. . .

متروکه رمان چالش مرگ | تیام قربانی

تالار تایپ رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ژانر اثر
  1. معمایی
  2. تراژدی
نام رمان: چالش مرگ
نویسنده: تیام قربانی
ژانر: پلیسی، تراژدی، معمایی، عاشقانه، جنایی

خلاصه رمان: ایلحان؛ یک پلیس کاملاً حرفه‌ای هست که در شرایط سخت پیداش میشه...
یک قاتل؛ حرفه‌ای اون رو به چالش می‌کشه، چالش مرگ یک چالش که یک یا چندین قربانی داره! هدف؛ این قاتل چندین سیاست مدار خاص هست، در روز اختشاش در کشور ایلحان سر می‌رسه و با سرکوب کردن این اختشاش و دستگیری، چندین فرد قاتل بیش‌تر تشنه مرگ ایلحان میشه، چالش مرگ درست روزی که قراره به ایلحان مدال شجاعت بدن شروع میشه... از یک کینه قدیمی، از یک اتفاق شوم...
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • عجب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

Romanik Bot

رمانیک بات
کاربر VIP
شناسه کاربر
235
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-27
آخرین بازدید
موضوعات
53
نوشته‌ها
875
پسندها
7,364
امتیازها
218
محل سکونت
romanik.ir
وب سایت
romanik.ir

  • #2
wtjs_73gk_2.png
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن رمانیک را برای انتشار رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.​
اگر سوالی دارید میتوانید بعد از خواندن قوانین زیر سوالتون رو مطرح کنید.​
قبل از درخواست جلد، قوانین زیر را مطالعه کنید.​
برای درخواست نقد، با توجه به قوانین در تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید.​
بعد از اتمام رمان، میتوانید درخواست ویراستار دهید.​
جهت درخواست صوتی شدن آثار خود می‌‌توانید در تالار مربوطه، درخواست دهید.​
و پس از پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید.​
با تشکر​
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

DINO

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
Nilan
شناسه کاربر
957
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-21
آخرین بازدید
موضوعات
29
نوشته‌ها
241
راه‌حل‌ها
1
پسندها
3,246
امتیازها
193
سن
16
محل سکونت
عمق تاریکی

  • #2
#مقدمه
چالش مرگ!
یک چالش، دو شخص مهم یکی تشنه انتقام یکی دیگر تشنه پاک کردن اثرات جرم، یكی روانی دیگری عاقل عاقبت اندیش.
تورو به چالش مرگ دعوت می‌کنم، چالشی که یک سرش منم و سر دیگر تو مثل همیشه یک برنده دارد و یک بازنده! این‌دفعه برنده منم، من تو بازنده‌ای تو بازنده‌ای تو...
برد با منه، شکست باتو حق با منه، جرم باتو... قبوله؟
وارد چالش شدی سرگرد...
 
  • لایک
  • گل رز
  • عجب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 7 users

DINO

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
Nilan
شناسه کاربر
957
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-21
آخرین بازدید
موضوعات
29
نوشته‌ها
241
راه‌حل‌ها
1
پسندها
3,246
امتیازها
193
سن
16
محل سکونت
عمق تاریکی

