به نام حق
شعر:جمجمهی حزن
شاعر:نادیا بیرامی
ژانر:تراژدی، اجتماعی
قالب: شعرنو(نیمایی)
مقدمه:
سر از پای نمیشناسم،
نه خویش، نه خلق،
هیچ نمیشناسم!
در این جمجمهی حزن،
در این محبس عبوس منحوس،
میکشد اندوه، افعال گنه را
زوزهکنان به آویز مرگِ منِ از من عاجزتر..
نهایت بر پای خدای افتادم،
او رحیم است، کریم است
بهر خلقش، خبط نهادم،
گنهکرده و برپای گنه افتادم،
خطا کردم، خطا کردم!
مشت پر میکنم از خاک،
از آوار جان خود،
از عیش ناکوکِ به پایان رسیده،
از این منِ گم گشته ی داستان،
از این بازنده ی خوش خیال،
که سر بر زانو نهاده و
غریب می نگرد!
غریب تر از مسافر غربت،
و تنهای تنها چون پر کاه،
سوار بر امواج بادها میرود تا ناکجا!
شعر:جمجمهی حزن
شاعر:نادیا بیرامی
ژانر:تراژدی، اجتماعی
قالب: شعرنو(نیمایی)
مقدمه:
سر از پای نمیشناسم،
نه خویش، نه خلق،
هیچ نمیشناسم!
در این جمجمهی حزن،
در این محبس عبوس منحوس،
میکشد اندوه، افعال گنه را
زوزهکنان به آویز مرگِ منِ از من عاجزتر..
نهایت بر پای خدای افتادم،
او رحیم است، کریم است
بهر خلقش، خبط نهادم،
گنهکرده و برپای گنه افتادم،
خطا کردم، خطا کردم!
مشت پر میکنم از خاک،
از آوار جان خود،
از عیش ناکوکِ به پایان رسیده،
از این منِ گم گشته ی داستان،
از این بازنده ی خوش خیال،
که سر بر زانو نهاده و
غریب می نگرد!
غریب تر از مسافر غربت،
و تنهای تنها چون پر کاه،
سوار بر امواج بادها میرود تا ناکجا!