکی با من قهر کند... آن وقت باید اسیر دریا شوم؟
بغض کنم... بغض مگر باروت است؟
حرف شوم... حرف مگر حساب است؟
باران شوم... باران باید سیل شود!
کوه شوم... فرهاد باید جان را به من بدهد!
جنگ شوم... جنگ مگر صلح می شود؟
عاشق شوم... عاشق مگر عقل دارد؟
عقل کجا؟ حرف کجا؟ مقصود چیست؟
عشق من خلاصه ی هر حرف است که از این صدای خسته خارج می شود...
خسته... آرامشی دارد!
آخر هر قصه یک حرفی دارد!
بشنو تا آخر این قصه درد را تو... آخر این داستان محشری بر پا است!
گر تو خسته شوی در این راه سخت، نخواهی دید پایان خوش را جانانم!
گر ماه شوم... خورشیدی چشم به راه من است!
گر اشک شوم... خنده هم جایی دارد!