  • #3
#پارت_اول
از زبان سوم شخص***

با غرور به جمعیت روبه رویش نگاه می‌کرد، حال درجه او از بیش‌تر این افراد بالاتر بود. تیمسار لبخند مردونه‌ای به خواهرزاده‌اش زد و درجه را به پیراهن سبزه تیره رنگ ایلحان وصل کرد.
صدای دست حضار فضا رو پر کرده بود، و غرور ایلحان را بیش‌تر از قبل افزایش داده بود.
میان این جمعیت، فرد غریبه‌ای بود که از تبار مرد ‌‌و مردانگی پلیس‌ها نبود، اون بیگانه‌ای بود که تشنه انتقام بود.
از میان جمعیت به سرعت خارج شد، تحمل دیدن و درخشیدن ایلحان را نداشت کسی که رویاهایش را به آتش کشید.
زمان و مکان برای او حکم زندان را داشت، اون مرد مغرورانه داخل داشت می‌خندید و اون نیز بیرون ایستاده‌ است و به شکست سال‌هایش توسط اون مرد مغرور فکر می‌کرد.
ریشه انتقام جوری در دلش جوانه زد، که به این باور رسید می‌تواند غرور شیشه‌ای ایلحان را با یک سنگ کوچک بشکاند.
در داخل سالن ایلحانی بود، که وجود نگاه‌های بیگانه‌ای در جمع را به مدت دو ساعت تحمل کرد. می‌دانست کسی هست که او را زیر نظر گرفته‌ است، اما نمی‌دانست چه کسی بود.
به سختی روی لب‌هایش لبخند نشاند، بعد از کمی حرف زدن برای حضار داخل سالن از روی سِن پایین رفت و در ردیف اول صندلی اول نشست.
طولی نکشید که صدای آژیر خطر فضای سالن را پر کرد، همهمه‌ای در سالن ایجاد شده بود، صدای لرزان یکی از مأمورین در بیسیم کنار دست ایلحان آمد.
- قربان، محل‌های رأی گیری به آتیش کشیده شده!
ایلحان به سرعت بلند شد و خودش را از میان، این‌همه پلیس بیرون کشید و فریاد زد:
- چی!؟
- قربان؛ محل‌های رأی گیری توسط اختشاش‌گرها آتیش گرفته!
ایلحان باز لرزید! از این‌که عده‌ای بی‌گناه این وسط جان ببازند. با لحن دستوری گفت:
- جایی که اختشاش سرچشمه گرفته، کجاست!؟
- (...)
ایلحان سریع با شنیدن آدرس به راه افتاد، با سرعت رانندگی می‌کرد، فراموش کرده بود خودش یک پلیس وظیفه شناس است، به کسی امان نمی‌داد و همچون تیزپایی در خیابان‌های بالا شهر تهران ویراژ می‌رفت.
بعد از گذشت چهل دقیقه به محل اختشاش رسید... .
 
آخرین ویرایش:
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

DINO

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
Nilan
شناسه کاربر
957
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-21
آخرین بازدید
موضوعات
29
نوشته‌ها
241
راه‌حل‌ها
1
پسندها
3,246
امتیازها
193
سن
16
محل سکونت
عمق تاریکی

  • #4
#پارت_دوم
از زبان سوم شخص***
از ماشین پیاده شد و به سرعت به میان جمعیت دوید، دود همه‌جا را فرا گرفته بود و آتش‌ها زبانه می‌کشیدند. صدای تیر اندازی فضا را پر کرده بود و صدا به صدا نمی‌رسید.
اسلحه‌اش را بیرون کشید! به اولین کسی که مشخص بود از اختشاشگران است شلیک کرد، و مردمی را دید که به دست این اختشاش‌گر‌ها کتک می‌خورند و کشته می‌شدند.
خون در رگ هایش به قلقله افتاده بود، سر دسته اختشاشی‌ها با دیدن ایلحان لبخند چندشی زد و آب دهانش را جمع کرد و به سمت زمین پاچید به سمت ایلحان حمله ور شد، اما قبل از حمله باید بدانی حریفت چه کسی است.
مشتش میان راه توسط ایلحان گرفته شد، دستش پیچید و دردی تمام بدنش را گرفت فریادی از روی درد کشید و با پا ایلحان را هدف قرار داد و محکم به شکمش کوبید.
دست ایلحان شل شد و فرصتی دوباره برای این مرد بی‌رحم به دست آمد، سعی کرد درد شکمش را فراموش کند و ادامه دهد اما سخت بود با یاد برادر بزرگترش و رفیق صمیمی و مشترک خودش و برادرش که چهار سال پیش به دست همین اختشاش‌گر‌ها روحشان به پرواز آسمان در آمد خشم کل وجودش را پر کرد و کمر راست کرد به سمت آن مرد بی‌رحم حمله ور شد.
پایش را بلند کرد و با چرخشی محکم، مردک را به زمین کوبید، خون قسمتی از صورت مرد را پوشاند و تکانی نخورد.
این نشان می‌داد اولی را پشت سر گذاشت، به سمت مردی حمله کرد که موهای دخترک جوان و ضعیفی را میان دستانش پیچ داده بود و می‌کشید، حمله ور شد و با تمام وجود آرنجش را به گردن مرد کوبید به یک‌باره دستانش شل شد و آن دختر را ول کرد. دخترک قدردان با نگاه اشکی‌اش از ایلحان تشکر کرد و پا به فرار گذاشت.
جمعی از اختشاش‌گرها را دید و به سویشان دوید، دسته جمعی میلگردهای کوچکی در دست داشتند و با آنها شیشه‌های محل رأی گیری را مورد هدف قرار داده بودند.
با زانو به کمر یکی‌ از آن‌ها کوبید، گردنش را پیچ داد که آن مرد سست روی زمین افتاد به سمت بعدی رفت فرد بعدی میلگرد را به سمت اون گرفته بود، با دستش اشاره می‌کرد به ایلحان و درخواست می‌کرد جلوتر برود.
ایلحان؛ اخمی به حرکات مسخره مردک کرد و میله را به سمت خود کشید و محکم به سمت مردک هل داد که میان قفسه سینه آن مرد فرو رفت. خون از دهن آن مرد زد بیرون، سه مرد دیگر به سمتش حمله کردند.
ماهرانه چرخی زد و به سمت زمین خیز برداشت و برای اولی زیر پایی گرفت مچ آن را کشید که میله سر راه در گلوی آن مرد فرو رفت.
بلند شد، گارد گرفت و به آن دو نفر دیگر اشاره کرد تا جلو بیایند و آن‌هاهم مزه مرگ به دست این پلیس را بچشند با بهم کوبیدن کله آن دو مرد به دیوار و زدن ضربه آخر به آن‌ها کارش با آن‌ها تمام شد پا تند کرد و به کمک همکارانش رفت... .
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 5 users

DINO

رمانیکی خلاق
رمانیکی
نام هنری
Nilan
شناسه کاربر
957
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-21
آخرین بازدید
موضوعات
29
نوشته‌ها
241
راه‌حل‌ها
1
پسندها
3,246
امتیازها
193
سن
16
محل سکونت
عمق تاریکی

  • #5
#پارت_سوم
از زبان سوم شخص***
مشت‌هایش را محکم به روی میز کوبید و فریاد زنان گفت:
- یعنی چی که نمی‌دونید این موضوع از کجا سرچشمه گرفته!؟
ستوان با ترس به موافقش نگاه کرد، آرام لب زد:
- قربان... .
ایلحان؛ فریاد بلندتری زد و گفت:
- صدات رو نمی‌شنوم بلند‌تر!
ستوان آب دهانش را به سختی قورت داد و گفت:
- قربان مشخص نشده که این اختشاش از کجا سرچشمه گرفته تنها سر نخ اینه که دقیقاً هفت، هشت ساعت پیش یکی از کاندید‌های ریاست جمهوری از اون‌جا به طور اتفاقی عبور کرده!
موضوع مشکوک بود برایش، چندین حدس و گمان به یک‌باره فضای مغزش را پر کردند، یا اعضای یکی از کاندید‌ها می‌خواست تا قبل از رأی گیری‌ها جان این کاندید را بگیرد، یا از دشمن‌های شخصی این کاندید بود و ممكن هم بود عده‌ای از مردم مخالف یک به یک جمع شده‌ باشند و بخواهند همچین اختشاشی راه بندازند. با صدای جدی و محکمی رو به ستوان گفت:
- می‌تونی بری!
ستوان احترام نظامی گذاشت و آرام در را باز کرد و رفت بیرون و ایلحان را با ذهن درگیر و مختوشش تنها گذاشت.
ایلحان؛ نمی‌دانست به چه فکر کند این اختشاش را به پای چه بگذارد. اما آن‌چنان هم پیدا کردن سر چشمه این اختشاش برایش سخت نبود سخت‌ترین کار فکر نکردن به چهار سال پیش و ماجرای مرگ برادرش است.
تصمیم گرفت یک‌بار دیگر آن خاطره شوم و دردناک را مرور کند همراه با تمامی جزئیات، چشم‌هایش را بست و سرش را به صندلی‌اش تکیه داد ذهنش را متمرکز کرد روی آن روز غم‌انگیز که برادر بیست و چهار ساله‌اش از میانشان پر کشید... . ‌
ذهنش به سمت گذشته سوق داده شد و خاطرات روز‌ها، چهرها، لحظه‌ها همه یک به یک جلوی پلکان بسته‌اش نقش بستند.
مثل همیشه هر چهار سال یک‌بار عده‌ای کاندید می‌شدند برای رأی گیری و ریاست جمهوری اسلامی ایران، هشت سالی میشد که به طور جدی مشکلاتی میان کاندیدها رخ داده بود در چهار سال قبل تر یکی از برترین کاندید‌های ریاست جمهوری به طرز مشکوکی به قتل رسید، در چهار سال پیش ایلحان پلیس نبود تا به این قتل رسیدگی کند. و پلیس‌های آن زمان‌هم روی این قتل سرپوش گذاشته بودند، چهار سال بعدش که برادر ایلحان، ایلیا پلیس حرفه‌ای شده بود در روز انتخابات ریاست جمهوری به محل رأی گیری‌ها حمله شد و اختشاشی‌ها تا جایی که امکان داشت مردم را هدف قرار دادند و خیلی‌ها در اون صانحه جان باختند و مشکوک‌تر کاندید برتری که قرار بود و کاملاً مشخص شده بود که در آن سال ریاست جمهوری به دست اون هست به قتل رسیده بود در حین درگیری‌ها یکی از اختشاشی‌ها قلب ایلیا را نشانه می‌گیرد و ایلحان که اون‌ زمان تنها یک ستوان ساده بود شاهد مرگ برادرش بود. ایلحان هنوز که هنوز است نتوانست قاتل برادرش را پیدا کند، عملیات تمام شده بود همه جا خلوت شده بود دود همه‌جا بود ماشین‌هایی آتش گرفته بودند، بسیاری مردم و محافظان کشته این طرف و آن طرف محوطه رأی گیری بود.
پرستار‌هایی یک به یک جنازها را جمع می‌کردند و می‌بردند میان آن‌ها تن خونی پلیسی خودنمایی می‌کرد که لباس‌هایش کاملاً پاره بود جوری ازش خون می‌ریخت که انگار بمبی در وجودش منفجر شده‌ است، با چشم‌های خیسش آن پلیس را از دید گذراند نگاهش میخ کوب ساعت مچی‌ طرف شد.
خون در رگ‌هایش یخ بست، حرکت خون را احساس نمی‌کرد برای لحظه‌ای دیگر ضربان قلبش را احساس نکرد وحشت کل وجودش را پر کرده بود، همان موقع برانکاردی از بغل آن پلیس گذشت نگاهش روی آن نفر چرخید همه چیز در برابر چشم‌هایش غیر واقعی بود درهم شکست تنش سست شد و بی‌حال به روی زمین کوبید شدت زانویش خراش جدی برداشت اما توجه نکرد، مردانه اشک می‌ریخت به حال برادرش که با یک تیر روحش پر کشید و کمر خم شده به حال دوستی گریه می‌کرد که انگار بمب در وجودش ترکیده بود... .
با غم و تنگی نفس چشم‌هایش را باز کرد و هوای آزاد اتاق را بلعید و لیوان را پر از آب کرد و سر کشید، فشاری که رویش بود شدیداً عذابش می‌داد... .
 
  • لایک
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 3 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
15
بازدیدها
186
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
48
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
95
پاسخ‌ها
32
بازدیدها
314

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین